بدیهی است که کسی که از گذشته درس نگیرد محکوم به تکرار آن است. اما به ندرت توضیح داده میشود که دقیقاً تاریخ چگونه میتواند در ساختن آیندهای بهتر به ما کمک کند. البته این امر مانع از آن نمیشود که تاریخنگارانی چون یووال نوح هراری نتوانند به رهبران جهان در داووس توصیههایی ارائه کنند یا دانشمندانی مانند جِرد دایموند کتابهای پرفروشی دربارهی فروپاشی جوامع سنتی ننویسند.
تیموتی اسنایدر ــ نویسندهی برندهی جایزه و استاد دانشگاه یِیل ــ متخصص تاریخ اروپای مرکزی و شرقی و هولوکاست است. اسنایدر از الگوهای تاریخیِ جالبی سخن میگوید که با مطالعهی تاریخ به آنها پی برده است؛ او همچنین میگوید که این الگوها چه چیزی را دربارهی آیندهی دموکراسیها به ما نشان میدهند. او حقیقت را پایه و اساس دموکراسیِ سالم میداند و نسبت به شکاف عمیق میان صدق و کذب در سیاست کنونی هشدار میدهد.
مستأصل و آزرده از اتفاقاتی که در ماههای اخیر به چشم دیدهایم، دوباره رجوع به تاریخ و خواندن کتابهای تاریخی را به هم پیشنهاد میکنیم. برای این که ردی از خود در تاریخ بیابیم و آرامش بگیریم. برای این که خود را همچنان وصل به جهان و به احوالی که در آن میگذرد بدانیم. پشت تاریخ پناه بگیریم و با فاصله به خود نگاه کنیم و تصوری از مسیر و از پایان داشته باشیم.
چند روز بعد از ساقط شدن هواپیمای اوکراینی و کشته شدن ۱۷۶ مسافر و خدمهاش، توی ماشین بودیم و داشتیم از جلوی صف نامنظم پلیس ضدشورش، اسلحههایی که برای به رخ کشیدن توی دستشان گرفته بودند، و ماشینهای سیاهشان میگذشتیم. روی چهرههایشان دقیق شده بودیم که یکی از بچهها گفت «تجمعی که نیست، اینا چرا هنوز هستند؟» یکی دیگر جوابش را داد که: «برای همین، برای اینکه بگن ما هستیم، چه شما باشید چه نباشید. آینده از آن ماست.»
ایران برای من به عنوان یک زنِ کُرد جدا از تعریف جغرافیایی و موقعیتی آن که با مفاهیمی از جمله تابعیت رسمی و مرزهای سیاسی قابل تشخیص است، دارای ساختارهای همگون اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و جنسی نیست. بلکه کلیتی است ناهمگون و آکنده از تنوع و گوناگونی
در ذهن و ضمیر من، ایران یعنی قلمرو فرهنگ و زبان فارسی؛ هرجا اهالی و ساکنان آن از مشایخ و مشاهیر ادبیات فارسی آموختهاند و تأثیرات پیدا و پنهان گرفتهاند آنجا ایران است، حتی اگر بخشی از قلمرو چین و سرزمین هند باشد یا کشوری مستقل مانند افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان.