لیبرالها و محافظهکاران از نظر زیستشناختی چه تفاوتهایی دارند؟
The Atlantic
۱.«دهانم از تعجب باز ماند»
چرا چنین عقاید سیاسیای داریم؟ چرا چنین دیدگاهی، و نه دیدگاهی دیگر، دربارهی دنیا داریم؟ مواضع ما چرا و چگونه تغییر میکند؟ بیتردید، پاسخ چنین پرسشهایی پیچیده است. اکثر مردم برای تصمیمگیری مقالات تخصصی نمیخوانند. اختلاف نظر، ناشی از تجربیات متفاوت در زندگی است: این که کجا زندگی میکنید؛ چطور تربیت شدهاید؛ فقیرید یا ثروتمند، جواناید یا پیر. احساسات و عواطف هم در این میان نقش بازی میکنند، و، دستکم تا حدی، مبنای زیستشناختی دارند. همهی اینها خورشی درست میکند که طرز تهیهی مشخصی ندارد، هر چند بسیاری از موادش را میشناسیم.
در موارد نادری مادهی جدیدی کشف میکنیم-عامل مهمی که گویا پیش از این نادیده مانده است. شگفت این که تحقیقات اخیر در حوزهی روانشناسیِ تجربی نشان میدهد که عقاید سیاسیِ ما ممکن است به جنبهی خاصی از ساختار زیستشناختیمان -احساس انزجار یا چِندِش- ربط داشته باشد.
در میانهی دههی اول این قرن، یک متخصص علوم سیاسی با پیشنهاد عجیبی به سراغ عصبشناسی به نام رید مونتِگیو رفت. او گفت که وی و همکارانش شواهد و مدارکی دارند که نشان میدهد گرایش سیاسی ممکن است تا حدی موروثی باشد و با واکنش فیزیولوژیک ما به تهدیدها بتوان به آن پیبرد. آنها برای سنجش نظریهی خود میخواستند مونتگیو، که مدیر آزمایشگاه عصبنگاریِ انسانی در دانشگاه ویرجینیا تِک بود، مغز افرادی را که به تصاویر گوناگون نگاه میکردند، اسکن کند. در بعضی از این تصاویر آلایندههای بالقوهای مثل حیوانات مُثلهشده، توالتهای کثیف، و صورتهای زخمی به چشم میخورد. آنها میخواستند که مونتگیو ببیند آیا بین پاسخهای عصبی و ایدئولوژیِ سیاسیِ این افراد همبستگی وجود دارد یا نه. اما آیا مونتگیو به این کار علاقه داشت؟
مونتگیو ابتدا این پیشنهاد را نپذیرفت -یک دلیلش این بود که امآرآی ]عکسبرداری از بافتهای بدن[ مستلزم صرف وقت و منابع زیادی است- اما متخصصان علوم سیاسی دوباره با شواهد و مدارک به سراغش رفتند تا او را متقاعد کنند، و سرانجام او قانع شد. وقتی سر و کلهی دادهها پیدا شد، هر گونه شک و تردیدی دربارهی این پروژه به سرعت از بین رفت. به ۸۳ فرد شرکتکننده در این آزمایش ابتدا ترکیبی تصادفی از تصاویر عادی و برانگیزاننده -هم مثبت و هم منفی- را نشان میدادند و در همان حال از مغزشان عکسبرداری میکردند. سپس پرسشنامهای را پر میکردند که نظرشان دربارهی مسائل داغ سیاسی و اجتماعی را جویا میشد. به این ترتیب، نگرش کلیِ آنها را در طیفی جای میدادند که از شدیداً لیبرال تا شدیداً محافظهکار را دربرمیگرفت. مونتگیو میگوید وقتی دادههای عکسبرداریِ عصبی را با ایدئولوژی تطبیق داد، «دهانش از تعجب باز ماند.» واکنش مغز لیبرالها و محافظهکاران به تصاویر مهوع به شدت با هم فرق داشت: هر دو گروه واکنش نشان دادند اما شبکههای مغزیِ متفاوتی تحریک شدند. در واقع، فقط کافی بود که مونتگیو به پاسخهای عصبیِ افراد نگاه کند تا بتواند با دقتی بیش از ۹۵ درصد پیشبینی کند که لیبرال هستند یا محافظهکار.
به شرکتکنندگان در این آزمایش تصاویر خشونتآمیز (مردان هفتتیر به دستِ رو به دوربین، صحنههای نبرد، اتوموبیلهای داغونشده بر اثر تصادف) و خوشایند (نوزادان خندان، غروب زیبای آفتاب، خرگوشهای قشنگ) هم نشان دادند. اما فقط میان واکنش به تصاویر مهوع و ایدئولوژی همبستگی وجود داشت. مونتگیو میگوید، «من از پیشبینیپذیریِ نتایج کاملاً مات و مبهوت شده بودم.»
همکاران او -جان هیبینگ و کوین اسمیت از دانشگاه نبراسکا در لینکلن، و جان آلفورد از دانشگاه رایس در هوستون-نیز همانقدر شگفتزده بودند، هر چند بیش از نتیجهگیریِ کلی از دقت یافتهها و میزان خیرهکنندهی پیشبینیپذیری انگشت به دهان مانده بودند. تحقیقات قبلیِ خود آنها نشان داده بود که واکنش جسمانیِ محافظهکاران به تصاویر مشمئزکننده مشهودتر از لیبرالها است. با وجود این، آنها انتظار داشتند که میان واکنشهای مغزی به تصاویر خشونتآمیز و ایدئولوژی نیز همبستگی وجود داشته باشد. آنها فهمیده بودند که، در مقایسه با لیبرالها، محافظهکاران معمولاً به طیف گستردهای از تهدیدها بیشتر توجه میکنند-و شدیدتر واکنش نشان میدهند. برای مثال، آنها در واکنش به صداهای بلند بیشتر از جا میپرند، و مدت بیشتری به عکس آدمهای عصبانی خیره میشوند. اما حتی در این تحقیق هم، به قول هیبینگ، «تقریباً همیشه نتایج مربوط به محرکهای مهوع واضحتر از محرکهای حاکی از تهدید از جانب آدمها، حیوانات یا اتفاقات خشونتآمیز است. هنوز داریم در آزمایشگاه بحث میکنیم که آیا علت این امر این است که انزجار، احساسی شدیدتر و از نظر سیاسی مربوطتر است یا این که برانگیختن این احساس با تصاویر غیرمتحرک در محیط آزمایشگاه آسانتر است.»
به چنین یافتههای شگفتانگیزی، بهویژه در علوم اجتماعی، تا وقتی بارها تکرار نشدهاند باید محتاطانه نگریست. اصل بدیهی این است که ادعاهای خارقالعاده محتاج سند و مدرک خارقالعادهاند. با وجود این، هیبینگ، مونتگیو و همکارانشان تنها پژوهشگرانی نیستند که احساس انزجار و ایدئولوژی را به هم مرتبط میدانند.
واکنش جسمانیِ محافظهکاران به تصاویر مشمئزکننده مشهودتر از لیبرالها است.
بسیاری از محققان با استفاده از ابزاری سادهتر برای سنجش حس انزجار دریافتهاند که معمولاً میان حساسیت زیاد به احساس انزجار و «خلق و خوی محافظهکارانه» همبستگی وجود دارد-این ابزار در اصل پرسشنامهی استانداردی است که از شرکتکنندگان در آزمایش میپرسد دربارهی چیزهایی مثل لمس کردن نشیمنگاه توالت در یک دستشوییِ عمومی یا مشاهدهی خروج کرمها از یک تکه گوشت چه احساسی به آنها دست میدهد. این خلق و خو با خصایصی مثل سنتگرایی، دینداری، حمایت از مرجع اقتدار و سلسلهمراتب، محافظهکاریِ جنسی، و بیاعتمادی به غریبهها همراه است. در سال ۲۰۱۳ تحلیل ۲۴ تحقیق -یعنی تقریباً تمام مطالعات علمیِ انجامشده دربارهی این موضوع در آن زمان- نشان داد که ارتباط ناچیزی میان خلق و خوی محافظهکارانه و حس انزجار وجود دارد: حس انزجار ۴ تا ۱۳ درصد از تنوع ایدئولوژیِ مردم را نشان میداد. دیوید پیزارو، استاد روانشناسی در دانشگاه کورنل و متخصص احساس انزجار، میگوید ممکن است چنین یافتهای معمولی به نظر برسد اما در واقع مهم است. «اینها یافتههایی معتبر و موثق است. همهجا ]در تمام جوامع[ این رابطه وجود دارد»-امری نادر در حوزهی نادقیق روانشناسی. او میگوید این یافتهها وقتی جالبتر میشود که همهی دیگر عوامل بالقوه مؤثر در «اتخاذ یک دیدگاه سیاسیِ خاص» را در نظر بگیریم.
۲.دستگاه ایمنیِ رفتاری
به طور کلی میتوان گفت که تحقیقات موجود دربارهی پیوندهای احتمالی میان ایدئولوژی و حس انزجار به دو گروه تقسیم میشوند. گروه اول مبتنی بر سنجش حس انزجار افراد، ارزیابیِ ایدئولوژیهای سیاسی یا اجتماعیِ آنها و محاسبهی همبستگی میان این دو است. گروه دوم به این مسئله میپردازد که آیا قرار گرفتن در معرض یک چیز مهوع میتواند عملاً بر دیدگاههای افراد در همان لحظه تأثیر بگذارد یا نه. اما فارغ از نوع تحقیق، نتیجهی کلی همیشه یکسان است. مایکل بنگ پترسن، متخصص علوم سیاسی در دانشگاه آرهوس در دانمارک، میگوید، «اکنون شواهد و مدارک بسیار محکمی دال بر این ارتباط وجود دارد.» تحقیقات خود او نشان میدهد که «احساس انزجار به همان اندازه یا بیش از عوامل شناختهشدهای مثل تحصیلات و درآمد بر دیدگاههای سیاسیِ ما تأثیر میگذارد.»
در سالهای اخیر تعداد دانشمندان فعال در این حوزهی پژوهشی آنقدر زیاد شده که به رشتهای پذیرفته تبدیل شده است، و گاهی با شوخطبعی از آن با نام نامطبوع «تهوعشناسی» یاد میکنند. یافتههای آنها پرسشهای فراوانی را مطرح میکند، که مهمترینشان این است: آخر چرا واکنش ما به حیوانات مثلهشده، استفراغ و دیگر چیزهای مهوع باید به نوعی به نظراتمان دربارهی حقوق تراجنسیها، مهاجرت یا دیگر موضوعات جنجالی ربط داشته باشد؟
پژوهشگران به جای پاسخ، نظریاتی ارائه میدهند. به نظر برخی از آنها، در سطحی عمیق و نمادین، احساس انزجار ممکن است به تصورات مربوط به «ما» در برابر «آنها»، یعنی به نظرات ما دربارهی آدمهای قابلاعتماد و غیرقابلاعتماد، ربط داشته باشد. به اختصار میتوان گفت که این پژوهش ممکن است به فهم یکی از علل اختلاف نظرِ شدید میان راستگرایان و چپگرایان کمک کند.
احساس انزجار ذاتاً سیاسی نیست. به عقیدهی اکثر صاحبنظران، هدف از تکامل این احساس نه راهنمایی ما در هنگام انتخابات بلکه محافظت از ما در برابر بیماریهای عفونی بوده است. شمار فراوانی از تحقیقات نشان میدهد که ذهن ما همیشه در محیط اطراف دنبال آلایندهها-تهماندهی کپکزدهی غذا، زبالههای بیرونافتاده از سطل آشغال، و لولهی فاضلاب نشتکرده-میگردد و وقتی آنها را پیدا میکند ناگهان احساس تهوع را برمیانگیزد. در این حالت، از تهدید دوری میگزینیم. این سازوکار بخشی از بهاصطلاح «دستگاه ایمنیِ رفتاری» است، و به اندازهی واکنش «بجنگ یا فرار کن» برای بقا ضروری است. دستگاه ردیابیِ عامل بیماریزای ما عمدتاً به طور ناخودآگاه فعالیت میکند-و به دقت مراقب کیسههای پادارِ پر از میکروبی است که «آدم» خوانده میشوند.
در اوایل این قرن، آزمایشهای نوآورانهی مارک شالِر، استاد روانشناسی دانشگاه بریتیش کلمبیا، این امر را تأیید کرد. او دریافت که فعالیت دستگاه میکروبیاب ما، درست مثل یک دودیاب، مبتنی بر این اصل است که کار از محکمکاری عیب نمیکند. این دستگاه مستعد آن است که در تشخیص خطر اشتباه کند -و در بسیاری از موارد چیزهایی را به نادرستی خطرناک میشمارد. هر چیز عجیبوغریبی در میان اطرافیان ما -خواه واگیردار و ناقل بیماری باشد یا نه- زنگ خطر را به صدا درمیآورد. نه تنها ورم ملتحمهی چشم، سرفهی خشک، یا زخمِ باز بلکه لکهی مادرزادی، چاقی، نقص عضو، معلولیت یا حتی لکههای پوستیِ آدمهای اطرافمان میتواند دستگاه ایمنیِ رفتاریِ ما را فعال کند. افزون بر این، دلمشغولی به میکروب میتواند بر احساس ما نسبت به کسانی که فکر میکنیم به نژاد یا قومیت دیگری تعلق دارند، تأثیر بگذارد.
شالر در آزمایش مهمی تصاویر افراد در حال سرفه، میکروبهای کاریکاتورمانندی که از اسفنجها بیرون میآیند و دیگر تصاویر عامل نگرانی از بیماری را به شرکتکنندگان نشان داد. به گروه دیگر یا همان گروه گواه تصاویر تهدیدهای بیربط به میکروبها -برای مثال، سانحهی رانندگی- را نشان دادند. سپس به هر دو گروه پرسشنامهای دادند که میپرسید دولت کانادا چه مقدار از منابع را باید به ترغیب مردم نقاط گوناگون دنیا به اقامت در این کشور اختصاص دهد. در مقایسه با گروه گواه، شرکتکنندگانی که تصاویر مربوط به میکروبها را دیده بودند خواهان تخصیص سهم بیشتری از بودجهی تبلیغاتیِ دولتیِ فرضی به جذب لهستانیها و تایوانیها، و نه برزیلیها، نیجریاییها و مغولها، شدند-مهاجران لهستانی و تایوانی در محل انجام آزمایش، ونکوور، پرشمارند و بنابراین آشنا به شمار میروند. آشنایی اهمیت دارد. شالر، که تحقیقات مهمش دیگر پژوهشگران را به رابطهی میان احساس انزجار و پیشداوری علاقهمند کرد، میگوید: «اگر در محیطی بزرگ شویم که همه تقریباً به ما شبیه هستند، در این صورت روبرو شدن با مثلاً یک چینی، دستگاه ایمنیِ رفتاریِ ما را فعال میکند. اما اگر در نیویورک سیتی بزرگ شویم، در این صورت مشاهدهی یک چینی چنین واکنشی را به وجود نمیآورد.»
مخالفت با مهاجرت در میان هر دو گروه آمریکایی و دانمارکی رابطهی مستقیمی با حس انزجار داشت
اگر این نوع نشانههای عوامل بیماریزا بتوانند پیشداوری را تشدید کنند، در این صورت برای فهم مسئله باید به انطباق زیستمحیطی اشاره کنیم. برخی از دانشمندان -مخصوصاً کوری فینچِر، روانشناس دانشگاه واریک در انگلستان، و رَندی تورنهیل، زیستشناس دانشگاه نیو مکزیکو- عقیده دارند که دستکم در گذشته، بیشتر احتمال داشته که خارجیها اهالی محلی را در معرض عوامل بیماریزایی قرار دهند که نسبت به آنها مصونیت اکتسابی نداشتند. به نظر دیگر دانشمندان، این نوع میکروبهراسی مبتنی بر کلیشههای منفی دربارهی خارجیهاست که در سراسر تاریخ رایج بوده است-این تصور که خارجیها کثیف هستند، غذاهای عجیب و غریب میخورند و از نظر جنسی بیبندوبارند.
تحقیق آنلاین پترسن و لین آرو، از دانشگاه آرهوس، و کوین آرسِنو، از دانشگاه تمپل، حاکی از آن است که ترس از بیماریِ مسری فقط مسئلهای شخصی نیست بلکه میتواند بر جامعه هم تأثیر بگذارد. این پژوهشگران حس انزجارِ ۲۰۰۰ دانمارکی و ۱۳۰۰ آمریکایی را سنجیدند. سپس از آنها خواستند که پرسشنامهای را پر کنند که نظرشان را دربارهی خارجیهای مقیم این دو کشور جویا میشد. بر اساس نتایج این تحقیق که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، مخالفت با مهاجرت در میان هر دو گروه آمریکایی و دانمارکی رابطهی مستقیمی با حس انزجار داشت -ارتباطی که حتی با در نظر گرفتن سطح تحصیلات، جایگاه اقتصادیاجتماعی، پیشینهی مذهبی و تعداد زیادی از دیگر عوامل هم پابرجا ماند.
این گروه بخشی از تحقیق را که به آمریکا اختصاص داشت، گسترش دادند. آنها ارقام مربوط به شیوع عفونتها در همهی ایالتها و آمار گردآوریشده توسط «گوگل ترندز» را تحلیل کردند (هدف از تحلیل آمار گوگل ترندز، ردیابیِ جستوجوهای اینترنتیِ مربوط به بیماریهای عفونی بود تا علائم اولیهی شیوع بیماری را تشخیص دهند). آنها دریافتند که بیشترین میزان مخالفت با مهاجرت در همان ایالتهایی رخ داده که شاهد وقوع بیشترین موارد بیماریهای عفونی بوده و، همان طور که جستوجوهای اینترنتی نشان میدهد، نگرانیِ زیادی هم نسبت به این بیماریها وجود داشته است.
تحقیقات جدیدتر پترسن و آرو نشان میدهد که آنهایی که حساسیت زیادی به احساس انزجار دارند معمولاً به هر غریبهای، و نه تنها خارجیها، بدگماناند. چنین افرادی به کسانی که به طور تصادفی با آنها آشنا میشوند مشکوکاند-یافتهی معتبری که در سه تحقیق دربارهی ۴۴۰۰ نفر تکرار شده است. معنای ضمنیِ این امر آشکار است: احساس انزجار و بیاعتمادی به نوعی به هم مربوط هستند. و شاید، در این مورد هم، منشأ آن دفاعی باشد: اگر حلقهی معاشرانتان را کوچکتر کنید، در معرض تعداد کمتری از ناقلهای بالقوهی بیماری قرار میگیرید.
۳.بویاییسنجی
علاقهی پژوهشگران به حس انزجار به نقش بالقوهی آن در تشدید خارجیستیزی و پیشداوری محدود نمیشود. همان طور که دو روانشناس اجتماعی به نامهای سایمون شنال، در دانشگاه کیمبریج، و جاناتان هایت، در دانشگاه نیویورک، نشان دادهاند، حس انزجار ممکن است به شکلگیریِ عقاید مربوط به درست و غلط، و خوب و بد، هم کمک کند. این دو پژوهشگر و همکارانشان شرکتکنندگان در آزمایش را پشت میزِ تمیز یا میزی با لکههای چسبناک نشاندند و از آنها خواستند پرسشنامهای را پر کنند که نظرشان دربارهی زشت بودن کارهایی نظیر دروغ گفتن در سوابق شغلی، تحویل ندادن کیف پولِ پیداشده در خیابان، و آدمخواری پس از سقوط هواپیما در بیابان را جویا میشد. در مقایسه با گروهی از شرکتکنندگان که میزشان تمیز بود، کسانی که پشت میزِ کثیف نشسته بودند -آنهایی که «فکرشان خیلی مشغول بدنشان» بود، یعنی به واکنشهای جسمانیِ خود خیلی حساس بودند- قضاوت سختگیرانهتری دربارهی این کارهای نادرست داشتند.
بوی بد هم میتواند به اندازهی میز کثیف مؤثر باشد. در آزمایش دیگری شرکتکنندگانی با ایدئولوژی سیاسیِ یکسان را به دو گروه تقسیم کردند. به هر دو گروه پرسشنامهای دادند که نظرشان دربارهی ارزشهای اجتماعی را جویا میشد. یک گروه را در معرض بوی استفراغمانند قرار دادند و گروه دیگر را در اتاقی عاری از بو نشاندند. گروه اول بیشتر از گروه دوم با حقوق همجنسگرایان، هرزهنگاری ]پورنوگرافی[ و رابطهی جنسیِ پیش از ازدواج مخالفت کرد. بوی تعفن حتی سبب شد که گروه اول «بسیار بیشتر» از گروه دوم «نسبت به حقانیت کتاب مقدس ابراز موافقت» کند. این آزمایش را به شکلهای دیگری با استفاده از بوی گوز و دیگر بوهای نامطبوعِ مهوع تکرار کردند و به نتیجهی مشابهی دست یافتند: وقتی احساس چندش و انزجار میکنیم، در قضاوتهای اخلاقی سختگیرتر میشویم.
پژوهشگرانی که به رابطهی میان احساس انزجار و ارزشهای اخلاقیِ محافظهکارانه پرداختهاند پیوند بالقوهی دین و دستگاه ایمنیِ رفتاری را بررسی کردهاند. به نظر برخی از آنها، ممکن است کارکرد پنهانیِ محدودیتهای دینی محافظت از ما در برابر بیماری باشد. تمایل ما به پیروی از عادتهای غذایی، ممنوعیتهای جنسی، و احکام مربوط به شستشو و نظافت شاید صرفاً به طهارت معنوی و نمادین مربوط نباشد و نتیجهی نوعی سائقهی تکاملی برای پرهیز از آلودگی باشد.
وقتی احساس چندش و انزجار میکنیم، در قضاوتهای اخلاقی سختگیرتر میشویم.
آیا میان احساس تهوع و طرز رأی دادن هم رابطهای وجود دارد؟ برای پاسخ دادن به این پرسش، گروهی به سرپرستیِ دیوید پیزارو، از دانشگاه کورنل، و یوئِل اینبار، از دانشگاه تورنتو، در جریان رقابت میان باراک اوباما و جان مککین در انتخابات ریاست جمهوریِ سال ۲۰۰۸ تحقیق آنلاینی انجام دادند. این پژوهشگران با نظرسنجی از ۲۵۰۰۰ آمریکایی «که از نظر جمعیتشناختی و جغرافیایی متنوع» بودند، به ارزیابیِ نگرانیِ آنها دربارهی بیماریهای مسری پرداختند. سپس زیرگروهی را به طور تصادفی برگزیدند و نظرشان دربارهی اوباما و مککین را جویا شدند. آنهایی که میکروبهراستر از بقیه بودند، گفتند که به احتمال بیشتر به مککین، نامزد جمهوریخواه و محافظهکارتر، رأی خواهند داد. افزون بر این، نسبت آرایی که مککین عملاً در هر ایالت به دست آورد رابطهی مستقیمی با میزان نگرانیِ اهالی آن ایالت دربارهی بیماریهای مسری داشت. این پژوهشگران چنین تحقیقاتی را در ۱۲۱ کشور انجام دادند و دریافتند که هر جا دادههای کافی برای تحلیل وجود دارد، احساس انزجار با خلق و خوی محافظهکارانه همبسته است. همان طور که پیزارو، اینبار و همکارانشان در نشریهی «علم روانشناسی اجتماعی و شخصیت» گفتند، این نتایج نشان میدهد که احساس انزجار «در طیف گستردهای از فرهنگها، نواحی جغرافیایی و نظامهای سیاسی با محافظهکاری مرتبط است.»
۴. «این سرقتی جزئی است.»
تهوعشناسی رشتهای نوپا است. همهی بخشهای آن با هم سازگار نیست، و (مثل دیگر حوزهها) بعضی از مفروضات آن ممکن است اشتباه از کار درآید. اما اخیراً سرنخهایی به دست آمده است که شاید چارچوب مناسبی برای فهم این انبوه یافتههای بیدروپیکر در اختیار ما بگذارد. به لطف بازنگری میفهمیم که یکی از آنها بدیهی است: ریشهشناسیِ واژهی انزجار. واژهی انگلیسیِ disgust مشتق از واژهی فرانسویِ میانهی desgoust به معنی «بیزاری» است. همان طور که میدانیم، چیزهای بدبو معمولاً ترش یا تلخاند-که این یکی از نشانههای آلایندهها است (شیرِ بریدهشده یا ترش را در نظر بگیرید). چند سال قبل، پیزارو فهمید که تعداد گیرندههای طعم تلخِ موجود در زبانِ افراد بسیار متفاوت است، و بنابراین حس چشاییِ آدمها با یکدیگر فرق دارد. علاوه بر این، این حس را ژنتیک تعیین میکند. این امر پیزارو را به فکر فرو برد: اگر محافظهکاران حس انزجار شدیدتری دارند، آیا مواد تلخ را هم بهتر تشخیص میدهند؟ پیزارو میگوید، «واقعاً بعید به نظر میرسید که این طور باشد.» اما او، اینبار و بنجامین رویش، دانشجوی دورهی دکترا در دانشگاه کورنل، تصمیم گرفتند که این ایده را آزمایش کنند. آنها ۱۶۰۱ نفر را از مراکز خرید و از دانشگاه کورنل به کار گرفتند و به آنها تکه کاغذهایی حاوی دو مادهی شیمیایی به نامهای پراپ و پیتیسی دادند. به نظر برخی از افراد، این دو ماده مزهی تلخی دارد. چنان که انتظار میرود، آنهایی که خود را محافظهکار خوانده بودند، حساسیت بیشتری به هر دو ماده داشتند؛ بسیاری این دو ماده را نامطبوع یا واقعاً مهوع خواندند. اما این دو ماده لیبرالها را آنقدر ناراحت نکرد یا اصلاً متوجه آنها نشدند.
پژوهشگران یک گام جلوتر رفتند. آنها میدانستند که گیرندههای چشایی در پُرزهای قارچمانند -همان برآمدگیهای کوچک اسفنجیشکل روی زبان- متمرکز شدهاند. هر قدر تراکم این پرزها بیشتر باشد، حس چشایی شدیدتر است. بنابراین، زبان افراد شرکتکننده را به رنگ آبی درآوردند (تا مشاهدهی پرزها آسانتر باشد)، یک حلقهی کاغذی رویشان چسباندند (تا محیط یکسانی برای ارزیابی ایجاد شود)، و تعداد پرزهای محدودشده را شمردند. آنها دریافتند که بین راستگراییِ شرکتکنندگان و تراکم پرزهای روی زبانشان رابطهی مستقیمی وجود دارد: هر چه دیدگاههایشان دستراستیتر بود، پرزهای روی زبانشان متراکمتر بود. این یافته ممکن است به حل معمای اختلاف سلیقهی غذاییِ لیبرالها و محافظهکاران کمک کند. در سال۲۰۰۹، نظرسنجی از ۶۴هزار آمریکایی نشان داد که احتمال این که لیبرالها سبزی تلخ آروگولا را سبزیِ دلخواه خود معرفی کنند بیش از دو برابر محافظهکاران است. این یافته ممکن است به نفرت جورج اچ. دابلیو. بوش از گلکلم ایتالیایی هم ربط داشته باشد-که سبزی بسیار تلخی است. البته گاهی نفرت از یک ساقهی گلکلم ایتالیایی صرفاً معلول تلخیِ آن است و به گرایش سیاسی فرد ربطی ندارد.
بیتردید، خوشهچینی از خرمن این تحقیقات به شدت متأثر از تمایلات سیاسی است. اگر لیبرال باشید، ممکن است با خود بگویید، «پس این نشان میدهد که چرا محافظهکاران به سیاست بومیبرتری عقیده دارند و با مهاجرت مخالفاند.» اما به همین راحتی میتوان از همین یافتهها نتیجهی معکوس گرفت و، مثل بعضی از محافظهکاران، گفت که این پژوهشها نشان میدهد که چپگرایان آدمهای سادهلوح چشموگوشبستهای هستند که خوشبینیِ خیالپردازانهی آنها دربارهی ماهیت بشر -و غفلت از خطرات گوناگون- صرفاً مایهی دردسر خواهد شد.
این تحقیقات فینفسه مزایای نسبیِ خلق و خوی محافظهکار یا لیبرال را نشان نمیدهد-چنین کاری ناممکن است. محافظهکاری و لیبرالیسم یکپارچه نیستند، و بر سنتهای فکریِ عمیقی متکی هستند. از نظر واکنشهای آنی یا غریزی، جذابیت نسبیِ محافظهکاری و لیبرالیسم میتواند به شدت وابسته به موقعیت باشد-برای مثال، این که اوضاع خوب است یا بد. وقتی تنش زیاد است و گروهها به جناحهای گوناگون تقسیم شدهاند، میتوانیم برای دفاع از منافع خود به خانواده و دوستانمان تکیه کنیم-اما غریبه همیشه ناشناخته است و، از منظری تکاملی، ممکن است که منشاء آلودگی یا، به طور کلی، منشاء خطر باشد.
البته یکی از ویژگیهای اصلیِ حس انزجار این است که یکی از نقاط کورِ روان آدمی به شمار میرود. به قول پیزارو، «]انزجار[ چنان احساس غریزی و تقریباً غیرشناختیای است که چندان به آن فکر نمیکنید.» به نظر او، در مقایسه با خشم، شادی، و غم، «قضاوت، تفکر و استدلال چندان تغییری» در احساس انزجار ایجاد نمیکند. برای مثال، شکلات به شکل مدفوغ سگ باز هم حالبههمزن است. این احساس بیشتر غیرارادی است تا مبتنی بر تفکر. پیزارو میگوید، «این حاکی از قدرت شعارگونهی احساس انزجار است. این نوعی سرقت جزئی است. وقتی در کسی احساس انزجار به وجود میآورید تقریباً به سرعت به مغزش دستبرد میزنید» زیرا عقل و منطق را دور میزنید تا بر قضاوتش تأثیر بگذارید.
ممکن است که این حرف به نظر ارسطو عجیب نباشد. همان طور که او بیش از دو هزار سال قبل حدس زد، انسان «بالطبع حیوانی سیاسی است»-توانایی منحصربهفردی برای تفکر و سخنگویی دارد اما در عین حال تحت سلطهی غرایزی است که با دیگر حیوانات در آنها شریک است. ارسطو میگفت که ما مثل زنبورها میل داریم که دور هم جمع شویم-و جامعه بسازیم. نظریهی میکروبیِ بیماریها یا نقش ناخودآگاه پرهیز از عفونت به ذهن ارسطو خطور نمیکرد اما درک او از جنبهی حیوانیِ سیاست ما پیشگویانه بود. حتی عاقلترین آدم هم همیشه آنقدر که میپندارد عاقل نیست.
برگردان: عرفان ثابتی
کتلین مکاولیف نویسنده و روزنامهنگار حوزهی علم است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Kathleen McAuliffe, ‘Liberals and Conservatives React in Wildly Different Ways to Repulsive Pictures’, The Atlantic, March 2019.