رسیدن به ایران مطلوب، از راه اصلاح نمیگذرد
ایران برای من به عنوان یک زنِ کُرد جدا از تعریف جغرافیایی و موقعیتی آن که با مفاهیمی از جمله تابعیت رسمی و مرزهای سیاسی قابل تشخیص است، دارای ساختارهای همگون اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و جنسی نیست. بلکه کلیتی است ناهمگون و آکنده از تنوع و گوناگونی. اگر این کلیت ناهمگون تاریخ مشخصی داشته باشد بدون تردید این تاریخ مردانه است و آنچه این تاریخِ مردانه را تولید و بازتولید میکند قدرت سیاسی است. به عبارت دیگر، دینامیسم این تاریخ مردانه نظامی سیاسی و مستبد است که همیشه در اختیار مردان بوده و با استفاده از قدرت سیاسی سعی در همگون کردن و متحد ساختن این تنوع و ناهمگونی دارد.
به این ترتیب، به نظر من آنچه جامعهی امروز ایران را شکل داده است چیزی نیست جز تلاشی بیوقفه (از طریق بازنمایی در رسانه، نظام آموزشی و گفتمان رسمی) برای ساخت یک هویت ملی متحد و یکپارچه البته نه از راه پذیرش تفاوتها بلکه با توسل به ابزار سرکوب و حذف. جامعهای که با تکیه بر شواهد متعدد میتوان ماهیت سرکوبگر و مردانهاش را نشان داد. جامعهای که زمینهی تعارض و واگرایی را با طرد دیگری (بهویژه زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی) و تثبیت هویت حاکم با سرکوب تفاوتها فراهم کرده است.
به باور من برابری، آزادی و سکولاریسم خواستهای کم و بیش جهانشمولی هستند که من هم به آن معتقد و پایبندم. اما من استنباط متفاوتی از این مفاهیم در چهارچوب تاریخ فعلی یا شرایط سیاسی کنونیِ ایران دارم. این استنباط ناشی از تجربهی زیسته و دانش شخصی من است که همواره سعی بر منطبق کردن این مفاهیم با شرایط ایران داشتهام. بهخصوص آنجا که این مفاهیم به حقوقِ بهحاشیهراندهشدگان برمیگردد. از جمله در رابطه با زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی و جنسی، که قربانیان اصلی این همگونی مردانه هستند که بر جامعهی ایران تحمیل شده است.
برای من تعریف سکولاریسم با آنچه در تعاریف غالب مبتنی بر جدایی مذهب و سیاست است، تفاوت دارد. معتقدم سکولاریسم نباید مبنای مشروعیت سیاسی باشد زیرا سکولاریسم در اصل مقولهی جامعه مدنی است و جامعه باید سازوکار آن را تعیین کند نه قدرت سیاسی. در عین حال باید بدانیم که خوانش سکولاریسم به صورت یکی از مبانی مشروعیت سیاسی، بدون تردید بیش از آن که رهاییبخش باشد مشکلات عمدهای به وجود خواهد آورد، بهویژه در مورد حقوق مدنی و دموکراتیک شهروندان و آزادی فردی. اگر نظام سیاسیای داشته باشیم که به زور کشف حجاب میکند یا بیحجابی را یکی از اصول مشروعیت مدنی شهروند قرار دهد در روند سیاسی، اداری، اجتماعی و اقتصادی هر دو به یک اندازه آزادی فردی را انکار کردهاند. ترکیهی آتاتورکی و فرانسهی امروز مصداق این نوع سکولاریسم هستند.
با توجه به تجربهی چهار دههی گذشته باید تصویر مشخصتری از آیندهی مطلوب داشته باشیم و بتوانیم خطوط اصلی این آیندهی مطلوب را مشخص کنیم. اگر نتوانیم این کار را انجام دهیم، نمیتوانیم اصول و شرایط اساسی این آینده را تبیین و تئوریزه کنیم. رسیدن به آنچه مطلوب تلقی میشود از راه اصلاح نمیگذرد بلکه شیوهای رادیکال برای تغییر لازم است. باور ندارم که راه تغییر از مسیر تغییر قوانین بگذرد. باید هویت قدرت سیاسی تغییر کند زیرا قانون برساختهی قدرت سیاسی است. هویت شهروندی چه بخواهیم چه نخواهیم متأثر از قدرت سیاسی است. اگر سازوکاری سیاسی-اجتماعی برای حفاظت از حقوق شهروندی نداشته باشیم به جایی نمیرسیم. جامعهای که تمام پلهای رسیدن به برابری و آزادی را خراب کرده است، با اصلاحات درست نمیشود. طرفداران پروژهی اصلاحطلبی، خود بخشی اساسی از مشکلی هستند که باید اصلاح شود. بنابراین، باید شیوهی تفکر خود را تغییر دهند تا بتوانند به تغییر رژیم فکر کنند.
فرزانه جلالی فعال حقوق زنان است.