چرا خداناباوران به «ایمان» نیاز دارند
Wiki
غرور و نخوت اصلیِ خداناباوران ناشی از این است که جهانبینی خود را مبتنی بر منطق و شواهد علمی میپندارند، و گمان میکنند که هیچ ارتباطی با ایمان ندارد، ایمانی که آن را حاکی از ضعف میدانند. اما واقعیت این است که ایمان در کانون خداناباوری، منطق و حتی علم جای دارد.
من در اوایل زندگی خداناباور شدم و تا مدتها عقیده داشتم که همفکرانم جماعتی روشنفکرند. همچنین از استناد به تحقیقاتی که ظاهراً نشان میداد که خداناباوران در مقایسه با مؤمنان از ضریب هوشی بالاتری بهره میبرند، لذت میبردم. اما زمانی که در مقطع دکترا در رشتهی فیزیک، ریاضی و ستارهشناسی تحصیل میکردم، به تدریج به جهانبینی سکولار خود شک کردم.
همانند یکی از روشنفکرانِ زجردیدهی آثار هرمان هسه، شروع به کشف جایگزینهایی کردم که از هندوئیسم، آیین بودایی و یهودیت سرچشمه میگرفتند. این امر به سفر فکری-معنویِ چند دههای تبدیل شد. سرانجام، مسیحی شدم، اما در طول مسیرْ تفاوتها و شباهتهای شگفتانگیزی را در میان بسیاری از ادیان و فلسفههای بشر کشف کردم. آموختم که همهی دیدگاههای رایج دربارهی جهان از سه جهت اصلی با یکدیگر تفاوت دارند. اول، پایه و اساس. همهی جهانبینیها بر اساس هستهای شکل گرفتهاند که اثباتپذیر نیست، بدیهیاتی که درک هر فرد از واقعیت از آنها ناشی میشود. چنین مواردی را باید از روی ایمان پذیرفت.
حتی خود عقل ــ پایه و اساس خداناباوری ــ به ایمان بستگی دارد. هر استدلال منطقیای با مقدماتی شروع میشود که فرض گرفته شده است که «درست» هستند. هندسهی اقلیدسی، مظهر استدلال منطقی، مبتنی بر حداقل ۳۳ اصل بدیهی و اثباتناپذیر ایمانی است.
دوم، اندازه. هر جهانبینیای ــ یعنی حباب واقعیت هر فرد ــ از قُطر معینی برخوردار است. قطر خداناباوری نسبتاً کوچک است، زیرا فقط واقعیت فیزیکی را در بر میگیرد و جایی برای واقعیتهای دیگر ندارد. خداناباوری حتی معنویت و خلاقیت منحصربهفرد بشر ــ همهی احساسات ما، از جمله عشق ــ را به شیمیِ صرف تقلیل میدهد.
سوم، الوهیت. بدون استثناء، هر جهانبینیای به وسیلهی خدا یا خدایان اداره میشود. اوست که در کانون صحنه جای دارد. همه چیز در زندگی انسان حول محور خداوند میچرخد.
در دوران خداناباوری، راهبی علمگرا بودم که سه ساعت در روز میخوابید و بقیهی وقت خود را صرف غوطهور شدن در مطالعهی دنیا میکرد. جهانبینیام بر این اساس استوار بود که دیدنْ باور کردن است. وقتی فهمیدم که ۹۵ درصد از کیهان نامرئی، و متشکل از «مادهی تاریک» و «انرژی تاریک» است ــ یعنی همان چیزهایی که نمیفهمیم ــ مفروضات اساسیِ جهانبینیام متزلزل شد. به عنوان یک دانشمند، باید به جهانی باور میداشتم که بیشترش را نمیتوانستم ببینم. بنابراین، فرض اصلیِ جهانبینیام تبدیل شد به اینکه «باور کردنْ دیدن است»، زیرا آنچه درست میپنداریم به ما میگوید که چطور دنیای پیرامون ــ خودمان، دیگران و جهانِ عمدتاً نامرئیمان، از جمله منشأ آن را ــ درک کنیم. ایمان مقدم بر علم است، و نه برعکس.
خداناباوری نیازمند کیهانی کوچک است، چیزی که همهی مادیگرایانِ سکولار آن را ببینند. آنها دست به هر کاری میزنند تا هر تکهای از شواهد را صرفاً از نظر مکان، زمان، ماده و انرژی تفسیر کنند. برای آنها، این تمام چیزی است که وجود دارد. اما باورهای مذهبی را نمیتوانند ثابت کنند، مگر اینکه ایمان بیاورند.
خداناباوران معمولاً معتقدند که علم در نهایت از همه چیز ابهامزدایی میکند. اما جهانبینی علم بیش از پیش در حال معنویشدن است. ما شاهد پیدایش مفاهیم فراطبیعیای مانند ذرات مجازی، زمان موهومی و درهمتنیدگیِ کوانتومی هستیم. حتی خداناباوری مثل سم هریس نیز میگوید: «جان هالدین گفته است که دنیای ما "نه تنها عجیبوغریبتر از چیزی است که تصور میکنیم بلکه عجیبوغریبتر از چیزی است که میتوانیم تصور کنیم". نمیدانم که حرف او درست است یا نه اما مطمئنام که جهانِ ما عجیبوغریبتر از چیزی است که ما "خداناباورها" با دفاع از خداناباوری میخواهیم وانمود کنیم». شواهد قاطعی که به آن دست یافتم، این را به وضوح نشان میدهد: ایمان پایه و اساس کل تجربهی بشری است ــ هم پایه و اساس علم است و هم پایه و اساس دین. ایمان به واقعیتِ مادی ما را به جستوجوی درمان بیماریهای کشندهای همچون کووید-۱۹، کاوش در اعماق دریا و اکتشاف منابع مناسب انرژی رهنمون میشود. ایمان به واقعیتِ معنوی، ما را به خلق آثار چشمگیر هنری، موسیقی و معماری هدایت میکند. ایمان سبب میشود که نسبت به امور غیرمادی کنجکاو باشیم و زندگی را خلقتی الهی بدانیم، نه تصادفی طبیعی.
بنا به این دلایل و البته دلایلی دیگر، فهمیدم که خداناباوران سخت در اشتباهاند: ایمان به هیچ وجه حاکی از ضعف نیست. ایمان نیرومندترین قدرت در جهان است.
برگردان: فرهاد نیکاندیش
مایکل گیلن نویسندهی کتاب باور کردن، دیدن است: توضیحات یک فیزیکدان دربارهی اینکه چگونه علمْ خداناباوریِ او را در هم شکست و ضرورت ایمان را آشکار کرد است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Michael Guillen, ‘Why Atheists Need Faith’, Wall Street Journal, 23 September 2021.