چرا تروریستها مرتکب جنایت میشوند؟
flicklearning
جاسیندا آردرن از تشکیل یک هیئت سلطنتی برای تحقیق و تفحص دربارهی حملهی ناگوار در نیوزیلند خبر داده است. این اقدام باید مبتنی بر آگاهی از علل ارتکاب حملات تروریستی باشد.
من در دو سال و نیم گذشته انگیزههای تروریستها را مطالعه کردهام تا بتوانم به پیشبرد بحث دربارهی پیشگیری از حملات بعدی کمک کنم. من با روانشناسان، افراطگرایان سابق، کسانی که با متهمان تروریستی در زندان کار میکنند، مأموران عالیرتبهی پلیس و قربانیان مصاحبه کردهام.
نتیجهی ناامیدکننده مطالعاتم این است که حتی با در نظرگرفتن تمامی شواهد، پیشبینی این که چه کسی تروریست خواهد شد بسیار دشوار است. بخشی از این امر دلایل خوبی دارد - مجموعهی این افراد اینقدر کوچک است که دستیابی به الگوهای معنادار دشوار است. دلیل دیگر این است که پیشینهی افرادی که به تروریسم روی میآورند بسیار متفاوت است. یک تروریست ممکن است معتاد به مصرف مشروبات الکلی، بزهکار سابقهدار و مبتلا به اختلال یادگیری یا معتقدی متعصب باشد که پلیس از وجودش بیخبر است و و شاگرد اول کلاسش است.
خبر بهتر این است که الگوهایی وجود دارد که میتوان از آن برای پیشبینی اقدام تروریستها استفاده کرد. بهترین الگو مبتنی بر پایهی نظریهی کنش مستدل است که در دههی ۱۹۷۰ از طرف فیشبِین و آجزن مطرح شد. این رویکرد که ابتدا مبتنی بر بررسیِ نحوهی تصمیمگیریِ مصرفکنندگان بود نشان میدهد که هر کنشی مستلزم وجود سه عقیده است.
اولی «اعتقاد رفتاریِ» شخص است. در مورد تروریسم این اعتقاد به این شکل است که تروریسم کار درستی است و تأثیر مطلوبشان را بر جای خواهد نهاد. این اعتقاد ممکن است مبتنی بر مبانیِ سیاسی، مذهبی یا ایدئولوژیک باشد - یا ممکن است ناشی از انگیزهی خیلی شخصیتری مربوط به نارضایتی یا خشم کلی باشد.
دومی اعتقاد این افراد به تسلط است، یعنی آیا باور دارند که میتوانند این کار را انجام دهند یا نه. در گذشته، این اعتقاد با موانع بزرگتری روبرو بود. افراطگرایانی که توانایی یادگیریِ خلبانی، ساخت مواد منفجره یا آموزش نظامی را داشتند کم و پراکنده بودند. امای با تغییر فنون تروریستی در چند سال گذشته، این محدودیتها به شدت کاهش یافتهاند و در نتیجه اعتقاد افراطگرایان به تسلط خود را افزایش دادهاند.
سومی اعتقاد هنجاری است. این اعتقاد در اصل یعنی ایمان به این که افرادی که تروریستها برایشان ارزش قائلاند از آنها حمایت میکنند. به دلیل اهمیت این اعتقاد هنجاری است که از بازاریابها میشنویم که «بلیتها به سرعت در حال فروشاند». هدف از بیان چنین حرفهایی این است که باور کنید دیگران دارند همان کاری را میکنند که شما به آن فکر میکنید. به همین دلیل است که اینقدر از لایک و ریتوئیت در شبکههای اجتماعی که نوعی مهر مدرن تأیید اجتماعی است، خوشمان میآید.
انسانیتزدایی یکی از پیششرطهای مهم حملههای تروریستی است
در مورد ترور، این دیگران، همان افرادی (اغلب آنلاین یا در گروههای افراطی) هستند که حمله را تأیید میکنند. پیدایش اینترنت پیدا کردن این آدمها را بسیار راحتتر کرده است. اما شاید مهمتر از آن افرادی در کل جامعه هستند که شاید از خودِ عمل تروریستی دفاع نکنند اما به شکلی ماهرانه آن را توجیه میکنند. اینان کسانی هستند که میگویند «خب البته که من حمله را محکوم میکنم اما سیاستمداران باید بدانند که مهاجرت فلان است و بهمان» یا «خب البته که من حمله را محکوم میکنم اما جنگ در عراق اینطور است و آنطور».
بنابراین، این الگو به فهم ما و پیشگیری از تروریسم چه کمکی میکند؟
پیش از هر چیز باید به مخالفت با خشونت و ترویج رواداری ادامه دهیم. این ایده به نظر کلی میآید و کلی هم هست. ما باید در جنگ ایدهها در جامعه پیروز شویم.
به تعبیر دقیقتر، ما باید در جهت انسانی کردن گروههایی که «دیگری» شمرده میشوند بیشتر بکوشیم. انسانیتزدایی یکی از پیششرطهای مهم حملههای تروریستی است و میتوانیم با صحبت از دیگری به شکلی انسانیتر این حملهها را سختتر کنیم. بهتر از آن، میتوانیم مرزها را بشکنیم و با آن دیگری در زندگی عادی دیدار کنیم. وجود راهبردی برای ادغام و همبستگی کامل بسیار مهم است و کمبود آن در جامعه بهشدت احساس میشود.
عامل دیگر پرداختن به انگیزههای شخصی است. بسیاری از این عوامل به ایدئولوژی ربطی ندارد و بازتاب مشکلات ناشی از مصرف الکل و مواد مخدر، اختلالات روانیِ سطحی و شهرتطلبی است.
به همین دلیل است که سیاستهای مؤثر ضد تروریستی به انگیزههای شخصی هم میپردازند - شاید از طریق ارائهی خدماتی به معتادان به مصرف موادمخدر و نوشیدنیهای الکلی - تا مطمئن شوند یابند که تروریستها به شهرتی دست نمییابند که مایهی تشویق دیگران شود. اقدام نخست وزیر نیوزیلند در خودداری از نام بردن از مهاجم بسیار مهم بود.
علاوه بر این، باید با اعتقاد افراطگرایان به تسلط خود مقابله کنیم. این کار را میتوان با تأمین بودجهی لازم برای نیروهای پلیس، حفاظت از هدفهای احتمالی و دشوارتر کردن دسترسی به اسلحه و مواد منفجره انجام داد.
این دو نوع اعتقاد هرچند مهم هستند اما به سختی میتوان آنها را از بیخ و بن تغییر داد. به همین دلیل است که انگیزهها اغلب بیشتر شخصی هستند تا ایدئولوژیک. افزون براین، کاهش موانع موجود در برابر حملات تروریستی سبب شده که تقریباً هر کسی مطمئن باشد که میتواند با موفقیت به چنین کاری دست بزند.
به این ترتیب، نوبت به سومین و مهمترین عامل میرسد: اعتقادات هنجاری افراطگرایان. در این مورد، به عنوان جامعه میتوانیم بیشترین تأثیر را داشته باشیم زیرا این امر نه به اعتقادات تروریستها بلکه به اعتقادات ما ربط دارد. به همین دلیل است که شرکتهای شبکههای اجتماعی باید رویکرد خود در نمایش نفرت و هدایت افراد به سمت آن را تغییر دهند. به همین دلیل است که لفاظیِ سیاستمدارانی مثل دونالد ترامپ و محکوم کردن حملهها از طرف جامعه و سخنان خصمانه در واکنش به آن بسیار اهمیت دارد. اما تنها شرکتهای تجاری و نهادها نیستند که به محیط شکل میدهند بلکه همهی ما در شکل دادن به جامعه سهیم هستیم.
به همین دلیل است که «بازماندگان مخالف ترور»، گروهی از بازماندگان حملات تروریستی در بریتانیا، همه را به ایفای نقش خود فرا میخواند. بیتردید تنها شمار اندکی از ما از نزدیک یک تروریست را خواهیم دید اما همهی ما افرادی را میشناسیم یا خواهیم دید که از نفرتپراکنی علیه گروههای مشخصی حمایت میکنند. گاهی وسوسه میشویم که آنها را نادیده بگیریم یا تظاهر کنیم که مطلبی را که در شبکههای اجتماعی همرسان کردهاند، ندیدهایم یا حتی برای جلوگیری از دعوا سری به نشانهی تأیید تکان دهیم. اما هر بار که چنین کاری میکنیم، ناخواسته محیط مساعدتری را برای افراطگرایی به وجود میآوریم.
از طرف دیگر، هنگامی که با این نفرت مقابله میکنیم، در ایجاد محیط هنجارینی سهیم میشویم که خطر حملات بعدی را کاهش میدهد.
برگردان: نیلا آرانی
برندان کاکس از بنیانگذاران گروه «بازماندگان مخالف ترور» است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Brendan Cox, ‘If we really want to know what makes terrorists commit atrocities, this is what we should do’, Independent, 25 March 2019.