دیگر نباید گذاشت نفع شخصی خیر همگانی را نادیده انگارد
hbr
آدام اسمیت از این مشکل شناختهشده تصور روشنی داشت، مشکلی که وقتی آدمها میکوشند زیرک، کارآمد و اخلاقی باشند با آن مواجه میشوند. او در ثروت ملل (۱۷۷۶) میگوید که نانوا از روی نیکخواهی نان نمیپزد بلکه به خاطر نفع شخصیاش نان میپزد. تردیدی نیست که منفعت همگانی وقتی میتواند حاصل شود که مردم در تعقیب آن چیزی هستند که به سادهترین طریق به دست میآید: نفع خود.
و بااینهمه: منطق نفع شخصی ــ این تصور که فقط باید «بگذاریم بازار کار خودش را بکند» ــ دارای محدودیتهای جدی است. مخصوصاً در ایالات متحده، فقدان سیاست اجتماعی و بهداشتی کارآمد در پاسخ به شیوع بیماری ناشی از ویروس کرونا (کووید-19) این تناقضات را بسیار برجسته کرده است.
در گرداگرد جهان، بازار آزاد به رقابت، موقعیتیابی و هل دادن و راه باز کردن پاداش میدهد، بنابراین اینها به مطلوبترین صلاحیتهای مردم تبدیل شدهاند. همدلی، همبستگی یا نگرانی برای خیر همگانی به خانواده، عبادتگاه یا کنشگرایی (اکتیویسم) منتقل میشود. در این میان، بازار و سود شخصی توجهی به سلامتی، شادکامی یا ثبات اجتماعی ندارند. در نتیجه، از کیپ تاون تا واشنگتن، نظام بازار حوزهی عمومی ــ بهداشت عمومی، آموزش و پرورش عمومی، دسترسی عمومی به محیط زیست سالم ــ را به نفع سود شخصی تحلیل برده و به آن آسیب وارد کرده است.
کووید-۱۹ مؤلفهی غیرعقلانی دیگر را عیان میکند: مردمی که کارهای بسیار ضروری بر عهدهی آنهاست ــ از بیماران مراقبت میکنند؛ زبالهها را جمع میکنند؛ مواد غذایی را به خانهی ما میرسانند؛ به ما اطمینان میدهند که به آب، برق و وایفای دسترسی داریم ــ اینها غالباً همان مردمی هستند که، بدون بیمه و مزایا یا قراردادهای تضمینشده، کمتر از همه عایدشان میشود. از سوی دیگر، کسانی که آنها را غالباً مهارتهایی است نه چندان روشن ــ کسانی که از موضع قدرت سخن میگویند و مدیران ارشدی که کارمندان را از سر راه خود برمیدارند ــ همیشه جزء برندگاناند. به این فکر کنید: چه ضرری دارد اگر دفاتر صندوقهای سهام خصوصی، و شرکتهای حقوق تجاری و بازاریابی در دوران قرنطینه بسته شود؟ پاسخ احتمالاً منفی است، مگر این که داراییِ اوراقِ بهادار شما مستقیماً از فعالیتهای آنها بهرهمند شود. اما همین افرادند که میلیونها دلار درمیآورند ــ گاه در یک ساعت همان اندازه پول درمیآورند که کارمندان بخش سلامت یا تحویل کالا در یک سال تمام.
به طور خلاصه، نظام بازاری که محرک آن منافع شخصی باشد هیچگاه بهداشت عمومی، انواع اساسی آزادی و رفاه جمعی را تأمین نکرده است و نخواهد کرد.
بسیاری به غیراخلاقی بودن نظام حرص و همه چیز را به نفع خود خواستنِ ما، به ناکارآمدی، بیرحمی، کوتهنظری و خطرش برای سیارهی ما و مردم اشاره کردهاند. اما، بالاتر از همه، منطقِ نفعِ شخصی چیزی سطحی است از این حیث که از شناخت امر بدیهی عاجز میماند: هر گونه توفیق شخصی فقط بر مبنای عامهی مردمی که رشد و ترقی کنند ــ جامعهای باثبات و محیط زیستی سالم ــ امکانپذیر است. چگونه من استاد یک دانشگاه نخبه شدم؟ احتمالاً با قدری ذکاوت و کار سخت. اما بیش از هر چیز به لطف شانسِ داشتن پدر و مادری خوب، تولد در زمان و مکان مناسب، در مدارس دولتی عالی درس خواندن، و نیز هوای تازه، غذای خوب، و دوستانی فوقالعاده داشتن؛ آدمهای زیادی همواره و به شیوهای مطمئن تمام چیزهایی را که نمیتوانستم برایم فراهم کردهاند: مراقبتهای پزشکی، تأسیسات بهداشتی، برق، دسترسی آزادانه به اطلاعات معتبر. و، البته، همانطور که رابرت اچ فرانک، پژوهشگر دانشگاه کورنل، به وضوح در کتابی که در سال ۲۰۱۶ دربارهی اسطورهی شایستهسالاری در منتشر کرده است نشان میدهد: شانس و فقط شانس و شانس.
سلامت من وابسته به سلامت عمومی است. آزادی من وابسته به آزادی اجتماعی است. نظام اقتصادی در جامعهای سالم با خدمات عمومی مفید تثبیت میشود، نه بر عکس.
رابرت اف کندی، سناتور ایالات متحده در سال ۱۹۶۸ هنگامی که دربارهی چگونگی ردیابی عملکرد در نظامهای اقتصادی مدرن نظر میدهد ــ اهمیت دادن به میزان تولید نه به نتیجهی کار، به کمیت نه به کیفیت، به قیمتها نه به امکانات ــ گفت که ما «به طور خلاصه همه چیز را اندازه میگیریم، مگر آنچه که زندگی را ارزشمند میسازد». نکتهی مهمتری که مطرح میکند این است: آزادی، شادکامی، بهبودپذیری ــ همگی بر اساس جامعهای سالم استوارند. وجود این ارزشها متکی بر توانایی جمعی ما برای بهره بردن از چیزهایی است مثل هوای پاک، آزادی بیان و آموزش عمومی شایسته. در کل: ما همگی متکی بر عامهی مردمی هستیم که سالم باشند. و با این همه، نیرومندترین واحد سنجش جهان، تولید ناخالص داخلی (GDP)، آن را هیچ میشمارد.
اصطلاح «عامه» کاربرد فراگیری پیدا کرد، و به لطف مقالهی گارِت هاردین، یک پژوهشگر آمریکایی که پیش از این معروف نبود، به نام «تراژدی عامه» (۱۹۶۸)، امروزه هنوز مورد مطالعهی بیشتر دانشجویان دانشگاه است. ادعای اصلی او این است: دارایی همگانی از قبیل زمینهای دولتی یا آبراههها اگر برای استفادهی افرادی رها شوند که انگیزهی آنها نفع شخصی است از میان خواهند رفت. نظریهی او مشکلی داشت، همانطور که خودش بعداً اعتراف کرد: در اکثر موارد خطا بود.
در عوض، مشکل واقعی ما را شاید بتوان «تراژدی امر خصوصی» نامید. از بیابانها و زمینهای بیآب و علف در دههی ۱۹۳۰ تا اوج گرفتن بحران تغییرات اقلیمی امروز، از اطلاعات گمراهکنندهی آنلاین تا زیرساختار ضعیف بهداشت عمومی، در تمام این موارد نفع شخصیِ سیریناپذیر است که اغلب خیر عمومیِ ضروری برای بقا و رفاه جمعی ما را نابود میکند. در نظامی که مبتنی بر نفع شخصی است چه کسی صنعت سوخت فسیلی را برای هل دادن ما به لبهی پرتگاه نابودی مقصر میداند؟ برای زمینهای کشاورزی و قلهی کوهها و اقیانوسهایی که تا ابد بر اثر استخراج شدید برای نفع شخصی تخریب میشوند چه اتفاقی رخ میدهد؟ وقتی ثروت شخصی سرانجام دموکراسی ما را نابود کند چه خواهیم کرد؟
بازاری که از شرکتهای شخصی تشکیل میشود، به قول جاناتان رووه نویسندهی اقتصادی، دارای «نقص ذاتی مهلکی است ــ به عبارتی، ناتوانی در متوقف کردن رشد. صرفنظر از اینکه دیروز چقدر رشد داشته است باید فردا به رشد خود ادامه دهد، و باز بیشتر؛ در غیر این صورت این نظام و تشکیلات فرو خواهد پاشید.»
در پایان به یکی از دیگر نکاتی اشاره میکنم که به ندرت به آن میپردازیم: بدون کمک چشمگیر دولت، نظام سرمایهداری استثمارگر متأخر، که مبتنی بر حرص و نفع شخصی است، مدتها پیش از بین میرفت. گونهای محدود از تفکر دربارهی اقتصاد کلان که اکنون اتاقهای فکرِ حکومت و دانشگاه را به دست دارد نوجوان سادهلوح را برمیانگیزد که به طرق گوناگون پدر و مادر خود را سرزنش و تحقیر کند، و هر بار، فقط هنگامی به خانه بیاید که جیبش خالی است، و ایدهای یا پشتیبانی ندارد. بوئینگ، گلدمن سکس، بانک آمریکا، اِکسان ــ همه بدون ضمانتهای دولتی و معافیتهای مالیاتی و یارانه ورشکستهاند. هر بار که این نظام خصوصی دچار بحران میشود، اعانههای دولتی ضامن آن میشوند ــ در بحران کنونی، تا سقف تریلیونها دلار. همانطور که دیگران بیش از یک قرن است کهاشاره کردهاند، سرمایهداری دستگاه زیرکی است که عایدات را شخصی میکند و هزینهها را اجتماعی.
وقتی شرکتهای خصوصی دوباره سر پا میایستند و به کار میافتند، خود را پاسخگوی عموم مردمی نمیدانند که آنها را نجات دادهاند. همانطور که در مورد فعالیتهای بانک ولز فارگو، خطوط هوایی آمریکا و شرکت بینالمللی آمریکایی (AIG) از سال ۲۰۰۸ به بعد، پس از کمکهای مالی دولت به آنها شاهد بودهایم، شرکتهایی که نجات یافتهاند اغلب یکراست دوباره سرگرم دوشیدن مردم میشوند.
سیاستگذاران و اقتصاددانان، با معطوف کردن توجه خود به مبادلات خصوصیِ بازار به قیمت خیر عمومی اجتماع، ایدهای را که فقط تحت شرایط بسیار محدود و به وضوح تعریفشده خوب است، گرفتهاند و آن را به صورت نوعی ایدئولوژی کور و زهرآگین بسط دادهاند. اکنون زمان آن فرا رسیده است که از این امر بدیهی دفاع کنیم: بدون عامهای قدرتمند، امر شخصی نمیتواند وجود داشته باشد. سلامت من وابسته به سلامت عمومی است. آزادی من وابسته به آزادی اجتماعی است. نظام اقتصادی در جامعهای سالم با خدمات عمومی مفید تثبیت میشود، نه بر عکس.
لحظهی درد و فروپاشی میتواند ندای بیداری محسوب شود؛ درک و فهم این مطلب که امر عمومی بزرگترین خیر ماست، نه امر خصوصی. از پنجره به بیرون نگاه کنید تا بفهمید: بدون عامهای سرزنده و استوار، زندگی ممکن است به سرعت ضعیف، ناگوار، حیوانی و کوتاه شود.
برگردان: افسانه دادگر
دِرک فیلیپسن مورخ اقتصاد و طرفدار اقتصاد رفاهی است و در دانشگاه دوک در کارولینای شمالی سیاست دولتی و تاریخ تدریس میکند. عنوان کتاب اخیر او این است: عدد بزرگِ کوچک: چه شد که تولید ناخالص داخلی فرمانروای جهان شد و برای مقابله با آن چه باید کرد (۲۰۱۵). آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Dirk Philipsen, ‘Private gain must no longer be allowed to elbow out the public good’, Aeon, 24 April 2020.