روح چیست اگر چهرهی نیکوتر ما نیست؟
en.wikipedia
چه فایده اگر همهی جهان را ببری اما روح خود را ببازی؟ امروزه نسبت به 50 سال پیش، چه بسا عدهی بسیار کمتری بتوانند آوای «کتاب مقدس» را که در این سخن بازتاب یافته است تشخیص دهند. اما حکمت این سخن همچون مسئلهای ضروری به قوت خود باقی است. ممکن است دیگر به درستی ندانیم که منظور از روح چیست اما به چشم دل درمییابیم که منظور از روحِ خود را باختن چیست ــ گونهای رهگمکردگی و فروپاشی معنوی در آنجا که هر آنچه درست است و نیکو از خاطر ما میگریزد، و ما میمانیم و یک زندگی برباد رفته به طمع سودایی خام، در نمایشی بیحقیقت.
سابقاً این تصور وجود داشت که علم و فناوری ما را از جهان بهرهمند کرده است. اما اکنون به نظر میرسد که امکان آن را برای ما فراهم کردهاند که جهان را نابود کنیم. خطا در خود شناخت علمی نیست ــ شناختی که از جمله عالیترین دستاوردهای بشریت است ــ بلکه در حرص و کوتهفکری ما هنگام بهرهبرداری از آن شناخت است. خطر واقعی این است که ممکن است سرانجام به بدترین وضعیت محتمل برسیم ــ جهان را از دست داده باشیم، و روح خود را هم باخته باشیم.
اما روح چیست؟ تمایل علمی مدرن صرفنظر کردن از تصورات ظاهراً اسرارآمیز یا «وهمناک» مانند روح و نفس است، و به جای آن خود را در کل و به طور کامل جزئی از جهان طبیعی دانستن است، جزئی که بر اثر همان فرایندهای فیزیکی، شیمیایی و زیستشناختیای وجود دارد و عمل میکند که در هر جای دیگر محیط زیست آنها را مییابیم.
لازم نیست که ارزش دیدگاه علمی را انکار کنیم. اما جنبههای زیادی از تجربهی انسانی وجود دارد که آنها را نمیتوان با واژهشناسی پژوهشهای علمی که مبتنی بر کمیت و غیرشخصی بودناند درک کرد. مفهوم روح ممکن است جزئی از زبان علم نباشد؛ اما ما آنچه را در شعر، داستان و گفتگوی روزمره از اصطلاح «روح» مراد میشود بلافاصله تشخیص میدهیم و به آن پاسخ میدهیم از این حیث که این اصطلاح ما را متوجه تجربههای خاص نیرومند و دگرگونکنندهای میکند که به زندگی ما معنا میدهد. چنین تجربههایی همانا شادی و شعفی است برخاسته از عشق به انسانی دیگر، یا همان وجد و سرور است آنگاه که در برابر زیبایی یک اثر هنری یا موسیقایی بزرگ دل از دست میدهیم، یا، مثل آنچه در شعر ویلیام وُردزُورث «صومعهی تینترن» (1798) مییابیم، «حالت آرام و دلپذیر»ی است که در آن خود را با جهان طبیعی اطرافمان یکی احساس میکنیم.
چنین تجربههای گرانبهایی وابسته به حساسیتهای شخصیتِ انسانیای است که حاضر نیستیم به هیچ قیمتی آنها را از دست بدهیم. هنگامی که از اصطلاح «روح» برای اشاره به آنها استفاده میکنیم، لازم نیست خود را موجودات غیرمادی شبحمانندی تصور کنیم. به جای آن میتوانیم تصور کنیم «روح» اشاره به مجموعهای از خصایصی است ــ خصیصهی شناخت، آگاهی از احساس و تأمل ــ که میتواند وابسته به فرایندهای زیستشناختیای باشد که زیربنای آنها را تشکیل میدهد، و با وجود این ما را قادر میکند وارد جهانی از معنا و ارزش شویم که از سرشت زیستشناختی ما فراتر میرود.
ورود به این جهان نیازمند ویژگیهای مشخصاً انسانیِ اندیشه و عقلانیت است. اما ما عقول مجردِ منقطع از جهان فیزیکی نیستیم، که از فاصلهای معین دربارهی آن بیندیشیم و آن را دستکاری و کنترل کنیم. برای فهم آنچه ما را به انسانی در حد کمال تبدیل میکند، لازم است به غنا و ژرفای واکنشهای عاطفیای توجه کنیم که ما را به جهان متصل میکند. هماهنگ کردن زندگی عاطفیمان با طرحها و اهدافی که به نحوی عقلانی برمیگزینیم جزئی حیاتی و اساسی از التیام و انسجام روح انسانی است.
لیون کاس، نویسندهی آمریکایی، در کتاب بسیار تأثیرگذارش روح گرسنه (1994) میگوید که تمام فعالیتهای انسانی ما، حتی فعالیتهای ظاهراً عادی، مثل جمع شدن دور میز برای غذا خوردن، میتوانند نقش خود را به طور کلی در «کامل شدن سرشت ما» ایفا کنند. کریستوفر دِی، معمار علاقمند به شناخت محیط زیست، در کتاب اخیرش مکانهای روح (ویراست سوم، 2014) از نیاز انسانها به زندگی، و طراحی و ساختن سکونتگاههایشان، به نحوی که با شکل و ضربآهنگ جهان طبیعی هماهنگ باشد، و عمیقترین نیازها و اشواق ما را پرورش دهد، سخن میگوید.
زبان «روح» که در اینجا و بسیاری از زمینههای دیگر، نو و کهن، به آن برمیخوریم در نهایت از شوق انسانی به فراتر رفتن (به ماورا) سخن میگوید.
زبان «روح» که در اینجا و بسیاری از زمینههای دیگر، نو و کهن، به آن برمیخوریم در نهایت از شوق انسانی به فراتر رفتن (به ماورا) سخن میگوید. متعلَق (ابژهی) این شوق و اشتیاق با زبان انتزاعیِ آموزهی الهیاتی یا نظریهی فلسفی به خوبی درک نمیشود. بهترین نحوهی رویکرد به آن از طریق عمل (پراکسیس) است، یعنی اینکه چگونه آن نظریه عملی میشود. اعمال و مناسک روحانی سنتی ــ اعمال غالباً سادهی دعا و نیایش و عهد و پیمانی که در آیینهای گذار مثلاً به هنگام تولد و مرگ عزیزی، یا مناسکی مثل حلقه به دست کردنِ یکدیگر یافت میشود ــ محمل نیرومندی را برای بیان چنین شور و شوقی فراهم میکند. بخشی از قدرت و طنین آنها این است که در چند سطح عمل میکنند، و به لایههایی از واکنش اخلاقی، عاطفی و روحانی دست مییابند که ژرفتر از آنی است که با عقلِ تنها میتوان به آنها دست یافت.
جستوجوی راههایی برای بیان شوق و اشتیاق به معنایی ژرفتر در زندگیمان جزئی نازدودنی از سرشت ماست، خواه خود را مؤمن مذهبی بدانیم خواه نه. اگر راضی به این بودیم که زندگی خود را تماماً در محدودهی مجموعهای ثابت و مسلم و تردیدناپذیری از عوامل بسازیم و نظم دهیم، آنگاه دیگر حقیقتاً انسان نبودیم. چیزی درون ما وجود دارد که همیشه در حال پیش رفتن و دست یافتن به فراسوست، چیزی که از خرسند ماندن به امور عادی زندگی روزمرهی ما که بر پایهی سودمداری است امتناع میورزد و در حسرت چیزی هنوز-به-دست-نیامده است که التیام و کمال خواهد آورد.
بهویژه، ایدهی روح متکی بر جستوجوی ما برای هویت یا خودیابی است. فیلسوف فرانسوی رنه دکارت در سال 1637 از «این من، که میتوان گفت روحی است که به واسطهی آن من آنچیزی هستم که هستم» سخن میگوید. در ادامه میگوید که این روح چیزی تماماً غیرجسمانی است، اما امروزه افراد بسیار کمی وجود دارند، که با توجه به دانش جدید ما از مغز و کارکردهایش، بخواهند در این مورد پیرو عقیدهی او باشند. ولی حتی اگر توضیح دکارت دربارهی غیرمادی بودن روح را انکار کنیم، هر یک از ما معنایی عمیق از «این من» داریم، این خودی که مرا آنچه هستم میکند. ما همه به کار تلاش برای فهم «روح» به این معنا مشغولایم.
اما این خود ژرف که در صدد فهم آن هستیم، و میخواهیم آن را درون خود به رشد و بلوغ برسانیم و رشد و بلوغش را در وجود دیگران تشویق کنیم، پدیدهای بسته یا ایستا نیست. هر یک از ما در سفری برای رشد و یادگیری است، تا به جایی برسیم که بهترین چیزی باشیم که میتوانیم بشویم. بنابراین، اصطلاح «روح» فقط توصیفی نیست، بلکه آن چیزی است که فلاسفه گاه «هنجاری» مینامند: سخن گفتن از «روح» نه فقط ما را به شیوهای که از قضا در حال حاضر هستیم متوجه میکند بلکه به خودِ بهتری نیز راه میبرد که توانایی تبدیل شدن به آن را داریم.
وقتی میگوییم که ما را روحی است بعضاً میگوییم که اساساً، بهرغم تمام عیب و نقصهایمان، رغبت ما آدمیان به نیکی است. ما شوق آن داریم که بر اتلاف و بیهودگیای که میتواند به آسانیِ تمام ما را به زیر کشد فائق آییم و، در اعمال و تجربههای انسانی دگرگونکنندهای که آنها را «روحانی یا معنوی» مینامیم، گوشهی چشمی داریم به چیزی با ارزش و اهمیتی ماورایی، که ما را به پیش میراند. در پاسخ به این ندا و درخواست درونی، معطوف به آن میشویم که خودِ حقیقیمان را، خودی را که مقدر است آن باشیم، تحقق بخشیم. این است مرتبهای که جستوجوی روح به آن میانجامد؛ و این مرتبهای است که، اگر حیات انسانی را معنایی باشد، آن معنا را باید در آنجا جُست.
برگردان: افسانه دادگر
جان کاتینگهام استاد بازنشستهی فلسفه در دانشگاه ریدینگ، استاد فلسفهی دین در دانشگاه روهامپتن در لندن، و عضو افتخاری هیئت مدیران سنت جانز کالج در دانشگاه آکسفورد است. کتاب اخیر او در جستوجوی روح (2020) است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
John Cottingham, ‘What is the soul if not a better version of ourselves?’, Aeon, 11 March 2020.