تاریخ انتشار: 
1398/06/27

نخستین شهر جهانی

کریس لین

cntraveler

در سال ۱۶۷۸، یک کشیش کلدانی از بغداد به ییلاق سلطنتی پوتوسی، غنی‌ترین معدن استخراج نقره در جهان، رسید که در میان شهرهای جهان بیشترین ارتفاع را نسبت به دریا داشت و در ۴۰۰۰ متری (۱۳۱۰۰ فوتی) سطح دریا قرار داشت. پوتوسی پایتختی منطقه‌ای بود که در قلب کوه‌های آند در بولیوی قرار داشت. امروزه پوتوسی (بیش از سه قرن و نیم بعد) هنوز یک معدن‌شهر است. برج‌های کلیسای باروک آن همچنان به نظاره‌ی کامیون‌های سنگ معدن می‌نشینند که با سر و صدا به شهر وارد می‌شوند و سنگ‌معدن‌های روی و سرب را برای صادرات به آسیا حمل می‌کنند. 

الیاس الموصلی (یا آن طور که شهرت داشت، دون الیاس موصلی) در قرن هفدهم با اجازه‌ی ملکه‌ی حاکم اسپانیا، ماریانای اتریشی، به پوتوسی رسید تا برای کلیسای جنگ‌زده‌ی خود کمک مالی دریافت کند. دون الیاس باور داشت که نقره‌ی پوتوسی می‌تواند مانع از حملات عثمانی‌های سنی و صفویان شیعه شود که برای سلطه بر عراق می‌جنگیدند و هر چند وقت یک بار با سلاح‌های‌شان که به تازگی با باروت نیرومند‌تر شده بود، بغداد را با خاک یکسان می‌کردند. سایر مسیحیان نیز که فرقه‌هایی جدا افتاده از رم بودند، مایه‌ی نگرانی دون الیاس بودند. 

«کوه غنی» یا سِرو ریکوی قرمز بر شهر پوتوسی مشرف بود. سربازان بومی منطقه‌ی آند که به خدمت اجباری گرفته شده بودند، استخراج معدن در این تپه را با نیروی محرکه‌ی برگ‌های کوکا [منشا کوکائین]، شراب ذرت و سیب‌زمینی‌های یخ‌زده، از سال ۱۵۴۵ آغاز کردند. وقتی دون الیاس یک قرن و ربع بعد به آنجا رسید، رونق شدید سال‌های ۱۵۷۵ تا ۱۶۳۵ (دورانی که پوتوسی به تنهایی تقریباً نیمی از نقره‌ی جهان را تولید می‌کرد) به پایان رسیده بود اما معادن هنوز به تولید این فلز گران‌بها مشغول بودند. 

تا پیش از سال ۱۶۷۸ کارگران بومی کمتر به کار گرفته شده و تولید معادن اندک بودند. با این حال، دون الیاس در ضراب‌خانه‌ی سلطنتی شهر محو کپه‌های سکه شد که پیش‌آهنگ زمخت دلار آمریکا بود و به دست بردگان آفریقایی ضرب می‌شد. او دید که این سکه‌ها «روی زمین انباشته شده‌اند و مثل آشغالی بی‌ارزش زیر دست و پا افتاده‌اند». فناوری قرون‌وسطایی پوتوسی تا مدت‌ها به تولید ثروت، اگر چه در مقیاسی کوچک‌تر، ادامه داد.

 در بازار اصلی شهر پوتوسی، زنان بومی و آفریقایی شراب ذرت، سوپ داغ و چای یبرا عرضه می‌کردند. مغازه‌ها بهترین پارچه‌های ابریشمی و کتانی جهان، چینی‌های چین،‌ بلورآلات ونیزی، چرمی‌جات روسی، زیورآلات چوبی‌ ژاپنی، نقاشی‌های فلاندری و کتاب‌های پرفروش به زبان‌های گوناگون را می‌فروختند. زیورآلات ساخته شده از عاج آفریقایی که توسط هنرمندان چینی در مانیل تراش خورده بودند به‌شدت میان دین‌دار‌ترین و ثروت‌مند‌ترین زنان شهر محبوب بود. 

زنان ثروتمند، دین‌دار یا غیردین‌دار، با کفش‌های پاشنه‌نقره‌ای، گوشواره‌های طلایی، گردن‌بند و دست‌بند‌هایی که با الماس‌های هندی و یاقوت‌های برمه‌ای تزئین شده بودند، بر کوچه‌های سنگ‌فرش‌شده‌ی پوتوسی راه می‌رفتند. زمردهای کلمبیایی و مروارید‌های کارائیب بیش از حد عادی شده بودند.

«غذادوستان» شبه جزیره‌ی اسپانیا می‌توانستند بادام‌ وارداتی، کَبَر، زیتون، برنج آربوریو، زعفران و شراب‌های شیرین و خشک کاستیلی را بچشند. فلفل سیاه از سوماترا و جنوب غربی هند، دارچین از سریلانکا، میخک از مالوکو و جوز هندی از جزایر باندا وارد می‌شد. ادویه‌ها از جاماییکا می‌آمدند. کشتی‌های بادبانی مملو از کالا ماه‌ها صرف نقل و انتقال این کالاهای گران‌بها در اقیانوس‌های آرام، هند و اطلس می‌کردند. صف‌های طولانی الاغ‌ها و لاماها این اجناس را به ییلاق مرتفع سلطنتی منتقل می‌کردند. 

پوتوسی نقره‌ی جهان را تأمین می‌کرد، یعنی تأمین کننده‌ی خون شریان تجارت و نیروی محرکه‌ی جنگ‌ها، و همان‌طور که دون الیاس می‌دانست، مطمئن‌ترین راه برای ترویج دین کاتولیک رومی بود. این شهر به نوبه‌ی خود بهترین کالاها و تولیدات سراسر جهان را مصرف می‌کرد. در اینجا تاجران می‌توانستند کالاهای خود را با پول نقد سخت و براق مبادله کنند. بیش از یک دو جین مرکز اسناد رسمی در شهر بی‌توقف در حال کار بودند تا حساب شمش‌های نقره و ساک‌های سکه را نگه دارند. اینها همه بر الاغ‌های نالان بار زده می‌شدند تا از کوه‌های آند عبور کنند و به بندر آریکا در سواحل اقیانوس آرام برسند و یا اینکه سفر بسیار طولانی‌تر چهار یا شش ماهه به سوی جنوب تا بوئنوس‌آیرس را طی کنند. در فصل‌های بارانی رودخانه‌ها سرریز می‌کردند و در فصل‌های خشک دام‌ها در فاصله‌ی میان آب‌خوری‌های کم‌شمار از تشنگی تلف می‌شدند.

مغازه‌ها بهترین پارچه‌های ابریشمی و کتانی جهان، چینی‌های چین،‌ بلورآلات ونیزی، چرمی‌جات روسی، زیورآلات چوبی‌ ژاپنی، نقاشی‌های فلاندری و کتاب‌های پرفروش به زبان‌های گوناگون را می‌فروختند.

کاروان‌های الاغ‌ از اقیانوس آرام کالاهای مختلف و جیوه می‌آوردند، عنصری که وجود آن برای پالایش نقره ضروری است. جیوه بیشتر از هوانکاولیکا در پرو می‌آمد اما هابسبورگی‌های اسپانیا به استخراج معادنی در آلمادن (لا مانچا) و ایدریجا (اسلوونی) نیز مشغول بودند. برده‌داران با برده‌های آفریقایی که از کنگو و آنگولا آورده بودند از بوئنوس‌آیرس و از طریق ریو دو ژانیرو به اینجا می‌آمدند. بسیاری از بردگان کودکانی بودند که بر پوست‌شان داغی نهاده شده بود مانند آنچه بر شمش‌های نقره بود و بر آن تاج شاهنشاهی نقش بسته بود. 

پوتوسی کمی بعد از آن که در سال ۱۵۴۵ کشف شد، در سراسر جهان شهرت یافت اما معادن مرکزی اروپا نیز بعد از سال ۱۴۵۰ شکوفا شده بودند و تنها کمی قبل از رونق کار پوتوسی بود که از توان افتادند. در دهه‌ی ۱۶۲۰ در نروژ نقره کشف شد اما مقدار آن به میزانی نبود که بتوانند آن را صادر کنند. معادن نقره‌ی ایوامی در جنوب غرب ژاپن در دهه‌ی ۱۵۲۰ به بهره‌برداری رسیدند و مقدار چشمگیری از نقره را از طریق بندر ناگازاکی بعد از سال ۱۵۷۰ صادر کردند، ابتدا از طریق پرتغالی‌ها و بعد بین سال‌های ۱۶۴۱ و ۱۶۶۸، از طریق هلندی‌ها. اما مهمترین صادرکنندگان نقره‌ی ژاپنی چینی‌ها بودند. پژوهش‌گران بر سر اعداد توافق ندارند اما این‌قدر معلوم است که ایوامی را نمی‌شد یک پوتوسی دیگر دانست. 

مکزیک نیز از همان اوایل یعنی از دهه‌ی ۱۵۳۰ نقره صادر می‌کرد و آن هم به میزانی چشمگیر. اما اردوگاه‌های معادن متعدد مکزیک (زاکاتکاس، گواناتواتو، تکسکو، پاچوچا، ریل‌دل‌مونته و هم‌نام پوتوسی یعنی سن‌لویی‌پوتوسی) تنها بعد از سال ۱۶۹۰ به نهایت رونق خود رسیدند. در قرن هجدهم، پزوی مکزیکی یا «دلار ستون‌دار [دلار اسپانیایی که بر آن ستون‌های هرکول حک شده بود.م.]» به‌شدت در جهان مقبولیت یافت. حتی در کوه‌های آند در آمریکای جنوبی معدن‌شهرهای نقره‌ی دیگری جز پوتوسی وجود داشتند، از جمله اورورو و کاستروویریِنا در پرو. اما هیچ مخزن نقره‌ای در جهان قابل قیاس با «کوه غنی» نبود، و هیچ یک از اتحادیه‌های تجاری استخراج معدن و پالایش به بزرگی پوتوسی نشد. پوتوسی بی‌همتا بود: یک کلان‌شهر مبتنی بر استخراج معدن. 

بنابراین، دون الیاس نیز مانند دیگران به زیارت کوه نقره آمد. این کوه نوعی شگفتی ایزدی و جلوه‌ای از تقدس بود. در سال ۱۵۸۰ هنرمندان عثمانی پوتوسی را به شکل قطعه‌ای از یک بهشت زمینی تصویر کردند که کوه غنی در آن سرسبز و خرم بود و شهر با دیوار‌هایی با برج و بارو احاطه شده بود. پوتوسی، همان‌طور که دون کیشوت ادعا کرد، ساخته‌ی رویاها بود. شخص دیگری که او نیز در پی جلب حمایت مالی بود در سال ۱۶۰۰ اعلام کرد که کوه غنی هشتمین شگفتی جهان است. یک بازدیدکننده‌ی بومی در سال ۱۶۱۵ چنین گفت: «به لطف معدن‌های آن است که کاستیل کاستیل شده، رم رم شده، پاپ پاپ شده، و شاه حاکم جهان شده است.» در یک نقشه‌ی چینی از جهان در سال ۱۶۰۲ کوه غنی چنین معرفی شده است: بِی دو ژی شان، یا «کوهستان پِی-تو-هسی». 

پوتوسی با همه‌ی شکوه و جلالش دست‌مایه‌ی کابوس‌ها و نمادی از خشونت، آلودگی و جنایت نیز بود. آن‌چه دون الیاس ممکن است در سال ۱۶۷۸ متوجه نشده باشد این بود که شهرت پوتوسی (و نیز شهرت امپراتوری اسپانیا) یک نسل پیش به شدت صدمه خورده بود. در سال ۱۶۴۷ در میانه‌ی ورشکستگی پادشاهی، شاه فیلیپ چهارم یک مأمور سابق تفتیش عقاید را به پوتوسی فرستاد تا نقشه‌ی تقلب گسترده‌ای را که ضراب‌خانه‌ی سلطنتی پوتوسی را از درون آلوده کرده بود، برملا کند. این ماجرا تقریباً همه‌ی مأموران را تا ۱۰۰۰ مایل دورتر به خود آلوده کرده بود. حتی گمان می‌رفت که نایب‌السطنه‌ی پرو نیز در آن دست داشته است. سکه‌های قلب پوتوسی، که اغلب دلار اسپانیایی بودند، بعد از سال ۱۶۳۸ وارد بازارهای جهان شدند و مدت زیادی طول نکشید تا تاجران از بوستون تا پکن از قبول سکه‌های پوتوسی سر باز زدند. چشمه‌ی ثروت به یک چاه سمی تبدیل شده بود. 

سکه‌های قلب پوتوسی، که اغلب دلار اسپانیایی بودند، بعد از سال ۱۶۳۸ وارد بازارهای جهان شدند و مدت زیادی طول نکشید تا تاجران از بوستون تا پکن از قبول سکه‌های پوتوسی سر باز زدند.

بیش از یک دهه طول کشید تا مجرمان تقلب بزرگ در ضراب‌خانه‌ی پوتوسی دستگیر شده و به مجازات رسیدند و سکه‌ها دوباره به وزن و خلوص صحیح خود بازگشتند. طرحی تازه بر سکه‌های جدید حک شد تا آنها را متمایز سازد اما جلب مجدد اعتماد جهانی به نقره‌ی پوتوسی دهه‌ها طول کشید. در میانه‌ی دهه‌ی ۱۶۷۰، در همان زمان که دون الیاس کمک‌های مالی خود را در مقابل مراسم دعای سریانی دریافت کرد، تولید کنندگان فلفل سوماترایی از قبول سکه‌هایی که بر آن نقش «P» حک شده بود، سر باز می‌زدند. 

همچون رسوایی برنارد مادوف در دهه‌ی ۲۰۰۰، تقلب در ضراب‌خانه‌ی پوتوسی در دهه‌ی ۱۶۴۰ حاوی داستانی جالب است، گر چه این داستانی همگانی نیست. هیچ کس نمی‌خواست قبول کند که فریب خورده است. برای شاه اسپانیا فیلیپ چهارم تقلب در ضراب‌خانه (که یک تخلف داخلی بود) رسوایی در سطح جهانی به همراه داشت و نشانه‌ای از هبوط ثروت امپراتوری او بود. سیل سکه‌های تقلبی در جهان به همه‌ از فقیر و غنی ضرر رساند. بانک‌داران ژنوی، گجراتی و چینی دچار کسری حساب شدند، تاجران در همه جای جهان روابط ارزش‌مند مبتنی بر اعتماد بین‌فرهنگی را از دست دادند و سربازان در سراسر اوراسیا نیم یا حتی بخش بیشتری از حقوق خود را از دست دادند. 

تقریباً یک قرن پیش از آن‌ که دون الیاس از پوتوسی بازدید کند، نایب‌السلطنه فرانسیسکو دو تولِدو تولید نقره در جهان را دگرگون کرد. تولدو یکی از فن‌سالاران با‌انگیزه‌ی امپراتوری اسپانیا بود و بیش از هر شخص دیگری در تحول پوتوسی از یک اردوگاه استخراج پرزحمت معدن به یک شهر تمام و کمال نقش داشت. این برنامه‌ای عظیم بود اما با بزرگی آرزوهای شاه فیلیپ دوم پهلو می‌زد، یعنی نخستین پادشاه اروپایی که آفتاب از امپراتوری‌اش هرگز غروب نمی‌کرد. تولدو در ۱۵۷۲ به پوتوسی رسید و به‌شدت مشتاق بود که این شهر را به نیروی محرکه‌ی تجارت و جنگ در امپراتوری تبدیل کند. 
تا پیش از سال ۱۵۷۵، نایب‌السلطنه نیروی کار اجباری بزرگی سازمان‌دهی کرده بود، کارزار «بهره‌مند از فناوری پیشرفته» برای ساخت ضراب‌خانه به راه انداخته بود و بر ساخت شبکه‌ای از سد‌ها و آب‌راهه‌ها برای تأمین نیروی هیدرولیک لازم در ییلاق سلطنتی در تمام سال نظارت کرده بود. همه‌ی این کارها در ارتفاعات کوه‌های آند و در اوج عصر کوچک یخ‌بندان [دوران ۱۳۰۰ تا ۱۸۷۰ که زمستان‌هایی بسیار سردتر از قرن بیستم داشت.م.] انجام شد. تولدو همچنین بر ساخت ضراب‌خانه‌ی پوتوسی نظارت کرد و بردگان آفریقایی را در آن به طور تمام وقت به کار گمارد. نخستین سکه‌هایی که ضرب شدند، خلوص نقره‌شان بیش از حد لزوم بود و سنگین‌تر از وزن معمول بودند. 

موفقیت‌های تولدو هزینه‌ای شدید به همراه داشت. در نتیجه‌ی «اصلاحات» نایب‌السلطنه، صدها هزار نفر از بومیان آند (یا آنهایی که زنده ماندند) مجبور به جابجایی و در واقع بی‌خانمان شدند. استعمارگران، در جستجوی چوب و سوخت، صدها مایل زمین شکننده و مرتفع را بی‌آب و‌ علف کردند. استفاده از فناوری جدید، یعنی آمیزش با سرب، که به دستور نایب‌السلطنه از مکزیک وارد شد، هوا و رودهای منطقه را آلوده ساخت. کارخانه‌های ذوب فلز شهر، دود پر از سرب و روی از خود متصاعد می‌کردند و سبب می‌شدند که کودکان این منطقه دچار کم‌توانی ذهنی مادام‌العمر شوند. 

خطرات اقلیمی در پی افزایش رونق شهر تشدید شد و تضادهای خشونت‌بار اجتماعی، بی‌خانمانی، قاچاق جنسی، قمار، فساد سیاسی و به طور کلی بزه‌کاری نیز با آن همراه شد. هر چند دهه یک بار یک بیماری همه‌گیر شهر را فرا می‌گرفت و ضعیف‌ترین افراد را در کام مرگ فرو می‌برد. مردم به این بی‌قانونی و آشوب چگونه واکنش نشان می‌دادند؟ چطور می‌توانستند در این مکان آکنده از بی‌عدالتی و تباهی زندگی کنند؟ در فرایندی که می‌توان آن را «پارادوکس بی‌مصرفی» نامید، ثروت بادآورده هر چند اقدامات آزادی‌خواهانه‌ی اعجاب‌انگیزی را رقم می‌زد اما بدترین صفات افراد را هم ظاهر می‌کرد. هر چه باشد، این سخاوت شهر و دین‌داری پرتجملش بود که دون الیاس را از بغداد به پوتوسی آورد. 

شاهان هابسبورگی اسپانیا به وضعیت هولناک اجتماعی و اقلیمی پوتوسی چندان اهمیت نمی‌دادند. برای آن‌ها نقره‌ی پوتوسی منشأ نوعی اعتیاد بود، اعتیادی مرگ‌آور و گریزناپذیر. کوه غنی برای بیش از یک قرن، نخستین مجموعه‌ی نظامی-صنعتی جهان را به تحرک در آورده بود و به اسپانیا امکان داده بود که جنگ‌هایی چند دهه‌ای را در چند جبهه در خشکی و دریا ادامه دهد. هیچ کس دیگر نمی‌توانست همه‌ی این کارها را به انجام رساند و با این حال عاقبت متحمل شکست شود. 

بخشی از کوه غنی و شهر سلطنتی پوتوسی (۱۷۵۸) اثر گاسپر میگوئل دو بریو. عکس: موزه‌ی دانشگاهی شارکاس، سوکِر، بولیوی/اِی‌کِی‌جی


جریان پیوسته‌ای از نقره‌ی پوتوسی (یا، در واقع، نوید نقره در آینده) تحقق رؤیاهای اسپانیای هابسبورگ را امکان‌پذیر کرد، رؤیاهایی که بدون این نقره معنایی نداشت. و سپس، ناگهان، این رؤیاها بی‌معنا شد. حتی قبل از تقلب در ضراب‌خانه در دهه‌ی ۱۶۴۰، که سلطنت را به ورشکستگی کشاند، مقادیر بزرگی از نقره‌ی پوتوسی به سرقت می‌رفت، و دوستان و دشمنان امپراتوری به تخلیه‌ی این نقره به یکسان کمک می‌کردند: بانک‌داران خارجی، تاجران قاچاق و دزدان دریایی. در همین زمان، وفور نقره دیگر بخش‌های اقتصاد داخلیِ امپراتوری کاستیل را دچار رکود می‌کرد. برخی به شوخی می‌گفتند که هابسبورگی‌ها فرمولی جادویی برای تبدیل نقره به سنگ یافته‌اند. 

ثروت بادآورده‌ی پوتوسی که در سراسر اروپا عامل اختلال در قیمت‌ها، بحران‌های مالی و پروژه‌های ساخت‌و‌ساز‌ پر هزینه می‌شد، اغلب در آسیا محرک گسترش تجارت و امپراتوری بود. در سراسر قرن هفدهم، تاجران/استعمارگران هلندی‌، انگلیسی‌ و فرانسوی و در پی آنها برخی از ایتالیایی‌ها و اسکاندیناویایی‌هایِ ماجراجو به رقابت با یکدیگر و رقابت با اسپانیایی‌ها و پرتغالی‌های جنگ‌زده می‌پرداختند تا سر سفره‌ی بزرگ آسیایی بنشینند. به جز راهنمایی‌هایی در مورد طراحی اسلحه، آسیا فقط خواهان نقره بود. اروپایی‌ها بخشی از این تجارت آسیایی و ساختِ امپراتوری در آن را هدایت می‌کردند یا جهت می‌دادند اما در مورد بخش بزرگی از آن چنین نبود. 

آن‌چه معمولاً نادیده می‌ماند، هزاران هزار تاجر و بانک‌دار آسیایی و آفریقایی ساکن در مومباسا، موچا، موصل، گجرات، آچِی، ماکاسار، کانتون و بسیاری بندرهای دیگر، از جمله بندرهای تحت کنترل اروپاییان مانند گوا، باتاویا، مدرس، ماکائو و مانیل است. در قرن هفدهم میلادی، این به اصطلاح «تاجران مستعمرات» بیش از کل اروپایی‌ها نقره‌ی پوتوسی مبادله کردند و قرض دادند. جوامع تجاری چینی‌ها در خارج از این کشور در جنوب شرق آسیا به تنهایی بخش بزرگی از این تجارت جهانی را در دست داشتند. 

امپراتوری‌های آسیا خود موضوعی دیگر بودند. مغول‌هایی مانند اکبر و شاه جهان یا شاهان صفوی مثل عباس اول و دوم یا سلاطین عثمانی مثل مراد سوم و چهارم بر کشورهای خراج‌گزاری حکومت‌ می‌کردند که اندازه و تنوعی بیش از امپراتوری اسپانیا و پرتغال داشت. غیر از هلندی‌ها، بقیه‌ی اروپای شمالی‌ها در این ماجرا بسیار عقب افتاده بودند. همچنان که هابسبورگی‌های اسپانیا داشتند کم‌کم به پای فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها می‌رسیدند، حاکمان «مسلح به باروت» خاورمیانه و و آسیای جنوبی پادشاهی‌های اقماری و ممالک محروسه برای خود دست و پا می‌کردند و نیروی محرکه‌ی این کار تا حدی ناشی از نقره‌ی پوتوسی بود. 

در مورد چین چطور؟ هم‌زمان با اشاعه‌ی تقلب ضراب‌خانه‌ی پوتوسی، سلسله‌ی مینگ سقوط کرد. نقطه‌ی عطف این ماجرا در سال ۱۶۴۴ بود اما قبضه‌ی تاریخی حکومت به دست خاندان کینگ ابداً ناگهانی نبود. هم کینگ‌ها و هم مینگ‌ها در زمانی که اقتصاد چین به علت جنگ و قحطی در حال فروپاشی بود، مخارجی هنگفت داشتند. تبعه‌های سلسله‌ی مینگ به دنبال سکه‌های نقره بودند تا سربازان مهاجم را دفع کنند و یا با پول راهی برای فرار خود باز کنند. حتی پزوهای تقلبی برای آن‌ها هدیه‌‌ای آسمانی بود. 

وقتی دون الیاس در دهه‌ی ۱۶۷۰ از پوتوسی بازدید کرد، پوتوسی روزهای خوب خود را پشت سر گذاشته بود. اما این شهر بی‌آن‌که سزاوار باشد، شهری جهانی، جایگاه رنج و شگفتی، و نمونه‌ای از نوآوری‌های تکنولوژیک و پیچیدگی‌های فرهنگی بود. در دهه‌ی ۱۹۷۰، طرفداران نظریه‌ی وابستگی، و از میان آنها مشهورتر از همه ادواردو گالیانو در کتاب رگ‌های شکافته‌ی آمریکای لاتین (۱۹۷۱)، پوتوسی را نمونه‌ای کامل از توسعه‌نیافتگی غم‌انگیز جهان سوم قلمداد کردند، شهری در حاشیه‌ و تهی شده. با این حال، پوتوسی در زمان خود مرکزی مقبول بود. کتاب راهنمایی که در سال ۱۶۴۰ توسط آلوارو آلونسو باربا، فلزشناس بزرگ پوتوسی تهیه شده بود، قرن‌ها ترجمه و بازنشر می‌شد. نقاشان، شاعران و نمایشنامه‌نویسان فراوانی در آن سکنی گزیده بودند. در دهه‌های پیش از تقلب بزرگ در ضراب‌خانه، اهالی پوتوسی شاه را به چالش می‌کشیدند و ادعا می‌کردند که او (و جهان به طور کلی) بیشتر به آنها نیاز دارد تا آنها به او. 

کار این شهر با فروپاشی درونی مهیبی پایان نیافت بلکه در پی هبوطی بازگشت‌ناپذیر خاتمه یافت. مالیات‌های کمتر و اجرای نظام سخت‌گیرانه‌ترِ کاری تولید نقره را در اواخر قرن هجدهم افزایش داد اما معادن بیش از حد عمیق شده بودند و جیوه گران بود. اصلاحات تکنولوژیک هم شکست خورد. سیمون بولیوار در سال ۱۸۲۵ به پوتوسی تحقیرشده اما سرخوش وارد شد ولی سرمایه‌گذاران بریتانیایی (که نقشی آزادی‌بخش داشتند) نمی‌توانستند معادن را احیاء کنند. این کارآفرینان محلی و معدن‌کاران و پالایش‌گران خُرد و اغلب بومی بودند که پتوسی را به کمک فناوری‌های قدیمی اما مطمئن تا پایان قرن نوزدهم (از جمله شیوه‌ی باربا) زنده نگه داشتند. 

در سال ۱۹۰۹ وقتی هیرام بینگام، مورخ آمریکایی، از ییلاق سلطنتی قدیمی دیدارکرد، پتوسی تنها کمتر از یک دهم جمعیتی را داشت که سه قرن پیش به آن افتخار می‌کرد. در دیدار از این ییلاق سلطنتی، که پیش‌درآمدی بر «کشف» ماچو پیچو توسط بینگام در سال ۱۹۱۱ بود، شهر در نظر این استاد دانشگاه مانند یک روح صامت بود، نه مثل یک شهر متروکه‌ی معمول آمریکایی بلکه همچون درس عبرتی عینی و «عظیم» از بیهودگی جاه‌طلبی‌های جهانیِ اسپانیای کاتولیک.

امروزه کوه غنی پوتوسی، پانصد سال بعد از کشف، همچنان به تأمین فلزات خام در جهان مشغول است که شامل کمی نقره و قلع ولی بیشتر سرب و روی می‌شود. سنگ‌معدن‌های نیمه‌پالایش‌شده از میان شهر و در امتداد کوه‌ها و دشت بولیوی، به سوی کارخانجات پالایش در چین، هند، کره جنوبی و ژاپن رهسپار می‌شوند. این شهر در چند دهه‌ی اخیر رشد چشم‌گیری داشته است و اکنون جمعیتی بیش از دوران استعمار دارد (و منابع آبی‌اش به‌شدت کاهش یافته است). آیا پوتوسی در دایره‌ای بزرگ به جای اول خود بازگشته یا در همان دور باطل گرفتار شده است؟ آیا فروش سنگ‌‌فلزها به تولید‌کنندگان آسیایی برای مردم عادی کاری بیش از آن انجام خواهد داد که روزی اسپانیایی‌ها، انگلیسی‌ها و آمریکایی‌های خواهان نقره کردند؟ 

پوتوسی همچنان شهری متصل به جهان، یکی از چرخ‌دنده‌‌های اقتصاد جهانی، مغناطیسی منطقه‌ای برای مهاجران، و فضایی برای بازآفرینی خویشتن است. با این حال، با یادآوری دوران رونق هابسبورگی‌اش، می‌توان گفت که ییلاق سلطنتی پوتوسی تنها به علت معادن خود مشهور نبود بلکه علت شهرتش تولیدات هنری، اهمیت سیاسی و دین‌داری‌اش بود. ساکنان این شهر، به‌رغم مشکلاتی که داشتند، به دون الیاس ثروتی کوچک از نقره بخشیدند تا نیازهای پروژه‌ی دون‌کیشوتی او در بابل را تأمین کنند. پوتوسی همچنین به دلیل آلودگی‌هایش، به دلیل وحشت کار شبانه‌روزی کارگرانش، خشونت‌های بی‌پایانش و فسادش بدنام مانده است. پوتوسی کوهی از نقره بود که جهان را تغییر داد و هم‌زمان جهان نیز آن را تغییر داد. بعد از پنج قرن جهانی‌شدن و استثمار، می‌توانیم به تاریخ منحصر‌به‌فرد این شهر نگاهی دیگر بیندازیم و بپرسیم که «ارزش یک پوتوسی را داشتن» واقعاً به چه معناست. 
 

برگردان: پویا موحد


کریس لین، استاد کرسی فرانس و. شولز در تاریخ آمریکای جنوبی در دوران استعمار در دانشگاه تولِین در نیواورلئان است. او نویسنده‌ی کتاب‌های پوتوسی: شهر نقره‌ای که جهان را تغییر داد (۲۰۱۹)، غارت امپراتوری: دزدی دریایی در آب‌های بین‌المللی در جهان (۲۰۱۰) و کوئیتو ۱۵۹۹: شهر و مستعمره‌ای در حال تغییر (۲۰۰۲) است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:


Kris Lane, ‘The first global city’, Aeon, 30 July 2019.