تنها به لطف همکاری بر ویروس کرونا غلبه خواهیم کرد
thedailybeast
رسانهها پر از اخبار کارهای بدِ مردم است، و این بیماریِ عالمگیر انبوهی از چنین تصاویر تکاندهندهای را در معرض دید قرار داده است. تنها در آمریکا دیدهایم که معترضان مسلح در پایتخت ایالت میشیگان خواهان پایان دادن به قرنطینه شدهاند، زنان مخالف واکسن در برابر ساختمان کنگرهی ایالت کالیفرنیا دست به تظاهراتی پرهیاهو زدهاند، و فرصتطلبان سودجو مواد شویندهی دست را احتکار کردهاند تا بعداً آنها را گرانتر بفروشند.
یکی از مهمترین کلیشههای رایج این است که فجایع نشان میدهند که تمدن چیزی جز روکش نازکی نیست که بر سرشت وحشیِ بشر سرپوش نهاده است. از این منظر، در هنگام بحران در بهترین حالت مردم نوعی بیاعتناییِ خودخواهانه در پیش خواهند گرفت؛ و در بدترین حالت، به سرعت به خشونت روی خواهند آورد. بنابراین، بر اساس این دیدگاه، باید بدترین غرایز بشری را مهار کرد. این امر به توجیهی برای اقتدارگرایی و سرکوب تبدیل میشود.
اما مطالعات مربوط به فجایع تاریخی نشان داده است که اکثر مردم واقعاً چنین رفتار نمیکنند. تقریباً همیشه آدمهای خودخواه و مخرب وجود دارند، و اغلب چنین افرادی در قدرتاند زیرا نظامهایی را ایجاد کردهایم که به این نوع شخصیت و چنین اصولی پاداش میدهد. اما اکثریت عظیمی از مردم در هنگام وقوع فجایع خودخواهانه رفتار نمیکنند، و اگر بخواهیم همان استعارهی روکش را به کار ببریم باید گفت که فجایع نشان میدهند که زیر روکش نازک تمدن، نوعدوستیِ خلاق و سخاوتمندانه و سازماندهیِ درخشان تودهای آرمیده است. بیماریِ عالمگیر ویروس کرونا بر گستره، ژرفا و اهمیت این امیال و اعمال همدلانه افزوده است.
تا جایی که یادم میآید، سالها قبل اصطلاح «کمک متقابل» را عمدتاً آنارشیستها و پژوهشگران به کار میبردند. اما در سالهای اخیر این اصطلاح در میان عامهی مردم رواج یافته و اکنون، در بحبوحهی این بیماریِ عالمگیر، همهجا بر سرِ زبانهاست. معمولاً کمک متقابل به معنای کمک بر اساس همبستگی و معامله به مثل است و به امید رهایی و تغییر اجتماعی ارائه میشود. در کل، این اصطلاح به معنای ائتلافهای داوطلبانهای است که به کارهایی مثل بازسازی یا توزیع غذا یا پشتیبانی از جنبشهای مقاومت میپردازند. یکی از شگفتانگیزترین جنبههای این بحران جهانی پیدایش انواع گوناگونی از کمک و همبستگی است. شکلهای جدیدی از سخاوتمندی که میبینیم ــ سازماندهی، شبکهها، پروژهها، اعانهها، پشتیبانی و امداد ــ غیرقابلشمارش و حاکی از رواج چشمگیرِ نوعدوستی است.
این کار با توجه به کنارهگیری مردم از مدرسهها، ادارهها، مغازهها و خیابانها بیش از پیش دشوار شده است. خودِ این کنارهگیری، نوعدوستیِ عملی است ــ کنارهگیری میلیاردها نفر به نفع جوامع خود و امنیت خویش. در مرحلهی اول، به نشانهی همبستگی از فضاهای عمومی کنارهگیری کردیم: از یکدیگر فاصله گرفتیم تا متحد شویم. با تعطیلیِ کسبوکارها و مدرسهها و در خانه ماندن عمداً مصیبت اقتصادیِ بیسابقهای را به وجود آوردیم تا در عوض از مرگ انبوهی از مردم جلوگیری کنیم.
در مارس، بسیاری از صاحبان کسبوکارهای کوچک و کارکنان بخش خدمات در آمریکا حتی پیش از صدور دستورات دولتی، داوطلبانه از کار و امرار معاش دست کشیدند. در آوریل، 50 رستوراندار در آتلانتا دعوت فرماندار ایالت جورجیا به بازگشاییِ کسبوکار را به طور علنی رد کردند. آنها با انتشار آگهی در یک روزنامهی محلی چنین گفتند: «ما اتفاق نظر داریم که فعلاً بسته نگه داشتن رستورانهایمان به نفع کارکنان، مهمانان، جامعه و حرفهی ماست.»
برای بعضی در خانه ماندن ممکن است فشار روحی در پی داشته باشد اما برای دیگران این کار مایهی ورشکستگیِ مالی است. مردم سراسر دنیا به این امر مهم متعهد شدند که امنیت مالیِ خود را به نفع خیرِ جمعی فدا کنند. این یکی از وجوه تمایز این بحران بود: پرهیز، کاری «نکردن»، جایی «نرفتن»، و به فعالیتها ادامه «ندادن» هم نوعی سخاوتمندی و بلندنظری بود. این یعنی ایثار داوطلبانه به نفع خیر جمعی. اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود.
در مارس، نظام خدمات سلامت ملیِ بریتانیا اعلام کرد که برای کمک به سالخوردگان، کسانی که در قرنطینه به سر میبرند و کادر پزشکیای که محتاج تحویل محمولههای خواروبارند به 250 هزار داوطلب نیاز دارد. نزدیک به 750 هزار نفر برای این کار ثبت نام کردند. بر قدردانی مردم از نظام خدمات سلامت ملی افزوده شد و تشویق سراسریِ هفتگیِ کارکناناش به یکی از نمونههای خوشایند شکستن سکوت دوران قرنطینه تبدیل شد. در میانهی مارس، وبسایتی آغاز به کار کرد که با ارائهی فهرست چند صد گروه جدیدِ کمک متقابل در سراسر کشور به مردم اجازه میداد تا با این گروهها در محل زندگیِ خود ارتباط برقرار کنند.
داوطلبان یک گروه کمک متقابل در ناحیهی ایزلینگتون در شمال لندن در آوریل. عکس: کِیت گرین/ گتی ایمجز
یکی از اهالی لندن به من گفت: «در ناحیهی ما در لندن، تعداد گروههای کمک متقابل آنقدر زیاد شده است که تقریباً در هر خیابانی یک گروه وجود دارد. گروه ما، که دو خیابان را دربرمیگیرد، خرید کرده، داروها را گرفته، و برای بچهها بازی شکار تخممرغ عید پاک ترتیب داده است، همه و همه برای کمک به یکدیگر.» دیگری نوشت: «در ناحیهی هَکنی در لندن این گروهها همهی فعالیتهای معمولی مثل خرید خواروبار و کمک به این کار را انجام میدهند، به علاوهی این که دنبال تلفنِ اهدایی برای بیماران در بیمارستان، لپتاپ برای دانشآموزان سرگرم تحصیل در خانه، و اتوموبیل برای کادر مراقبتهای درمانیای هستند که در بیمارستان موقتیِ کووید-19 مشغول به کارند.»
چند هفتهی قبل شنیدم که کسی شکایت میکرد که لگزینگتون، در ایالت کنتاکی، چهار گروه کمک متقابل دارد ــ آنها نگران بودند که این همه داوطلب لازم نیست؛ من از وفورشان حیران بودم. برای نگارش این مقاله، پروژههای جدید گوناگون کمک متقابل را بررسی کردم: تحویل غذا به سالخوردگان در پترسون، واقع در ایالت نیوجرسی؛ گروه کمک متقابل همجنسگرایان و ترنسجندرهای شهرهای دوقلو در مینیاپولیس-سِینت پُل؛ پروژههای کمک به بومیان هوپی، زونی و ناواجو در قرارگاههای جنوب غرب آمریکا؛ پروژهی ایالت واشنگتن برای حمایت از مهاجران غیرقانونی؛ سازماندهی کارگران جنسی برای جمعآوری کمکهای مالیِ اضطراری.
در ویدیوها دیدهام که افرادی در قرنطینهی خانگی رقص و طراحی تعلیم میدهند، داستان میگویند و در فضای مجازی موسیقی مینوازند تا دیگران را تشویق کنند؛ ایتالیاییها و ایرانیها از بالکن خانههایشان با هم آواز یا شعر میخوانند؛ یکی از جوانان بومیِ ایالت نوادا ماهیگیری میکند تا اعضای قبیلهاش ــ پیرمید لِیک پایوت (Pyramid Lake Paiute) ــ گرسنه نمانند. اکثر ما شاهد نیکوکاری بودهایم یا نیکوکاری کردهایم ــ کارهای همسایهی کمبنیهای را انجام دادهایم، پیام نویدبخشی در پیادهرو نوشتهایم، کنار صندوق فروشگاه پرداخت صورتحساب خریدِ زوج مستمندی را تقبل کردهایم، و در جمعآوری اعانه برای یکی از آشنایانی که بیکار یا بیمار شده است مشارکت کردهایم. اما این کارهای انفرادی برای غلبه بر فاجعهی سهگانهی بیماریِ عالمگیرِ ویروسی، سقوط مالی و پیامدهای عاطفی و تحصیلی و اقتصادیِ این کنارهگیریِ عظیم کافی نیست.
بنابراین، افرادی سرگرم تأسیس سازمانهایی برای تأمین کمکهای مستمرِ گستردهتر هستند ــ برای مثال، جوانان در بیش از یک دوجین از شهرهای آمریکا از طریق شبکهی موسوم به «نسل متولدین اواخر دههی نود و اوایل دههی دو هزار تا نسل متولدین سالهای 1965-1945» خواروبار و ملزومات را به افراد سالخوردهتر و ضعیفتر تحویل میدهند. افراد دیگری سرگرم سازماندهیِ حمایت عاطفی از کسانی هستند که احساس میکنند در انزوا قرار گرفتهاند ــ برای مثال، میتوان به برنامهی «پذیرش یک پدر/مادربزرگ» اشاره کرد. گروهها، پروژهها، سازمانها و شبکههای جدیدی به وجود آمده و گروهها، پروژهها، سازمانها و شبکههای قدیمی برای مقابله با این بحران در حال نوسازی و تجهیزند.
تلما یانگ-لوتوناتابوا (Thelma Young-Lutunatabua)، فعال زیستمحیطیِ مقیم فیجی، به من میگوید که شکلهای سنتیِ توزیع تعاونی و منصفانهترِ غذا دوباره در فیجی رواج یافته است تا اطمینان حاصل شود که کسی گرسنه نمیماند. او میگوید: «تنها با اتحاد میتوان پیروز شد.»
پانزده سال قبل، درست پس از توفان کاترینا، یک سازمان کمک متقابل موسوم به «کمک مشترک» به دست معدودی از اهالی منطقهی آسیبدیده، از جمله مالک رحیم، عضو سابق حزب «پلنگهای سیاه»، تأسیس شد. (در آمریکا، شاید مشهورترین نمونههای قبلیِ کمک متقابل برنامههای غذاییِ حزب پلنگهای سیاه در دههی 1960 برای کاهش گرسنگی در محلات فقیرنشین باشد.) شعار این گروه «همبستگی نه نیکوکاری» بود، عبارتی مُلهم از ادواردو گالئانو، نویسندهی اوروگوئهای: «من به احسان یا نیکوکاری عقیده ندارم. من به همبستگی معتقدم. احسان عمودی است. از بالا به پایین. همبستگی افقی است. به دیگری احترام میگذارد. من میتوانم چیزهای زیادی از دیگران بیاموزم.»
«همبستگی نه نیکوکاری»، به مثابهی آرمان کمک متقابل، این روزها ورد زبانهاست. نیکوکاری اغلب به طور ضمنی به این معناست که مصیبتدیدگان از توانایی یا عرضهی تأمین نیازهای خود بیبهرهاند. گاهی احسان و نیکوکاری، حتی اگر کمک ملموسی در بر باشد، میتواند اعتماد به نفس و عزت نفس طرف مقابل را از او سلب کند. همبستگی، بیش از هر چیز، تأییدی بر اتحاد ماست؛ کمک متقابل نشان میدهد که حتی در هنگام بحران نیز آنقدر قدرت و ظرفیت داریم که از یکدیگر مراقبت کنیم. اصطلاح «کمک متقابل» برگرفته از کتاب «کمک متقابل: عامل انقلاب» (1902) اثر پیتر کروپاتکین (Peter Kropotkin)، فیلسوف آنارشیست است. او در این کتاب میگوید که کمک به دیگران و محافظت از آنها و تأمین نیازهای گروه به جای خود، نقشی حیاتی در بقای بسیاری از گونهها داشته و در جوامع انسانیِ ابتدایی و سنتی مشهود بوده است.
در زمان ویروس کرونا، اصطلاح کمک متقابل را برای توصیف طرحهای تعاونیِ داوطلبانهی جدید پرشماری به کار بردهاند که در واکنش به این فاجعه پدیده آمدهاند. اما حمایت و پشتیبانی پیچیده و متنوع است. برای مثال، تولید و توزیع ماسک را در نظر بگیرید. اقتصاد ماسکمحور طیف گستردهای دارد، از سودجوییِ فاسد و دزدیِ علنی تا دنیای بسیار متفاوت کمک متقابل خلاقانه. بسیاری از ما، از جمله خودم، برای آشنایان خود ماسک درست کردهایم. دیگران به تولید انبوه روی آوردهاند.
مت هینی (Matt Haney)، عضو هیئت نظارتی دولت محلی سانفرانسیسکو، با جمعآوری کمکهای مالی و سازماندهی توزیع هزاران ماسک به اهالی فقیرِ بیخانمان یا ساکن خانههای پرجمعیت در حوزهی نمایندگیِ خود ــ ناحیهی تِندرِلوین ــ یاری رساند. آدریانا کامارِنا، وکیل اهل مکزیکو سیتی، فهمید که کارگران روزمزد غیرقانونیِ نزدیک خانهاش در ناحیهی میشن (Mission) سانفرانسیسکو به مایحتاج و اطلاعات بهداشتیِ اندکی دسترسی دارند. بنابراین، شروع به تولید و توزیع ماسکهای پارچهای و مواد شویندهی دست کرد و سخنرانیهای آموزشیِ کوتاهی را همراه با این اقلام در اختیار آنها گذاشت.
زن و شوهری در پارکینگ خانهی خود در کالاباساس، واقع در کالیفرنیا، سرگرم تولید نقابهای محافظ با چاپگرهای سهبُعدی هستند. عکس: رابین بک/اِیافپی از طریق گتی ایمجز
در همین حال، استفانی سیجوکو (Stephanie Syjuco)، هنرمند و استاد هنر، برای تأمین نیازهای اهالی اوکلند و برکلی به تولید انبوه ماسک روی آورد. او در ابتدا به تولید ماسک برای گروهی پرداخت که سرگرم تلاش برای رفع ناامنی غذاییِ دانشجویان دانشگاه برکلی بودند. تا اواخر آوریل، او به تنهایی 700 ماسک ساخته بود. «گروه خالههای خیاط»، که توسط کریستینا ونگ، هنرمند لس آنجلسی به وجود آمده است، اکنون بیش از 500 عضو دارد و به گفتهی ونگ بیش از 20 هزار ماسک تولید کرده است.
«خالهها» (و عموها، اما عمدتاً خالهها) ابتدا به تولید ماسک برای کارکنان بیمارستانها، و سپس کشاورزان، زندانیان آزادشده، از جمله افراد محبوس در چنگ ادارهی مهاجرت و امور گمرکی، جوامع مهاجر و دیگر گروههای آسیبپذیر پرداختند. این نوعی الگوی سازماندهیِ تمرکززداییشدهی داوطلبانه است: هر کس متوجه نیازی شود به گروه سازنده خبر میدهد و آنها قول میدهند که تعداد ماسک لازم را تولید کنند؛ سپس ماسکهای زیبا جمعآوری و بین گیرندگان توزیع میشوند. بسیاری از اعضای گروه سازنده پول خرید پارچه و توزیع ماسک را از جیب خود میپردازند، و مخارج بقیه از طریق اعانهها تأمین میشود. این هفته این گروه وانتی پر از مایحتاج، شامل ماسک، پارچه و سه دستگاه خیاطی، را به بومیان ناواجویی میفرستد که از ویروس به شدت آسیب دیدهاند. البته ناواجوها تنها یکی از چند جامعهی بومیای هستند که «خالهها» به آنها کمک کردهاند.
«گروه خالههای خیاط» گسترش یافته و افرادی به آن پیوستهاند تا با آشپزی از خیاطها حمایت کنند. یکی از اعضای این گروه به من گفت: «وقتی 12 ساعت روی دستگاه خیاطی خم شده باشید خوردن یک وعده غذای خوشمزهی تایلندی خیلی میچسبد.»
تولیدکنندگان ماسک و حامیان مالیِ برنامههای توزیع مواد غذایی تا حدی قصور و ناتوانیِ دولت را جبران میکنند. اگر دولت فدرال برای این بحران آماده بود و به توصیههای علمی دربارهی نحوهی مقابله با این بیماریِ عالمگیر عمل میکرد، نیاز به کمک متقابل کاهش مییافت. دربارهی بیماریها و شرایط جسمانیای که افراد را نسبت به کووید-19 آسیبپذیرتر میکند بسیار شنیدهایم. نباید از یاد برد که کل آمریکا به بیماریِ نژادپرستیِ بنیادی، فقر و بیثباتیِ مالی، و عدم دسترسی فقرا و روستاییان به مراقبت درمانی و اینترنت مبتلاست ــ امری که بر وخامت بحران افزوده است. استدلال محافظهکارانهی قدیمی علیه برنامههای اجتماعی این بود که رفع این نیازها محتاج سخاوت افراد و نهادهای مستقل است. اما در جوامع نابرابر، گشادهدستیِ افراد و مؤسسات مستقل هرگز برای تأمین این نیازها کافی نبوده است.
آنچه در این بحران توجه مرا به خود جلب کرده این است که هیچ تمایز آشکاری میان طرحهای صرفاً داوطلب و اعانهمحور، و دیگر تلاشهای معطوف به رفع نیازهای فعلی وجود ندارد. نوعدوستی سبب شده که کسبوکارها و افراد بر کوشش خود بیفزایند یا طرز کارِ خود را تغییر دهند. یک گروه بودایی در تالاهاسی (Tallahassee)، واقع در ایالت فلوریدا، به منظور خرید ماسک از چین برای کادر پزشکی این ناحیه 500 هزار دلار جمعآوری کرد. هواپیمای جت متعلق به تیم فوتبال آمریکاییِ نیو انگلند پِیتریوتس ۱/۲ میلیون ماسک را مستقیماً از چین حمل کرد تا مشکلی را حل کند که ناشی از آن بود که دولت فدرال برای خریدن وسایل محافظت شخصی قیمت بالاتری از دولت ایالت ماساچوست پیشنهاد کرده بود.
روزنامهی نیویورک تایمز گزارش داد که خانوادههای آمیش، پس از کساد دیگر کسبوکارها، به تولید انبوه ماسکهای پارچهای، محافظهای صورت و دیگر وسایل محافظت شخصی برای درمانگاه کلیولند روی آوردند که به این وسایل احتیاج مُبرَم داشت. (در این مورد، مثل برنامهی دولتیِ کالیفرنیا که به رستورانهای تعطیل اجازه میدهد که به کهنسالان قرنطینهشده غذارسانی کنند، کمک واقعاً متقابل است زیرا نیازهای هر دو طرف تعامل را برآورده میکند.) 43 نفر از کارگران کارخانهای در پنسیلوانیا تصمیم گرفتند که در ماراتونی 28 روزه روزی 12 ساعت در محل کار خود بمانند و دهها میلیون کیلو پُلیپروپیلِن، مادهی خام بسیاری از وسایل محافظت شخصی، تولید کنند. مثل آمیشها، این کارگران هم دستمزد میگرفتند و به علت تعهد اجتماعی فعالیت خود را تشدید کردند تا نیازی فوری را رفع کنند. یکی از این کارگران گفت: «در شبکههای اجتماعی پیامهایی از پرستاران، پزشکان و کارکنان بخش اورژانس گرفتهایم که از ما تشکر کردهاند. اما ما هم میخواهیم از آنها به خاطر کارهایی که کردهاند و میکنند تشکر کنیم. همین که میتوانیم از آنها حمایت کنیم سبب شد که در هنگام کار گذر زمان را احساس نکنیم.»
داوطلبان غذارسانی در سانفرانسیسکو در مارس. عکس: استیفن لام/ رویترز
در 1000 روز آخر جنگ جهانی دوم، کارگران کشتیسازی در ناحیهی خلیج سانفرانسیسکو 1000 رزمناو ساختند ــ روزی یک رزمناو. به نظر میرسد که اکنون نیز چنین کوشش حماسیای در جریان است اما این امر به دولت فدرال آمریکا یا هیچ دولت دیگری ربط ندارد. در اوایل آوریل، شعبهی وبسایت خبریِ هودلاین در ناحیهی خلیج سانفرانسیسکو چنین گزارش داد: «پنجشنبه صبح دو تُن ورقهی پلاستیک تاشده به انباری در آلامِدا رسید. در پایان هفته، این مواد خام به 16 هزار محافظ پلاستیکیِ صورت تبدیل شده بود. این سرعت عملِ چشمگیر صرفاً مدیون خودسازماندهیِ تولیدکنندگانی است که کارگاهها، کارخانهها، دانشگاهها و تقریباً همهی صاحبان دستگاههای خیاطی، چاپگرهای سهبُعدی و ماشینهای تراشکاری را به یگان موقتیِ تولیدکنندگان مایحتاج پزشکی تبدیل کرده است.» نویسندهی این گزارش فعالیت خودسازماندهیشوندهی استادان و کارآموزان طراحیِ صنعتی را نوعی «کارخانهی نامتمرکز» میخوانَد. چنین تلاشهای نامتمرکزی، که از بالا به پایین سازماندهی نمیشود، نمونهی بارز کمک متقابل است.
در آوریل، 14 پرستار و 7 پزشک دانشگاه کالیفرنیا برای انجام مأموریتی یک ماهه به قرارگاه بومیان ناواجو رفتند که میزان ابتلا به ویروس کرونا در آن زیاد بود. هماهنگیِ این برنامه را سازمان هیل (سلامت، عدالت، عمل و رهبری) بر عهده داشت که به جوامع فقیر و آسیبپذیر، از هائیتی تا نپال، رسیدگی میکند. در هدفنامهی این سازمان چنین میخوانیم: «ما میخواهیم تجسم همبستگی باشیم و به جنبش سلامت جهانی که رهبریِ آن را خودِ جوامع بر عهده دارند، کمک کنیم.» این سازمان، که مبتنی بر اصل «همبستگی نه نیکوکاری» است، از شش سال قبل سرگرم همکاری با جوامع تحت فشار بوده و پس از رفع این بحران هم وجود خواهد داشت.
در زمان بلایای «طبیعی» ــ تندباد و زلزله ــ پدیدهای به اسم همگراییِ داوطلبانه وجود دارد که به تجمع افراد مشتاق به امدادرسانی در نواحیِ آسیبدیده اشاره میکند. گاهی تعداد افراد و اجناس اهدایی آنقدر زیاد است که برای کسانی که در کانون بحران قرار دارند مشکلات مدیریتی ایجاد میکند. اکنون با بحرانی عادی مواجه نیستیم ــ ناحیهی آسیبدیده کل دنیاست و تجمع ممنوع است ــ اما مردم به شیوههای گوناگونی سرگرم کمکرسانی هستند. برخی از این کارها همیشه در جریان است زیرا رنج و بیعدالتی همیشه وجود دارد و همیشه کسانی هستند که بخواهند رنج و بیعدالتی را کاهش دهند.
حتی بلایای طبیعی هم هرگز واقعاً پایان نمییابند. از بسیاری جهات، تأثیر توفان کاترینا بر نیو اورلئان و دیگر بخشهای ساحل خلیج ماندگار بوده ــ هر چند، دستکم، بعضی از جنبههای این تأثیر مثبت بوده است. درمانگاه مشترک معلول کمک مشترک بود. پانزده سال پس از توفان کاترینا، این درمانگاه همچنان سرگرم ارائهی مراقبتهای درمانیِ رایگان در منطقهی نیو اورلئان است.
بیماریِ عالمگیرِ کووید-19 و بحران اقتصادی پایان نخواهند یافت ــ البته اگر منظور از پایان، بازگشت امور به روال سابق باشد. اوضاع هرگز به روال «طبیعیِ» 1 ژانویهی 2020 بازنخواهد گشت. دیگر خبری از میلیونها شغلی نخواهد بود که بودجهاش را درآمد خالصی تأمین میکرد که از بین رفته است. نباید از یاد برد که در چند دههی گذشته احیای نظام سرمایهداریِ زر و زورمحور ــ از طریق حذف پشتوانههای اجتماعی، و تبدیل آموزش، مراقبت بهداشتی و درمانی و دیگر نیازهای اساسی بشر به کسبوکارهای انتفاعیای که پیش از هر چیز در خدمت سهامداران است ــ زندگیِ روزمره را حتی پیش از این بحران به مصیبتی برای چند میلیارد نفر تبدیل کرده بود.
گروه کمک متقابل اعلانهایی را در ماه مارس در لندن در صندوق پستی میاندازد. عکس: جاناتان پروجا/ گاردین
راهی سخت و طولانی در پیش است. بدون تغییر بنیادی، شیوهی تولید و توزیع غذا، سرپناه، آموزش و مراقبتهای بهداشتی ناعادلانهتر و مخربتر از قبل خواهد شد. احتمالاً محافظهکاران خواهان ریاضت اقتصادی شدید و به حال خود رها کردن درماندهترین اقشار خواهند شد، و بقیهی ما طالب نوعی نظام پساسرمایهداری خواهیم بود که در آن دیگر میان تأمین نیازهای اساسی و کار مبتنی بر دستمزد پیوندی وجود نخواهد داشت ــ شاید نوعی طرح مبتنی بر درآمد پایهایِ همگانی که اسپانیا در صدد اجرای آن است.
تأثیر اقتصادیِ مخرب این بیماریِ عالمگیر، نوآوری را ضروری خواهد کرد، خواه تجدیدنظر در آموزش عالی باشد یا توزیع غذا یا نحوهی تأمین بودجهی رسانههای خبری. «طرح جدید سبز» نشان میدهد که چطور میتوان پیش از وقوع فاجعهی اقلیمی و از رونق افتادن بخش انرژیِ فسیلی، شغلها را افزایش داد و در عین حال دست از مصرف سوختهای فسیلی برداشت. اعتراض در بسیاری از حوزهها ــ از جمله پرستارانی که خواهان دسترسی به وسایل محافظت شخصیاند، و کارکنان بخش انبار، حملونقل و خدمات غذایی که با شرایط کاریِ استثماری یا ناامن مخالفاند ــ حاکی از تقویت احتمالیِ سازمانهای کارگری است.
به عقیدهی من، گشادهدستی و همبستگیِ عملیِ کنونی نشان میدهد که چه چیزی ممکن ــ و ضروری ــ است. سخاوت و همدلیِ اکثر مردم معمولی را باید نوعی گنجینه و منبع نور و انرژیای دانست که اگر به رسمیت شناخته و تشویق شود، میتواند جامعهی بهتری را به وجود آورد. اما این دو عمدتاً نادیده گرفته، تضعیف و ضایع میشوند. سرمایهداری، و بازوهای اختاپوسیاش یعنی سرگرمی، تبلیغ و بازاریابی میکوشند تا ما را به مصرفکننده تقلیل دهند. به عبارت دیگر، ما را به آدمهای مفلوک، خودخواه و تنهایی تبدیل میکنند که رضایت خاطر را در خرید اجناس میجویند، و رقابت را نیروی اساسیِ اجتماعی میدانند. رقابت، این کلیدواژهی ایدئولوژیِ بازار آزاد، به این معناست که ما رقیبایم و بر سرِ کالاهای کمیاب رقابت میکنیم؛ بنابراین، تنها راه افزایش دستیابی ما به منابع کمیاب کاستن از دسترسی دیگران به این منابع است.
رقابت نقطهی مقابل کمک متقابل است، کمک متقابلی که نه تنها ابزاری عملی بلکه شورشی ایدئولوژیک به شمار میرود. این واقعیت که حتی در جاهایی مثل آمریکا، که این پیامهای معطوف به رقابت و انزوا دستکم 150 سال ما را بمباران کرده است، هنوز هم میلیونها نفر سخاوتمندانه دست یاری به سوی دیگران دراز میکنند و در پی تأمین نیازهای آنان برمیآیند، شاهد و گواه حقیقتی دربارهی ماهیت بشر و امکانات بشری است. این امیال قوی و عمیقاند، و میتوانند مبنای چیز متفاوتی باشند. در واقع، پیشتر نیز چنین بوده است، یعنی وقتی که نظام رفاه اجتماعی در اروپا ایجاد شد، زمانی که پشتوانههای اجتماعی در آمریکا به وجود آمد، و هنگامی که مردم در مقیاسهای کوچکتر به سازماندهیِ خود پرداختند تا از یکدیگر مراقبت کنند.
البته همچون اغلب موارد، پس از این فاجعه احساس اضطرار و سرنوشت مشترک تا حدی از بین خواهد رفت اما نباید از یاد برد که بخشی از این احساس پیش از این فاجعه هم وجود داشت. گاهی فکر میکنم که سرمایهداری فاجعهای است که دائماً بر اثر کمک متقابل و شبکههای خویشاوندی، بر اثر سخاوت سازمانهای دینی و غیردینی، بر اثر تلاش و کوشش وکلای حقوق بشر و گروههای مدافع محیط زیست، و بر اثر مهربانیِ غریبهها تعدیل میشود. تصور کنید چه میشد اگر این نیروها و این روحیه به جای کاستن از عوارض مخرب سرمایهداری، صرف تعیین دستورِ کار میشد.
قبلاً دیدهام که پس از فجایع بسیاری از مردم میخواهند «به خانه بروند» و «زندگی عادی را از سر گیرند» اما فاجعه برای بعضی افراد عامل خودیابی و احساس ارتباط معنادار است، به گونهای که هویت و رفتارشان در زمان بحران بقیهی زندگی آنها را نیز متأثر میسازد. گاهی این امر ناملموس است و به تغییر اولویتها و عادتها و احساس جدیدی از عاملیت میانجامد؛ گاهی ملموس است و به ایجاد ائتلاف جدید، شبکهی جدید، مجموعهی جدیدی از اولویتهای سیاستی، اشتغال به حرفهی سیاسیِ جدید یا تصمیم به انجام کاری در حمایت از کل جامعه میانجامد. حتی آنهایی که خواهان بازگشت اوضاع به روال عادی هستند اغلب درمییابند که فهمشان از هویت و اولویتهای خود برای همیشه تغییر کرده است.
این بیماریِ عالمگیر نشانهی پایان یک دوران و آغاز دورانی دیگر است ــ دورانی که دشواریاش را باید با روحیهی سخاوت کاهش داد. هنرمندی که روی چرخ خیاطیاش خم شده است، جوانی که با دوچرخهاش خواروبار تحویل میدهد، پرستاری که در بخش مراقبتهای ویژه کار میکند، پزشکی که به قرارگاه بومیان ناواجو میرود، دانشجوی فارغالتحصیلی که در دریاچهی پیرِمید برای مسنترها ماهی قزلآلا صید میکند، و برنامهنویسی که وبسایتی برای سازماندهی یک گروه میسازد، همگی نشان از همبستگی دارند. این امر میتواند مبنایی برای آینده باشد، البته اگر بتوانیم ارزش این امیال و اعمال را تصدیق کنیم، و بپذیریم که اوضاع را میتوان و باید از بیخ و بن تغییر داد، و اگر بتوانیم داستانهای دیگری دربارهی هویت، خواستههای خود و مقدوراتمان تعریف کنیم.
برگردان: عرفان ثابتی
ربکا سولنیت ستوننویس «گاردین» و نویسندهی کتابهایی همچون مهمترین پرسش است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Rebecca Solnit, ‘The way we get through this is together: the rise of mutual aid under coronavirus’, The Guardian, 14 May 2020.