درد مشترکِ لذت سرکوبشدهی زنان
commons.wikimedia
پنج زن، هر یک از گوشهای از جهان، با مذهب و پیشینهای متفاوت با دیگری، و بالا و پایین زندگیای که با دیگری زمین تا آسمان متفاوت است. هر پنج نفر اما در یک چیز مشترکاند: مردسالاری جاری در تاروپود جوامع با قدرت تمام بدن آنها را تحت تفتیش و نظارت دارد و باید/نبایدها را به آنها تحمیل کرده است، دستهای پر زور مردسالاری گاه به پیچیدهترین شکل سعی کرده آنها را خفه کند و نگذارد آنچه بر آنها گذشته را فریاد کنند. اما هیچکدام از این زنها ساکت ننشستند، جرأت و توان خود را جمع کردند، و گاه بدون هیچ پشتوانهای صدای رسای خود و زجر ناشی از نظارهگری مردسالاری شدند و توجه افکار عمومی را به بحث مهم «حق زن بر بدن خود» جلب کردند.
قصههای این زنها موضوع مستند «لذت زنانه» به کارگردانی باربارا میلر، مستندساز اهل سوئیس است. مستندی که قصهی چیزی را روایت میکند که بر دبورا فلدمن (عضو جامعهی یهودیان اصولگرای حسیدی نیویورک)، لیلا حسین (رواندرمانگر سومالیایی-بریتانیایی)، مگولی ایگاراشی (هنرمند مجسمهساز و خالق داستانهای مصور اهل ژاپن)، ویتیکا یاداو (کنشگر حقوقبشر در هند) و دوریس وگنر (راهبهی پیشین آلمانی و فیلسوف) گذشت.
***
دبورا فلدمن را وقتی ۱۷ ساله بود در ازدواجی که خودش هیچ نقشی در آن نداشت، و از سوی پدربزرگ و مادربزرگاش در جامعهی یهودیان حسیدی نیویورک برنامهریزی شده بود، به مردی مذهبی شوهر دادند. در ۱۹سالگی پسرش را بهدنیا آورد و هر روز از قفس تنگی که جامعهی بهغایت مذهبی یهودیان حسیدی به زن تحمیل کرده و تمام بایدها و نبایدهایش را مردان تعیین و تحمیل کرده بودند، بیشتر خسته و دلزده میشد. دبورا روزی بی آنکه به کسی چیزی بگوید، یک خودرو کرایه کرد، هرچه از وسایل خودش و پسرش را که میتوانست در ماشین ریخت و برای همیشه خانهی خود، خانوادهی خود و جامعهی یهودیان حسیدی را ترک کرد. با رسانهها حرف زد و از آنچه بر تک تک زنان در جامعهی حسیدی تحمیل میشود، از هزار ممنوعیت، از تجاوز مدام شوهران به زنان، از بیحقوقی محض این زنان در قلب آمریکا گفت. جامعهی یهودیان حسیدی نیویورک از هیچ کاری برای تخریب و بدنامی و آزار فلدمن ابا نکرد. از نوشتن دهها مطلب کذب و سرشار از اتهام علیه او در رسانههای یهودیان تا تهدید به قتل.
***
یک روز صبح وقتی لیلا حسین ۷ ساله بود، مادرش دست او را گرفت و با خود بیرون برد. لیلا فکر میکرد که عازم خریدند. اما مادرش او را پیش زنی برد که اندام جنسی زنان را میبرید و مثله میکرد. تا لیلا بفهمد چه خبر است، دستهایی قوی او را روی تخت خواباند و در میان وحشت او، دستان زن اندام جنسی او را برید و ناقص کرد. سی سال بعد، لیلا حسین هنوز از آن تجربهی وحشتناک که سایهاش تا ابد روی زندگی اوست، کاملاً بهبود نیافته است. تجربهی هولناکی که اعتماد او به خانواده و جامعه را خدشهدار کرد. او حالا در کنار رواندرمانگری، یکی از زنانیست که مدام علیه مثلهکردن اندام جنسی زنان در سراسر جهان فعالیت میکند.
***
مگولی ایگاراشی، یک روز خسته از اینکه نه تنها زبان ژاپنی وقتی به سکسوالیته زنان میرسد، کاملاً الکن است و خود را به کوچهی علیچپ میزند، بلکه این واقعیت که در هنر معاصر ژاپن و بهخصوص حوزهی خود او یعنی داستانهای مصور و مجسمهسازی، زنان انگار اصلاً اندام جنسی ندارند و هنرمندان خودخواسته بدن زن را سانسور میکنند، تصمیم گرفت که تصویر واژن خود را بکشد و این تصویر واژن را تبدیل به آثار هنری (از مجسمه گرفته تا گردنبند) بکند. ایگاراشی که بهدنبال خلق اثری در ابعاد بزرگتر بود، تصمیم گرفت تصویر واژن خود را به شکل سهبعدی چاپ کند و با آن یک قایق تکنفره (کایاک) بسازد و با قایقاش به آب بزند. کاری که هزار دردسر جدی قضائی و موجی از جنجال را بهدنبال داشت.
***
ویتیکا یادوا، خسته از کمبود هرگونه آموزش جنسی در هند و سکوت محض دربارهی لذت جنسی زنان، آناتومی بدن زن و سهم و خواستهی زن در رابطهی جنسی، تصمیم گرفت وبسایتی را ایجاد کند که کارش تمرکز بر سکسوالیته زنان باشد. سایت Love Matters تنها دربارهی سکسوالیتهی زنان نیست، دنبال آموزش بدیهیات و پیچوخم رابطهی میان زن و مرد هم هست. ویتیکا و همکاراناش فقط به کار در فضای مجازی بسنده نکردهاند و در خیابانهای هند نیز به سخنرانی، جشن گرفتن روزهای مرتبط با زنان و کنشگری میپردازند.
***
دوریس وگنر در خانوادهای کاتولیک و بسیار مذهبی بزرگ شد. از نوجوانی میدانست که میخواهد راهبه شود و در ۱۹ سالگی وارد یکی از کلیساهای کاتولیک مذهب سوئیس شد و راهبگی را شروع کرد. یکی از پدران روحانی بانفوذ و مهم جامعهی کاتولیک سوئیس به بهانههای مختلف او را به دفتر خود احضار و بارها به او تجاوز کرد. دوریس روزی بالاخره جرأت کرد و به خواهر روحانی که مسئول زنان راهبه بود، ماجرای تجاوز را گفت. زن به جای هرگونه حمایتی، بر سر وگنر فریاد زد و او را متهم به «هرزگی و دروغگویی» کرد. وگنر ۲۴ساله بود که بالاخره جرأتاش را جمع کرد، کلیسا و راهبگی را ترک کرد، به سراغ رسانهها رفت و با صدای بلند گفت که در کلیسای کاتولیک چه بر سر او رفت و چطور تن زنان، عرصهی جولان مردان کشیش و بانفوذ است و فرهنگ کاملاً مدافع متجاوز در کلیسای کاتولیک، چطور زن را خفه میکند تا جیکاش درنیاید.
مستند «لذت زنانه» برندهی جوایز متعدد بینالمللی، از جمله جشنوارهی لوکارنو، شده است. در مراسم نمایش این مستند در شهر واشنگتن دیسی، با باربارا میلر، کارگردان این مستند، که با او دوستی شخصیهم دارم، به گپوگفت نشستم.
میلر میگوید در این سالهایی که مستند میسازد و به گوشهوکنار دنیا سفر میکند، همیشه پس ذهناش این دغدغه بوده که چطور بهرغم اینکه در قرن بیستویکم زندگی میکنیم، هنوز در سراسر جهان زنها وقتی نوبت به حرف زدن از بدنشان و نیاز جنسی میرسد، ناگهان ساکت میشوند، انگار به لاک امنی میخزند و انگار هنوز برای اکثر زنان سکسوالیته یک «وظیفه» است و نه یک «نیاز». به گفتهی میلر: «در مطالعات برای این مستند که ایدهاش از یک دههی قبل در سرم بود، فهمیدم چطور کتب مقدسِ تمام پنج دین اصلی و پرشمار جهان، بدن زن را یا عامل گناه میدانند، یا اهریمنی جلوه میدهند و یا بیارزش و اسباب شرم. تمام این کتابهای مقدس به دنبال به زنجیر کشیدن سکسوالیتهی زن و اندام او هستند. انگار که زن و اندام او مسبب بسیاری از مشکلات جهان است. در عین حال اما نگاه آنها به بدن مرد و نیاز جنسی او، کاملاً متفاوت است. هنوز انگار در قرن بیست و یکم این آموزههای ریشهدار در مذهب حتی در کشورهای به ظاهر سکولار، آموزهی غالب است. وضعیتی که غیرقابلقبول است.»
فیلم با تصاویر بیلبوردهای تبلیغاتی در کشورهای غربی شروع میشود. تصاویر زنان مدل که یا نیمهبرهنهاند و در ژستهایی که «تحریککننده و سکسی» تلقی میشود، یا همراه با شعارهای تبلیغاتی جنسیتزده و جنسی. تصاویر بیلبوردهای تبلیغاتی بارها در طول مستند تکرار میشود. میلر میگوید: «این تبلیغات روزمره بر در و دیوار شهرها یا صفحات مجلات که آنقدر عادی شدهاند که دیگر حتی آنها را واقعاً نمیبینیم، نماد روشنیست که چطور بدن زن در سراسر جهان بی هیچ قبحی، یک سوژهی جنسیست و بس. در فیلم تصاویر این بیلبوردهای تبلیغاتی را تکرار کردم تا تلنگری بر ذهن مخاطب باشد که این نگاه به بدن زن، چیز عجیب و برای یک "فرهنگ متفاوت" یا آدمهایی با باور و پیشینهی متفاوت از ما نیست. همینجاست، در روزمرهی ما، کنار دست ما و آنقدر "عادی" که حتی دیگر توجه ما را جلب نمیکند. نگاه پشت این مسأله یک چیز است: بدن زن عامل گناه است، کثیف است، بیارزش است و باید کنترل شود.»
در مستند چندینبار صحنهی دویدن برخی سوژههای فیلم در خیابانهای شلوغ شهر یا سبزی خلوت جنگل و پارک به تصویر کشیده میشود. باربارا میلر میگوید: «برای من راه رفتن و دویدن زنها، نمادی است قدرتمند و تأثیرگذار. زنان بسیاری را دیدم که گاه در سکوت و همیشه مصمم، جایی بلند میشوند و به قدمهای آهسته یا دویدن دور میشوند. تصمیم میگیرند که دیگر بس است و دیگر ساکت نمیمانند. در تمام مستندهایی که دربارهی زنان ساختم، به این عنصر توجه دارم. زنان در عبور، تصویری قدرتمند و انگیزهبخشاند.»
«لذت زنانه» لحنی آرام دارد، کارگردان حس شخصی خود را در فیلم نریخته است، قاضی نیست، به سوژهها مجال میدهد که تجربه و حس خود را رها و به زبان شخصی خود روایت کنند. یکی از دردناکترین این لحظههای روایت، جاییست که دوریس وگنر لحظهی اولین تجاوز کشیش بانفوذ کلیسا به تناش را روایت میکند. در یکی دیگر از صحنههای بهغایت تأثیرگذار، لیلا حسین چند مرد جوان را که با مثلهسازی اندام جنسی زن موافقاند، به سالنی میبرد که با خمیر یک واژن بزرگ زن را ساختهاند. یک قیچی بسیار بزرگ برمیدارد، آرام به مردان توضیح میدهد که در هر یک از چهار شیوهی مثلهسازی اندام جنسی زن، دقیقاً کجا بریده شده و چه بلایی بر سر اندام جنسی زن میآید. دوربین روی واکنشهای مردان زوم میکند: چشمهایی که وحشتزده گرد میشود، لبی که گزیده میشود، دستانی که مضطرب زیر چانه میرود، پلک چشمهایی که با حس درد بسته میشود. مردانی که تا پیش از این هیچ تصور واقعی و ملموسی نداشتند که مثلهسازی اندام جنسی زن یعنی چی با همین مشاهده یاد میگیرند که دیگر از ناقصسازی اندام جنسی زن، دفاع نکنند. تماشای لیلا حسین که دارد تمام زخم و درد و رنجی را که در کودکی تجربه کرده بازسازی میکند تا دیگرانی اینچنین نکنند، نفسگیر است.
یکی از نمادهای علنی دوگانهگی برخورد جوامع با مسألهی سکسوالیته زنان در روایت مگولی ایگاراشی در ژاپن به تصویر کشیده میشود. دادستان عمومی صرف خلق یک اثر هنری سهبعدی از واژن زن (نه تصویری از ارتباط جنسی، بلکه صرفاً واژن) را خلاف «عفت عمومی» میداند و ایگاراشی را بازداشت و محاکمه و به پرداخت جریمهی مالی محکوم میکند. همزمان در فیلم، تصاویری از جشنوارهی سالانهی «کانامارا» در ژاپن نشان داده میشود که جشنوارهای در ستایش آلت تناسلی مردان است. هر سال در این جشنواره بتی از یک آلت جنسی مردانه ساخته، روی کجاوهای قرار گرفته و با ذکرهای ستایشآمیز روی دوش مردان برده میشود و همه به آن ادای احترام میکنند! هزاران خوراکی به شکل آلت جنسی مردان طبخ شده و بین شرکتکنندگان پخش میشود. مستند، تصاویر کودکان سه چهارسالهای را نشان میدهد که آبنباتهایی به شکل آلت تناسلی مردان را لیس میزنند و همه غرق در شور و نشاط و ستایش آلت تناسلی مردانهاند. جامعهای برای آلت تناسلی مرد، جشنوارهی حمد و ثنا برگزار میکند و همزمان زنی هنرمند را صرفاً به دلیل خلق اثری هنری به شکل واژن زندانی و محاکمه میکند!
از باربارا میلر پرسیدم که آیا در هیچ یک از این کشورها در ضبط و ثبت زندگی این زنان با دشواری و مشکلی مواجه شده؟ میلر پاسخ داد: «در هند و هنگام ثبت روایت ویتیکا بارها با مشکل و گرفتاری روبرو شدم. در بسیاری از اماکن عمومی با ما به عنوان عامل مشکوک رفتار میکردند، یکبار به فیلمبردارِ همراه من حمله کردند و برخی وسائل او را شکستند. بارها در خیابانهای هند مردانی جلوی ما را گرفتند و با خشم بازجویی کردند که آنجا چه کاری داریم. در محلههای یهودیان حسیدی در بروکلین نیویورک نیز با حسی از ناامنی مواجه بودیم. دبورا فلدمن با ما سوار ماشین بود و هر آن نگران بودیم که کسی در خیابان توجهاش به داخل ماشین جلب شده، دبورا را بشناسد و به ما حملهور شود.»
یک ویژگی «لذت زنانه» این است که کارگردان تنها مسائلی را که سکسوالیته زنان را به حاشیه میراند، برجسته نکرده است. میلر «چیزها را با نام واقعیشان» معرفی میکند و این قساوتها را بدون اینکه کمرنگتر از واقعیت کند، نشان میدهد: واقعیتهای تلخ تجاوز، مثلهسازی جنسی، ازدواج اجباری، به بند کشیدن زنان به جرم خلق اثر هنری با موضوع سکوالیته و … .