تاریخ انتشار: 
1397/11/16

رحمان جوانمردی: انقلاب نتوانست سیستم اداره‌ی کشور را تغییر دهد

رحمان جوانمردی، مدافع حقوق بشر

فعالان سیاسی، روشنفکران و مردمی که ۴۰ سال پیش در ایران انقلاب کردند یا شاهد انقلاب بودند، در روزهای پیروزی انقلاب کجا بودند و چه می‌کردند؟ چه بیم و امیدهایی به این انقلاب داشتند؟ و اکنون پس از گذشت چهار دهه، بیم و امیدهای آن روزهای‌شان را چقدر منطبق بر نتایج این انقلاب می‌بینند؟

برای یافتن پاسخ این سؤالات با شماری از انقلابیون و شاهدان انقلاب گفت‌وگو کرده‌ایم. حاصل هر گفت‌وگو روایتی به مثابه‌ی یک تجربه از انقلاب است که روزهای پر شور و التهاب پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن را در شهرهای مختلف ایران و در بین گروه‌های سیاسی، قومی و مذهبی مختلف به تصویر می‌کشد.

رحمان جوانمردی، مدافع حقوق بشر، در گفت‌وگو با آسو تجربه‌اش از انقلاب و نتایج آن را این‌گونه روایت می‌کند:

 

در روزهای منتهی به انقلاب در فرانکفورت بودم و در کنفدراسیون دانشجویان فعالیت میکردم. در آن دوره، کنفدراسیون سمینارها و تظاهرات زیادی برگزار میکرد. حتی یکی از بزرگترین تظاهرات اروپا در آن دهه، تظاهراتی بود که برای ایران و علیه حکومت شاه در آلمان برگزار شد.

من دو روز بعد از ۲۲ بهمن و در روزهای تغییر رژیم، به محض این‌که از فرودگاه مهرآباد اجازه‌ی پرواز دادند، به ایران برگشتم. در آن هواپیما، نزدیک ۲۵۰ تا ۳۰۰ نفر ایرانی دیگر هم بودند که تا پیش از این، نمی‌توانستند به ایران برگردند. در بین آنها کسانی بودند که دو نسل بعد خودشان را ندیده بودند. حدس می‌زنم بیشتر توده‌ای بودند، کسانی که بعد از کودتای سال ٣٢، زمانی که فعالیت حزب توده ممنوع شد و تودهای‌ها را دستگیر می‌کردند، فرار کرده بودند. عدهای هم بودند که آن موقع در شوروی محصل بودند ولی وقتی که اوضاع به هم ریخته بود، جرئت نکرده بودند برگردند و سال‌ها در مهاجرت مانده بودند. وقتی که به فرودگاه مهرآباد رسیدیم، خوشحالی این گروه که هیچ‌گاه امکان برگشتن خود را تصور هم نمی‌کردند، دیدنی بود. بسیاری روی زمین زانو زدند و زمین را بوسیدند و بعضی‌ها مأموران فرودگاه را در آغوش ‌کشیدند. 

وقتی به ایران برگشتم، خیلی زود به سقز، زادگاهم در کردستان رفتم، چون برایم مهم بود که بدانم وضعیت در کردستان چطور است. وقتی که به کردستان رسیدم، دیدم که آنجا وضعیت متفاوت است. در تهران تجمع قدرت در دست نیروهایی بود که بعداً به عنوان جمهوری اسلامی به قدرت رسیدند، ولی در کردستان این نیروها حضور زیادی نداشتند. البته آنجا هم نیروهایی بودند که طرفدار جمهوری اسلامی یا طرفدار این بخشِ به قدرت رسیده از انقلاب بودند، ولی خیلی کم و ضعیف بودند. بقیه، بیشتر نیروهای مبارز چپ و یا ناسیونالیست مخالف نظام سابق بودند که تازه از زندان آزاد شده بودند. از کسانی که ۲۰ تا ۳۰ سال در زندان به سر برده بودند تا دانشجویان و محصلین جوانی که در چند سال اخیر زندان و شکنجه شده ‌بودند و به دلیل این پیشینه‌ هم در بین مردم نفوذ و قدرت داشتند. این رهبران سیاسی به‌طور عملی نفوذ بیشتری از جریانات اسلامی که در ایران حکومت را به دست گرفته بودند، داشتند. این اختلاف فضای سیاسی بین تهران و کردستان در فضای بحثهای سیاسی هم دیده می‌شد. به‌گونه‌ای که برخلاف تهران و شهرهای دیگر، آنجا کسی جلسات بحث سیاسی را به هم نمی‌زد، نه این‌که نمیتوانستند بلکه چنین نیرو و اراده‌ای وجود نداشت و یک پلورالیسم و تنوعی در آنجا حاکم بود. 

قبل از انقلاب، موضع‌گیریهای خمینی در مسئله‌ی مقابله با رژیم شاه رادیکال بود و خیلی به نظرات چپها نزدیک‌تر بود. اما بعد از سرنگونی شاه و در آنچه بعد از آن اتفاق افتاد، او بدتر و ترسناک‌تر از سابق ظاهر شد، و این همان بیمی بود که من و بسیاری چون من نسبت به آینده‌ی این انقلاب داشتیم. رژیمی که بر سر کار آمده بود، خیلی زود قتلعام و اعدام‌ها را راه‌ انداخت و عده‌ی زیادی را بدون محاکمه‌ی عادلانه به زندان و مرگ محکوم کرد. در اکثر نقاطی که بهائیان زندگی می‌کردند، به آنها حمله شد. تعداد زیادی از آنها به کردستان آمدند تا از این مسیر، ایران را ترک کنند. روزانه شاهد آوارههایی بودیم که از جاهای مختلف میآمدند و اکثراً از ترسِ مسائل دینی و فکریشان از ایران فرار میکردند، یا این‌که کردستان را برای سکونت ترجیح می‌دادند. خیلی زود دیدیم که آن چیزی را که ما در کردستان ساختیم و یا به هر حال آرزویش را داشتیم که ادامه پیدا کند، تحمل نشد. حاکمان تازه با هواپیما و هلیکوپتر و نیروهای مختلف نظامی که بسیج کردند، به کردستان هجوم آوردند وآنجا را اشغال کردند. دیدیم که روزنامهها را تعطیل کردند و آرزوی ما برای داشتن روزنامه‌های آزاد هم خیلی زود به ناامیدی‌های دیگرمان اضافه شد. در آن روزها مسئله‌ی زنان هم خیلی حاد بود و تنها گروه‌هایی که در آن روزها از زنان دفاع کردند، گروه‌هایی بودند که میدانستند جمهوری اسلامی که تازه بر سر کار آمده، بدتر از نظام شاه بقیه آزادی‌ها را هم محدود خواهد کرد.

 تنها امیدی که داشتم و عملی شد، سرنگونی رژیم شاه بود، ولی در واقع، آن چیزی که ما میخواستیم تغییرات در سیستم اداره‌ی کشور بود که این تغییرات هرگز اتفاق نیفتاد.