جهشهای علم در دوران همهگیریِ جهانی کرونا
Eurozine
«در افکار عمومی، علم به طرز تفکیکناپذیری با زبان پیچیده و پر رمز و راز گره خورده است... مردم اغلب به دلیل پیشرفتهای علمی، پذیرای عرفانهای جدید در لباس لفاظیهای علمی هستند... اقتدار علم به نمادی عاریهای، پرطمطراق و مؤثر برای پوشش اعتقادات غیرعلمی تبدیل شده است.»
این جملات برگرفته از یکی از سخنرانیهای رابرت مرتون، یکی از چهرههای برجستهی جامعهشناسی مدرن است. این سخنرانی در سال ۱۹۳۷ یعنی حدود ۷۵ سال پیش ارائه شد. گرچه مرتون اهل هراسافکنی نبود اما شکاف فزایندهی میان دانشمندان و مردم عادی را در جوامع صنعتی بسیار خطرناک میدانست.
امروز در میان موج چهارم بیماری همهگیر کرونا، ظهور سویهی جدید اومیکرون و نرخ بالای مرگومیر ناشی از این ویروس در برخی از کشورهای جهان اول، سخنان مرتون نوعی پیشگویی به نظر میرسد. رومانی، بلغارستان و کرواسی نمونههایی از بعضی از کشورهای عضو اتحادیهی اروپا هستند که بهرغم در اختیار داشتن واکسن به تعداد همهی بزرگسالان و حتی کودکانشان، تمایلی به دریافت واکسن در اکثر جمعیتشان دیده نمیشود.
دانشمندان در دید عموم مردم: شیطانهای فرشتهخو
برای اکثر کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین، دسترسی وسیع به واکسن تنها نوعی رویاست و با وجود این، بخش چشمگیری از جمعیت کشورهای آتلانتیک شمالی از دریافت واکسن سر باز زدهاند. این در حالی است که اکثر این افراد در کودکی واکسنهای اجباری، از جمله واکسن سرخچه، اوریون و سرخچه، را دریافت کردهاند.
رایجترین ادعای افراد ضدواکسن این است که واکسنها میتوانند اثرات جانبی خطرناکی داشته باشند یا اینکه اصلاً نیازی به واکسن نیست. اما اقلیت چشمگیری هم در بعضی از کشورهای اروپایی هستند که معتقدند کووید-۱۹ اصلا وجود ندارد و این ویروس را سلاحی زیستشناختی در جنگی ژئوپلتیک یا نوعی پوشش برای وارد کردن ریزتراشه (micochip) به بدن انسان میدانند. حتی بعضیها واکسن را حاوی سمی میدانند که قرار است انسان را از بین ببرد و به این ترتیب، رشد جمعیت کنترل شود. در همهی این موارد، انگشت اتهام به سمت شرکتهای بزرگ داروسازی و و یک گروهک سرّیِ خیالی متشکل از پزشکان، ویروسشناسان و دانمشندان گرفته شده است. ادعا میکنند که این افراد میخواهند از روی حرص و طمع یا برای در دست گرفتن کنترل سیاسی، ارادهی خود را بر مردم تحمیل کنند.
دانشمندانی که در جهان خود سیر میکنند و با زبانی حرف میزنند که برای هیچکس قابلفهم نیست همیشه به آسانی هدف حملهی پوپولیستها قرار میگیرند. در گذشته این حملات در حاشیهی بحثهای علمی قرار داشت اما امروز که پوپولیسم بر روح زمانه حاکم است این گونه مباحث به جریان اصلی تبدیل میشوند. در ماه ژوئن، یکی از ستوننگاران روزنامهی تایمز مقالهای با این عنوان منتشر کرد: «با اجرای گستردهی قوانین کووید، این دیکتاتوریِ پزشکان است که من را به کشتن خواهد داد». نویسندهی این مقاله، راد لیدل، به شهروندان بریتانیایی هشداری آخرالزمانی میدهد که «ما ادارهی کشور را به روحانیون پزشکی واگذار کردهایم».
قرنطینهها، محدودیتهای وضعشده و تدابیر بهداشتی (بهویژه واکسیناسیون اجباری) جوامع غربی را به شدت چنددسته کرده است. حتی در کشورهایی مانند بریتانیا و فرانسه که در آنها میزان واکسیناسیون به طرز قابلتوجهی بالاست- خصومت نسبت به پزشکان بیشتر از هر زمانی در گذشته است. مسئله این نیست که علمستیزی همهجا از محبوبیت برخوردار است بلکه مشکل اینجاست که اکنون استدلالهای ضدعلمی بیش از هر زمان دیگری دیده میشوند و این امر تأثیرات ماندگاری خواهد داشت.
نگاهی سطحی به نتایج نظرسنجیها نشان میدهد که تمجید از علم میتواند برداشتهای بسیار متفاوتی برجا بگذارد و به خودخوشنودیِ خطرناکی بینجامد. نتایج یک نظرسنجی اخیر در اروپا که در ماههای آوریل و مه ۲۰۲۱ برگزار شد نشان میدهد که اعتماد به دانشمندان زیاد است. کمیسیون اروپا با شادمانی در یک بیانیهی خوشبینانه اعلام کرد که از هر ۱۰ شهروند اروپایی ۹ نفر (۸۶ درصد) معتقدند که علم و فناوری در کل تأثیر مثبتی دارد. در ادامهی این بیانیهی آمده است: «شهروندان اروپا دیدگاهی مثبت به دانشمندان دارند و آنها را با ویژگیهایی همچون هوش (۸۹ درصد) ، قابل اتکا بودن (۶۸ درصد) و قابلیت تشریک مساعی (۶۶ درصد) میشناسند. بیش از دو سوم شرکتکنندگان در این نظرسنجی معتقدند که دانشمندان باید در مباحث سیاسی مشارکت کنند اطمینان یابند که تصمیمهای سیاسی مبتنی بر شواهد علمی باشد.
اما همین نظرسنجی نشان میدهد که همگان از تأثیر فزایندهی پزشکان و دانشمندان بر زندگی ما راضی نیستند. برای مثال، ۲۸ درصد از اروپاییها معتقدند که ویروسها در آزمایشگاههای مخفی تولید میشوند تا آزادیهای ما را محدود کنند. همچنین ۲۶ درصد از مردم فکر میکنند که درمان سرطان کشف شده اما به دلیل مناقع اقتصادیِ شرکتهای دارویی در اختیار عموم مردم قرار نمیگیرد. این عدد و رقمها بسیار بالاست و در برخی از کشورهای اروپا، به ویژه در غرب و جنوب اروپا، درصد افرادی که چنین دیدگاههایی دارند به طرز تکاندهندهای بالاتر است.
در قبرس ۵۸ درصد و در یونان ۴۲ درصد، در مجارستان ۴۸ درصد و در بلغارستان ۴۲ درصد از مردم معتقدند که درمان سرطان وجود دارد اما شرکتهای بزرگ دارویی آن را مخفی نگاه میدارند. بیش از نصف شهروندان قبرس، بلغارستان و رومانی معتقدند که ویروس کووید برای محدود کردن آزادی ما در آزمایشگاهها ساخته شده است. این نظریهها در میان گروههایی که پایینترین میزان دریافت واکسن را دارند بیشترین طرفدار را دارد. بنابراین، عجیب نیست که میزان دریافت واکسن در رومانی و بلغارستان بسیار پایین است.
نکتهی دیگری که با محبوبیت نظریههای توطئه ارتباط نزدیکی دارد این است که تودههای بسیاری از مردم فکر میکنند که علم تنها مخصوص نخبگان است. اکثریت (۵۷ درصد) شهروندان اروپا معتقدند که علم و فناوری زندگیِ آن دسته از مردمی را بهتر میکند که همین حالا هم اوضاع خوبی دارند.
علاوه بر این، در حالی که شهروندان اروپا علاقهی فراوانی نسبت به علم ابراز میکنند اکثریت نسبی آنها (۴۶ درصد) معتفدند که علم آن قدر پیچیده است که چیز زیادی از آن نمیفهمند. تنها ۲۸ درصد از پاسخدهندگان گفتند که چیزی از علم دستگیرشان میشود. این نتایج همچنین حاکی از خلاءهایی جدی در دانش علمیِ پاسخدهندگان است. برای مثال، یک پنجم از جمعیت اروپا فکر میکنند که انسانهای اولیه با دایناسورها زندگی میکردند و ۲۳ درصد حتی سادهترین برداشتها از تکامل را قبول ندارند.
البته افکار عمومی راجع به علم همیشه فراز و نشیب داشته است. اعتماد به دانشمندان همیشه شکننده بوده است زیرا مردم نمیتوانند به چیزهایی که نمیفهمند اعتماد کنند. دانشمندان چیزهایی میدانند که بقیهی مردم بهراحتی نمیتوانند آنها را بفهمند. یافتههای علمی گاهی میتوانند دور از ذهن و خلاف تفکر غریزیمان به نظر برسند. از سوی دیگر، اعتماد بیش از حد به آنچه غریزه حکم میکند، میتواند زمینه را برای رواج نظریههای توطئه و باورهای شبهعلمی فراهم کند.
افزایش بیاعتمادی به علم
همانطور که ژاک دریدا اشاره میکند، واژهی یونانی فارماکن (Pharmakon) هم به معنای درمان و هم به معنای سم است. این دو معنای ضد و نقیض به خوبی احساسات عمومی در جامعهی امروز نسبت به علم را نشان میدهد. گرچه در بیشتر کشورهای غربی، اکثر مردم راهحلهای علمی را درمان میدانند اما اقلیتهای چشمگیری هم هستند که احساس میکنند علم زندگیشان را سمی کرده است و مدام درینباره سر و صدا راه میاندازند.
همانطور که ژاک دریدا اشاره میکند، واژهی یونانی فارماکن (Pharmakon) هم به معنای درمان و هم به معنای سم است. این دو معنای ضد و نقیض به خوبی احساسات عمومی در جامعهی امروز نسبت به علم را نشان میدهد.
وقتی علم و دانشمندان در زندگیِ روزمره به طور جدی دخالت میکنند جای تعجب نیست که واکنش به آن نوعی انقلاب شبهعلمی باشد. بسیاری از مردم میگویند که میخواهند اختیار زندگیشان را در دست بگیرند: برای آزادیهای فرضیشان بجنگند و خودشان شیوههای استفاده از دارو و درمان را در اختیار داشته باشند. بعضی از مردم، از جمله مخالفان واکسن کووید، حاضرند حتی به قیمت جانشان پای چنین اعتقاداتی بایستند. برای مثال، تحقیقات نشان داده که احتمال مرگومیر در میان مخالفان واکسن کووید بسیار بیشتر از افراد واکسینه است.
همهگیریِ جهانیِ ویروس کرونا برای بسیاری از جوامع، بهویژه آنهایی که از قرنطینهها و وضع محدودیتها آسیب دیدند، به درجات بالاتری از بدبینی نسبت به علم انجامیدهاست، پدیدهای که استیفن لارنس آن را مخالفت انگیزهیافته با علم مینامد.
شگفت نیست که کسانی که شغلشان را به علت قرنطینهها از دست دادند نسبت به این محدودیتها بدبین باشند. اما این واکنشهای ظاهراً منطقی اغلب با موج قویتری از اعتقادات غیرعقلانی همراهاند که میتواند به ضرر فرد باشد.
از جمله این اعتقادات میتوان به نظریههای توطئه و دیدگاههای شبهعلمی از هومیوپاتی تا درمانهای طب مکمل یا درمانهای جادوییای اشاره کرد که همه گزینههای گرانقیمت و بیهودهای را به جای واکسنِ رایگان در اختیار مردم قرار میدهند.
صنعت سلامتی بستر مناسبی برای رواج شبهعلم، شکگرایی به واکسن و کووید و نظریههای توطئه فراهم کرده است و این ادعا را ترویج میدهد که به جای ماسک، قرنطینه و واکسن، رمز سلامتی در ورزش، رژیمهای غذاییِ معجزهآسا و نترسیدن است.
جنبشهای شبهعلمی اغلب در نتیجهی طغیان علیه پیشرفتهای علمی پدید میآید. این دقیقاً چیزی است که در همهگیریِ جهانیِ ویروس کرونا اتفاق افتاد. در این دوران با اولویت یافتن مسائل پزشکی و بهداشتی و جلب حمایت فوقالعاده برای پژوهش، دستاوردهای عظیمی از جمله ساخت سریع و کارآمد واکسن امکانپذیر شد.
این همهگیری همچنین بازار داروهای سنتی و غیرسنتی، علمی و شبهعلمی را رونق بخشیده است. نه تنها واکسنها برای شرکتهای دارویی منافع عظیمی به همراه داشتهاند بلکه مردم به طور کلی داروهای بیشتری مصرف کردهاند و درآمد داروخانهها که بیشتر حاصل فروش داروهای تأییدشدهی علمی است به شکل فاحشی در نتیجهی کووید افزایش یافته است.
یک پژوهش دربارهی افراد و کسبوکارهایی که از همهگیری جهانی ویروس کرونا نفع بردهاند نتیجه میگیرد که جنبش ضدواکسن یک امپراتوری مالی با درآمد سالانهی حداقل بیش از ۳۶ میلیون دلار است. این رقم بر اساس تخمین درآمدهای ۲۲ سازمان است که زیر نظر دوازده شرکت پردرآمد این حوزه فعالیت میکنند.
با گسترش بازار محصولات بهداشتی و مرتبط با سلامت، صنعت شبهعلم نیز در حال رونق یافتن در سراسر جهان است. برای مثال در مجارستان، یک پزشک که هم اکنون از انکارکنندگان سرسخت ویروس است قرصهای ویتامینی را میفروشد که به ادعای خودش درمان هر دردی است. فروش او در دوران همهگیریِ جهانی حدود ۶۰ درصد افزایش داشته است و به رقم صدهزار یورو رسیده است که برای این کشور ده میلیون نفری مبلغ بسیار بالایی است. او ادعا میکند که حتی اگر در یک وان پر از ویروس کرونا دراز بکشد مشکلی برایش پیش نخواهد آمد، او ویروس را حقهبازی خوانده است، شرکتهای دارویی را «مافیای دارویی» و خبرنگاران را «تاجران ترس» مینامد و در عین حال سود سالانهاش را به لطف ویروس سه برابر کرده است.
شبهعلم و طب مکمل و جایگزین در کشورهایی که فرهنگ و آیینهای سنتیشان حامی چنین طرز فکرهایی است رواج بیشتری دارد. پژوهشها نشان میدهد که استفاده از این داروها در کشورهای جنوب آسیا از جمله پاکستان، هندوستان، بنگلادش، نپال، سریلانکا، افغانستان، بوتان و مالدیو نه تنها بسیار رواج دارد بلکه تا حد زیادی با فرهنگ مردم این منطقه آمیخته است.
این درمانها، بهویژه در مناطقی که دسترسی به واکسن وجود ندارد، بسیار محبوباند. پژوهشی دربارهی مبتلایان کرونا در هند نشان داد که بیش از یک چهارم از این بیماران در دوران بیماری یا پس از آن از درمانهای مکمل یا جایگزین استفاده کرده بودند. اما داروهای جایگزین راه خود را از شرق به غرب نیز باز کردهاند. هرچند هیچ شاهدی در اثبات تأثیر این داروها بر درمان کووید- ۱۹ وجود ندارد، تقاضا برای طب سنتی چینی از جمله گیاهان دارویی، طب سوزنی، رایحهدرمانی و سایر درمانها در موج اول کرونا به اوج خود رسید.
علت واکنش شدید
همانطور که بسیاری معتقدند، پیشبینی انقلابهای سیاسی کار بسیار دشواری است. یک نظریهیروانشناسیِ مهم برخاسته از آرای الکسیس دوتوکویل ریشهی انقلابها را انتظارات برآوردهنشده میداند. خشونت سیاسی و انقلابها وقتی به وقوع میپیوندند که واقعیت، بهویژه استانداردهای زندگی و آزادیهای فردی، با انتظارات جامعه فاصله داشته باشد.
انقلابهای شبهعلمی را معمولاً بسیار راحتتر میتوان پیشبینی کرد اما آنها هم معمولاً همزمان با بحرانها و تحولات سیاسی-اجتماعی رخ میدهند. اپیدمی آنفولانزا در سال ۱۹۱۸ (که به آنفولانزای اسپانیایی شهرت دارد) در مجموع جان ۵۰ میلیون نفر را که اکثرشان اروپایی بودند گرفت. در مقایسه با آن، کووید- ۱۹ تا امروز حدود ۵ میلیون نفر را در سراسر جهان از پای در آورده است. بحران سال ۱۹۱۸ به این دلیل با سرعت زیادی منتشر شد که در اثر جنگ جهانی اول رمقی برای حفظ فاصلهی اجتماعی برای مردم نمانده بود، سیاستها در عرصهی ملی ویروس را کماهمیت جلوه میدادند و بسیاری از مردم به جای انجام کارهایی که از نظر علمی باعث پیشگیری بیماری میشد به درمانهای ناشناختهای از قبیل مصرف ویسکی، پیاز، روغن مار، آب نمک، عصارهی گوشت و فصد خون[i] روی آورده بودند.
قرنطینهها برای اغلب مردم بسیار کلافهکننده بوده است: معمولاً یکی از طبیعیترین شیوههای گذر از سختیها برای انسان روی آوردن به دوستان و آشنایان و تکیه کردن به آنها است، شیوهای که محرومیت از زندگی اجتماعی برای بلندمدت و منع رفتوآمد آزاد، آن را در دوران قرنطینه برای بسیاری از مردم غیرممکن ساخته بود. در چنین شرایطی جای تعجب ندارد که خشم بسیاری از مردم علیه کل سیستم برانگیخته شود.
البته نمیتوان با تعمیمهای سطحی، انقلابهای شبهعلمی را توضیح داد. تفاوتهای فاحش در آمار واکسیناسیون کشورهای اروپایی نشان میدهد که دلیل واحدی برای اینکه تودههای مردم علم و محصولاتش را رد میکنند وجود ندارد.
گرچه کشورهای اروپایی قوانین و ممنوعیتهای مشابهی را در ارتباط با ویروس کرونا وضع کرده بودند و همه از دسترسی وسیع به واکسن برخوردارند، تفاوت بسیار زیادی میان میزان تمایل شهروندان آنان به دریافت واکسن وجود دارد. میزان این تفاوتها حیرتآور است. در زمان نگارش این مقاله در اواخر نوامبر ۲۰۲۱، تقریباً ۹۰ درصد از پرتغالیها و بیش از ۸۰ درصد از مردم مالت و اسپانیا به طور کامل واکسینه شدهاند. اما این عدد در میان بلغارستانیها ۲۵ درصد و در میان رومانیاییها ۳۸ درصد است.
جنبش ضدواکسن یک امپراتوری مالی با درآمد سالانهی حداقل بیش از ۳۶ میلیون دلار است. این رقم بر اساس تخمین درآمدهای ۲۲ سازمان است که زیر نظر دوازده شرکت پردرآمد این حوزه فعالیت میکنند.
این تفاوتها از کجا ناشی میشود؟ حتی اگر فرض کنیم که آمارها در اروپا بسیار محدود است و نمیتوان بر اساس آنها توضیحات کلی ارائه داد اما همچنان میتوان چند عامل را شناسایی کرد که نقش مهمی در رونق بخشیدن به انقلابهای شبهعلمی ایفا میکنند و جوامع را برای پذیرش شایعات آماده و شهرت علم را مخدوش میسازند. در ادامه به شش عامل اشاره میکنیم.
۱.بیاعتماد به مسئولان
یکی از اولین مطالعات تطبیقی میان ۱۹ کشور نشان داد که مهمترین عامل پیشبینیکننده در پذیرش واکسن، اعتماد به مقامات و مسئولان است: پاسخدهندگانی که به اطلاعات منتشرشده در منابع دولتی اطمینان داشتند تمایل بیشتری برای دریافت واکسن از خود نشان دادهاند و همچنین توصیههای کارفرمایانشان برای واکسینهشدن را جدیتر گرفتهاند. این رابطه تا کنون توسط پژوهشهای متعدد دیگری نیز به تأیید رسیده است.
کریستن گادهسی و میشل اورنستاین میگویند که در کشورهای اروپای مرکزی و شرقی که بالاترین میزان ابتلا و مرگومیر در موجهای سوم و چهارم کرونا را داشتند، میزان اعتماد عمومی به مسئولان حکومتی کمتر از کشورهای غرب اروپا است.
البته مردم این کشورها اغلب دلیل موجهی برای عدم اعتماد به مسئولانشان دارند، مسئولانی که به آسانی از قدرتشان در مؤسسات دموکراتیک جوان و ضعیف سوءاستفاده میکنند. برای مثال، فساد در اروپای شرقی بیشتر از غرب اروپا رایج است. البته ذهنهای توطئهپرور جایی که هیچ نقشهای وجود ندارد نیز ردپای برنامهای را میبینند.
فساد در دولت به این معنا نیست که مسئولان دولتی بخواهند مردمشان را با تزریق واکسن بکشند. هر چه باشد این استراتژیِ مناسبی برای برنده شدن در انتخابات نیست.
برای مثال در ایالات متحده، در جامعهی سیاهپوستان تجربهی تفکیک نژادی و خشونتهای پزشکی علیه سیاهپوستان منجر به رواج نظریههای توطئه مبنی بر این شد که ویروس اچ.آی.وی ساخت آزمایشگاههای دولتی بوده است. البته سوءاستفادههای مسئولان دلیل این بیاعتماد را روشن میسازد، مواردی مثل پژوهش سیفلیس در تاسکیگی که در آن به بدن ۴۰۰ مرد سیاهپوست بیآنکه خودشان بدانند ویروس سیفلیس وارد شد و پیشرفت بیماری روی بدن آنها بررسی میشد. اما اکنون شک به واکسن، جان سیاهپوستان زیادی را میگیرد.
بیاعتماد از روی ترس یا تعصب میتواند اثرات زیانبارّ بسیاری به بار آورَد و نابرابریهای موجود را تقویت کند. جمعیتهایی که بیش از دیگران قربانیِ سوءاستفادهی مسئولان از قدرت بودهاند کمترین تمایل را به استفاده از کمکهای حکومتی دارند. کولیهای (روما) در اروپای مرکزی مصداق خوبی برای این موضوع هستند.
۲. پوپولیسم
سیاست پوپولیستی در سراسر جهان از بیاعتمادی به مسئولان- خواه مقامات حکومتی و خواه اپوزیسیون- بیشترین استفاده را میبرد. در اروپا، احزاب پوپولیست راستگرای افراطی (و گاهی چپگرای افراطی) از موج شکگرایی نسبت به کووید استفاده کرده و فعالانه به ترویج شبهعلم دامن میزنند.
این بازی قواعد سادهای دارد. علم ماهیتاً نخبهگرا است- حداقل، مشارکت در تولید دانش محدود به گروههای خاصی است. راجر بروبیکر، یکی از پژوهشگران پوپولیسم، میگوید: «پوپولیسم به طور کلی نسبت به تخصص خصومت دارد اما در برههای به شکوفایی رسیده که تخصص بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر میرسد.»
پوپولیسم با ابراز شک نسبت به حکومتها و شرکتهای بزرگ دارویی حتی در کشورهایی که میزان دریافت واکسن در آنها نسبتاً بالاست، خلائی سیاسی را پر میکند. برای مثال، ایتالیا شاهد چند تظاهرات بزرگ ضد قرنطینه بوده است که در آنها معترضان شعار «آزاد شدیم» را سر میدادند یا در فرانسه حزب «اجتماع ملی» (یک حزب سیاسی راستگرا) مخالف صدور گذرنامهی سلامتی است.
رسانههای وابسته به احزاب راستگرای افراطی در اروپا اغلب یا در حال تبلیغ درمانهای جایگزیناند یا ایدههایی مثل این را که معاشرت و خوشگذرانی با دیگران از ابتلا به کرونا جلوگیری میکند ترویج میکنند. تردیدهای ضد-کاپیتالیستی نسبت به شرکتهای بزرگ دارویی در منتقدان چپگرای جهانیشدن نیز وجود دارد اما امروز در اروپا چنین دیدگاهی بسیار ضعیفتر از قبل است.
قانون کلی این است که هرچه پوپولیستها به قدرت نزدیکتر باشند، شکگرایی نسبت به واکسن در آنها قویتر است. در کشورهایی مثل بلغارستان و رومانی که پوپولیسم بر کل طیف سیاسی سایه انداخته است بستری مساعد برای رشد و تکثیر نظریههای بیپایه و اساس و مخالفت با واکسن ایجاد میشود. البته استثنائاتی هم در مورد این قانون وجود دارد. برای مثال، ویکتور اوربان، نخستوزیر مجارستان، یکی از مبلغان سرسخت و خشن واکسن است و میزان دریافت واکسن در مجارستان (۶۱ درصد) در مقایسه با معیارهای اروپای شرقی آنقدرها پایین محسوب نمیشود. این موضوع حاکی از آن است که مداخلات پزشکی و علم میتوانند چنان مباحث تفرقهانگیزی باشند که در مورد آنها حتی میان افرادی که دیدگاه سیاسی مشابهی دارنداختلاف نظر وجود داشته باشد.
۳. دوقطبیشدن و قبیلهگراییِ سیاسی
سیاست اغلب به ساده جلوه دادن روابطِ پیچیده گرایش دارد. ماهیت دوقطبیهای سیاسی (یا قبیلهگراییِ سیاسی) این است که هر مسئلهی عمومی را به سوژهای برای مجادله میکند و هیچ موضوعی را از این قاعده مستثنی نمیداند. اگر دشمن سیاسی من دیدگاه خاصی را ابراز کند، من مجبورم به هر قیمتی شده دیدگاه مقابل را انتخاب کنم. بحث بر سر واکسن و ماسک نیز از همین قاعده پیروی میکند.
پژوهشها در ایالات متحده حاکی از آن است که دوقطبیسازیهای رسانهها در مراحل اولیهی کووید- ۱۹ یکی از دلایل اصلیِ تبدیل این بیماری به یک مسئلهی سیاسیِ تفرقهانگیز بود. شاید این واقعیت که سیاستمداران بسیار بیشتر از دانشمندان در رسانهها دیده میشدند در دوقطبیشدن دیدگاهها نسبت به کووید و واکسن مؤثر بوده باشد.
کشورهایی که مسیحیت ارتدوکس در آنها غالب است اکثراً میزان واکسیناسیون پایینی دارند. میزان واکسیناسیون در یونان، بلغارستان و رومانی پایینتر از متوسط اروپا است.
ایوان کراستف و مارک لئونارد در پژوهشی دربارهی یافتههای نظرسنجی ای.سی.اف.آر (ECFR) که بسیاری از کشورهای اروپایی را پوشش میدهد، نشان میدهند که همهگیری جهانیِ ویروس کرونا و تمهیدات وضعشده برای پیشگیری از آن به طرز واضحی در جوامع اروپایی مردم را حول محورهای مختلف گروهبندی کرده است. همچنین دستهبندیهای سیاسی، شکاف بیننسلی، و تضاد بین غرب و شرق اروپا عمیقتر از هر زمان دیگری شده است. بهترین فضا برای اغتشاش، فضایی است که در آن بر سر علم مجادله و اختلاف نظر عمیقتر وجود داشته باشد و موضوع بهشدت چندقطبی شده باشد. این وضعیتی است که ایالات متحده سالها شاهد آن بوده و اکنون اروپا نیز همین روند را طی میکند.
۴. مبارزات ژئوپلتیک و دروغپراکنی
هدف دروغپراکنیِ مدرن ایجاد دوقطبی است. اما این رابطه دوطرفه است. دوقطبیها نیز میتوانند بستر مناسبی برای برای دروغپراکنی، خواه در فضای واقعی و خواه در فضای مجازی، ایجاد کنند. این امری است که «تاجران تردید»، یعنی در بیشتر مواقع چین و روسیه، از آن سوءاستفاده میکنند.
تحقیقات رادیو آزادی اروپا (RFE/RL) مشخص کرده است که شبکهای از شرکتهای بازاریابیِ روسی که پیش از این مکملهای غذاییِ مشکوکی میفروختند و به همراه آنها بدافزار (malware) پخش میکردند، مخفیانه کمپین دروغپراکنیای را هماهنگی کردهاند که هدفش تخریب اعتماد عمومی نسبت به واکسنهای ساخت غرب، بهویژه فایزر، بود. آنها دربارهی اثرات جانبیِ مرگبار واکسن به انتشار دروغ پرداخته و حتی تلاش کرده بودند تا خبرنگاران غربی را با خود همراه سازند.
خبرگزاریهای چین نیز در انتشار اخبار دروغ نقش داشتند. تابستان گذشته آنها مطلبی از قول یک پزشک سوئیسی دربارهی خطرهای سیاسیکردن مسئلهی ویروس توسط ایالات متحده منتشر کردند. این پزشک یک شخصیت ساختگی بود که حتی صفحهی فیسبوک جدیدی هم به نامش ساخته شده بود. سفارت سوئیس در چین در اعلامیهای به انتشار این شایعه پاسخ داد که «سفارت سوئیس، ضمن تشکر از توجه به کشور ما، متأسفانه باید به اطلاع مردم چین برساند که این خبر واقعیت ندارد».
تشخیص دروغپراکنیهایی که از طرف عاملان حکومتی صورت میگیرد اغلب آنقدرها پیچیده نیست. برای مثال، پستهای توییتری واکسن اسپوتنیک مرتباً به انتشار اخبار دروغ دربارهی عوارض جانبی و عدمتأثیرگذاری واکسنهای غربی میپردازد. این مسئله اعتبار واکسن اسپوتنیک را، که در واقع واکسن بسیار خوبی است، مخدوش کرده است.
استفادهی ابزاری از مخالفت با علم به موازات رقابت شدید علمی میان غرب، روسیه و چین در جریان است. بنابراین، شبهعلم تا حدی یکی از اثرات جانبی رقابت ژئوپلتیک در علم است. البته این پدیدهی جدیدی نیست و در دوران جنگ سرد نیز شاهد آن بودهایم. با افزایش تنشها میان کشورهای پیمان آتلانتیک شمالی، روسیه و چین، این رقابت میتواند انگیزهی بلندمدتی برای ادامهی چنین دروغپراکنیهایی را فراهم کند.
۵. دین
اگر نگاهی به نقشهی اروپا و میزان واکسیناسیون بیاندازیم میتوانیم ارتباطی میان دین و میزان دریافت واکسن نیز ببنیم. کشورهایی که مسیحیت ارتدوکس در آنها غالب است اکثراً میزان واکسیناسیون پایینی دارند. میزان واکسیناسیون در یونان، بلغارستان و رومانی پایینتر از متوسط اروپا است.
کلیسای ارتدوکس بیشتر از هر یک از دیگر نهادهای اصلی مسیحیت به ترویج شکگرایی نسبت به کووید، احساسات ضدعلم و باورهای شبهعلمی دامن زده است. برای مثال، رهبران کلیسا در رومانی مرتباً واکسن کووید را ناامن خوانده و دربارهی آن به انتشار نظریههای توطئه پرداختهاند. سیاستمداران نیز به دلیل هراس از واکنش منفی مردم با این گونه رفتار رهبران دینی مقابله نکردهاند. در یونان نیز کشیشها نقش مهمی در جنبش ضدواکسن و ترویج شکگرایی نسبت به کووید ایفا کردهاند.
در ایالات متحده نیز میتوان تا حدی میان شک نسبت به واکسن و دین ارتباطی مشاهده کرد. نرخ واکسیناسیون در مناطقی پایینتر است که جمعیت سفیدپوستان مسیحی تبشیری بیشتر است.
اما در مورد کلیسای کاتولیک رومی ارتباط واضح و یکپارچهای بین اعتقادات دینی و نرخ واکسیناسیون وجود ندارد. برای مثال در ایالات متحده، کاتولیکها در میان سایر گروههای دینی بیشترین میزان دریافت واکسن را داشتند. اما مسلماً همهی افراد در کلیسای کاتولیک به اندازهی پاپ فرانسیس از واکسن استقبال نکردهاند.
البته تردید نسبت به واکسن تنها محدود به مسیحیت نیست. در میان یهودیان ارتدوکس نیز درجات بالایی از تردید نسبت به واکسن در ایالات متحده و اسرائیل دیده میشود. همچنین رهبران دینی ایران ابتدا وجود کووید-۱۹ را زیر سوال برده، بعدها دربارهی آن به ترویج نظریههای توطئه پرداختند و آن را سلاحی ساخت غرب بر اساس دادههای ژنتیکی ایرانیان و برای ضربه زدن به ایران دانستند.
اما رابطهی میان ایمان و نگرش نسبت به علم رابطهی پیچیدهای است: پژوهش جدیدی نشان داده است که معنویتگرایی بیشتر از دینداری با شکگرایی نسبت به علم مرتبط است.
۶. علم نازل و عدم دسترسی به علم
علم نازل، علم ضعیف یا حقهبازانهای است که وانمود میکند برخی از ویژگیهای کاوشهای علمی را داراست اما تنها هدفش مشروعیت بخشیدن به نتیجهگیریهای دروغ است. این تقلید سطحی از تولید دانش به انتشار پروپاگاندای ضدعلمی کمک میکند.
کلیسای ارتدوکس بیشتر از هر یک از دیگر نهادهای اصلی مسیحیت به ترویج شکگرایی نسبت به کووید، احساسات ضدعلم و باورهای شبهعلمی دامن زده است.
اندرو ویکفیلد، پدر جنبش ضدواکسن مدرن نمونهی اعلای علم نازل است. او در دههی 1990 یک مقالهی قلابی دربارهی رابطهی میان واکسن ام.ام.آر (واکسنی جهت پیشگیری از اوریون، سرخک و سرخچه) و اوتیسم در نشریهی لنست، یکی از معتبرترین نشریات پزشکی،منتشر کرد. ویکفیلد از این کار هدف مشخصی را دنبال میکرد. او با مخدوش کردن اعتبار واکسنهای معمول ام.ام.آر، در پی تبلیغ واکسنی بود که خودش به تازگی ساخته و برای ثبتش اقدام کرده بود.
سالها بعد این مقالهی قلابی حذف و پروانهی پزشکی ویکفیلد نیز لغو شد اما کار از کار گذشته بود. نظریهی ارتباط میان اوتیسم و واکسن در بریتانیا و سایر کشورها بسیار موفق بوده و ویکفیلد همچنان در نگاه ضد-واکسنیها یک قهرمان است. از دید طرفداران او، حذف مقالهاش که به نظر آنها توسط شرکتهای بزرگ دارویی صورت گرفته بود، اعتبار مقاله را بیشتر میکرد.
در طول دوران همهگیریِ جهانیِ ویروس کرونا گرایشهای مشابه شدت گرفته و جان بسیاری از افراد را در معرض خطر قرار داده و مسئولیت دانشمندان را بیش از پیش خاطرنشان کرده است. برای مثال، در ژوئن ۲۰۲۱ یک نشریهی پزشکی با نام وکسینز مقالهای با عنوان «امنیت واکسنهای کووید ۱۹- باید در سیاستها تجدیدنظر کنیم» منتشر کرد. این مقاله که فرایند همتاداوری را نیز طی کرده بود ادعا میکرد که واکسنهای کووید- ۱۹ در ازای نجات جان هر ۳ نفر، جان دو نفر را میگیرند. کمی بعدتر، این مقاله به دلیل مشکلاتی که در روش تحقیقش وجود داشت از نشریه حذف شد اما درست مانند مقالهی ویکفیلد، حذف مقاله مانع از انتشار اخبار جعلی نشد.
سواد علمیِ اندک (که خود احتمالاً ناشی از آموزشهای نامناسب علمی است) میتواند به رشد شبهعلم کمک کند. در نظرسنجیِ اخیر یوروبارومیتر که در بالا به آن اشاره شد، به پاسخدهندگان اروپایی یازده گزاره در باب موضوعاتی از قبیل تفاوت تأثیر آنتیبیوتیکها بر ویروس و باکتری، منشاء گرمایش زمین و ماهیت لیزر داده شد. سپس پژوهشگران پاسخها را بررسی کرده و شاخصی برای صحت جوابها تعیین کردند.
میزان درستی یا نادرستی جوابها با میزان واکسیناسیون که پیشتر به آن اشاره کردیم متناظر بود. بار دیگر در رومانی و بلغارستان که پایینترین میزان واکسیناسیون را دارند تنها ۲ تا ۴ درصد از پاسخدهندگان توانسته بودند حداقل ۸ پاسخ صحیح بدهند. این میزان برای کشورهای بلژیک، سوئد، ایرلند و لوکزامبورگ که همه به جز لوکزامبورگ نرخ بالایی در دریافت واکسن دارند بیش از ۴۰ درصد بود.
البته تناظر به معنای وجود رابطهی علت و معلولی نیست اما حتی اگر رابطهی میان آموزش علم و شبهعلم هنوز کاملاً روشن نشده باشد بهسختی میتوان تصور کرد که نظامهای آموزشی نقشی در ترویج سواد علمی و جلب حمایت مستقیم از واکسن نداشته باشند.
یادگیری علوم از طریق تجربه و آزمایش به جای صرفاً مطالعه شاید یکی از تفاوتهای اصلی باشد. شاید یکی از بزرگترین چالشهایی که دانشمندان علوم اجتماعی و معلمان با آن روبهرو هستند درک رابطهی علت و معمولی میان نظامهای آموزشی و اعتماد به علوم کاربردی مثل واکسن باشد.
آیا میتوانیم و خوب است که طغیانهای شبهعلمی را آرام کنیم؟
به لطف همهگیری جهانی ویروس کرونا، جوامع غربی فرصتی بینظیر پیدا کردهاند تا جایگاه علم را در آموزش، گفتمانهای عمومی و تصمیمگیریهای سیاسی تقویت کنند. اما پرسش این است که چطور میتوان از این فرصت برای کاهش جذابیت انقلاب شبهعملی استفاده کرد؟
در پاسخ به این پرسش باید توجه کرد که چیزی بهعنوان انسان یا جامعهی کاملاً عقلانی وجود ندارد و هیچ وقت نباید عقلانیت محض را بهعنوان یک معیار در نظر گرفت.
شکاکان افراطی مثل ریچارد داوکینز اغلب متوجه این نکته نیستند که فارغ از اینکه ما چه تعریفی از عقلانیت ارائه دهیم، انسانها هیچ وقت کاملاً عقلانی عمل نخواهند کرد. نقل قول معروفی از ریچارد داوکینز وجود دارد که ایمان را «یکی از بزرگترین مصیبتهای جهان، همرده با ویروس آبله اما سرسختتر از آن برای مداوا» میداند زیرا باورهای دینی را نمیتوان با شاهد و دلیل، اثبات یا رد کرد. این رویکرد تنگنظرانه این امر را نادیده میگیرد که احساسات و عواطف انسانی ارزش زیادی در تکامل انسان داشتهاند. آنها بقایای پستتری از گذشتهی ما نیستند بلکه سازوکارهای مافوقی هستند که برای حل معضلات تطابقیِ پیچیده تکامل یافتهاند.
چه این مسئله را بپسندیم یا نه، افسانههای جمعی نقش مهمی در بقای بشر ایفا کردهاند. ما باید شکلهای مختلف غیرعقلانی بودن، از جمله هنر، داستان، عشق به ورزش و از این قبیل، را بپذیریم زیرا به ما اجازه میدهند که از زندگی لذت ببریم و بهرهوری بیشتری داشته باشیم. ما برای کنار آمدن با واقعیت نیاز به افسانه و داستان داریم. کاملاً طبیعی است که هم رفتارهای علمی و هم رفتارهای غیرعلمی و «غیرعقلانی» در زندگی ما حضور داشته باشند. برای مثال، یک پژوهشگر پزشکی میتواند بعد از ساعتهای کارش در آزمایشگاه در کلاسهای یوگا یا جلسات طب سوزنی شرکت کند و همینطور پزشکان میتوانند باور داشته باشند که واکسن کمکی الهی برای رفع دردهای بشریت است.
مشکل آن جایی است که علم، غیرعلم و ضد علم به شکلهای خطرناک و تفکیکناپذیری با هم ادغام شوند یعنی جایی که کلاس یوگا یا آیینهای دینی بخواهند جایگزین اقدامات علمی شوند. مشکل شبهعلم این نیست که «غیرعقلانی» است بلکه مشکل اینجاست که در لباس علم عرضه میشود.
برخی از شکلهای غیرعقلانی بودن باید مجاز باشند و افراد باید در انتخاب عقاید شخصیشان در برخی از حوزهها که خطری برای دیگران ندارد آزاد باشند. این امر سبب میشود که بتوان برای مسائل مهمی که به مرگ و زندگی مربوط میشوند، از جمله واکسیناسیون و سایر مواردی که در آن رفتار فرد میتواند زندگی دیگران را به خطر بیاندازد، مرزهای پررنگتری در نظر گرفت.
شهرفرنگ پساحقیقت
اگر جایگاه علم در غرب بهعنوان منبع غایی دانش تضعیف شود و علم با افسانه اشتباه گرفته شود، یکی از پیامدهایش میتواند طغیان فاجعهآمیز شبهعلم باشد.
نائومی اورسکیس در کتاب چرا باید به علم اعتماد کرد؟ میگوید جامعهی علمی باید سه ارزش را پاس بدارد: صداقت، تنوع و فروتنی.
ما شاهد الگویی خطرناک در تمامی حوزههای عمومی - البته به درجات متفاوت- در اروپا هستیم و آن عبارت است از اعتماد زیاد به علم و دانشمندان همراه با درک ضعیف از علم و دانش اندک از واقعیتهای علمی. این ترکیب بهترین فرصت برای مروجان شبهعلم است تا از ویژگیهای ظاهریِ علم مثل روپوش آزمایشگاه، ذرهبین و مدرک تقلبیِ (یا گاهی واقعیِ) پزشکی و اصطلاحات تهی و بیمعنا برای برانگیختن حس تحسین مخاطبانشان استفاده کنند و درمانها، کتابها و روشهای اغلب خطرناکشان را به فروش برسانند.
همانطور که مارسی شور هوشمندانه در مقالهاش توضیح میدهد: ماهیت پساحقیقت این است که عدم اطمینان معرفتشناختی نسبت به واقعیتهای جهان را با عدم اطمینان هستیشناسانه جایگزین میکند. عدم اطمینان معرفتشناختی یعنی این که متوجه کاستیها و ناتوانی خودمان در تفکیک بین فکت از غیرفکت باشیم که البته امری کاملاً پذیرفتنی است زیرا بنیان دانش این است که بتوانیم متوجه محدودیتهای آن باشیم. اما عدم اطمینان هستیشناسانه یعنی زیر سوال بردن وجود فکتها و غیرقابل تفکیک دانستن آنها از غیرفکتها و افسانهها.
عدم اطمینان نسبت به وجود فکتها خطرناکترین نتیجهی پساحقیقت یا انقلاب شبهعلمی است. چنین باوری میتواند به نوعی جهانیبینی بینجامد که در آن هیچ چیز حقیقت ندارد و هر چیزی امکانپذیر است. گویا میتوان برای تمامی فکتها فکتهای جایگزینی در نظر گرفت و همهی یافتههای علمی و نظرات کارشناسان را با استدلالهای دیگری جایگزین کرد. در این صورت، سلیقه تنها شاخص برای انتخاب شمرده میشود. گرچه این دیدگاه ممکن است بسیار دموکراتیک به نظر برسد، اما به چندپارگیِ دانش میانجامد، وضعیتی که در آن دیگر هیچ فکت عینیای وجود ندارد و ما تنها با ملغمهای از واقعیتهای ذهنی (subjective) مواجهایم.
چطور میتوان با جنبشهای ضدعلم مقابله کرد؟
جوامع علمی نباید اعتماد و تحسین را همیشگی فرض کنند. بلکه باید برای جلب اعتماد و تحسین مخاطبانشان روزانه بکوشند. نائومی اورسکیس در کتاب چرا باید به علم اعتماد کرد؟ میگوید جامعهی علمی باید سه ارزش را پاس بدارد: صداقت، تنوع و فروتنی.
قبل از هر چیز، دانشمندان باید دربارهی ارزشهایشان، بهویژه هنگامی که پای علوم انسانی در میان است، پذیرا، شفاف و صادق باشند. دوم آن که، دانشمندان باید پذیرای تنوع باشند تا بتوانند علم نازل را شناسایی کنند و آن را از میان بردارند: «... جامعهای که ارزشهای متنوع داشته باشد بهتر میتواند باورهای جزماندیشانهای را که در لباس نظریهی علمی ظاهر میشوند تشخیص دهد و آنها را به چالش بکشد.»
سوم آن که دانشمندان باید فروتن باشند تا بتوانند دانش خود را بر اساس شواهد جدید بازنگری کنند چون حتی بهترین دانشمندان نیز باید به یاد داشته باشند که «درک کامل کل حقیقت فراتر از ظرفیت ماست». به عقیدهی اورسکیس، علم زمانی شایستهی اعتماد عمومی است که «در یک جامعهی علمیِ متکثر و متنوع که پذیرای انتقاد است و در آن فرصت کافی برای فرایند همتاداوری وجود دارد، کارشناسان به توافق آرا برسند.»
فروتنی همچنین به این معنا است که تولید دانش باید با انتشار نتایج و یافتهها در سطح هرچه وسیعتری میان مخاطبان همراه باشد. ارتباط با مخاطب به زبانی قابلفهم - تا جایی که به دقت علمی خدشه وارد نشود - باید یکی از اولویتها باشد.
فروتنی و بخشندگی همچنین در ژئوپلتیک واکسنها سودمند خواهد بود. در حالی که کشورهای غربی به دنبال ارائهی دوز سوم و چهارم واکسن به شهروندانشان هستند، واکسن همچنان در کشورهای جهان سوم کالایی کمیاب است. توزیع یکدستتر واکسن احتمال پیدایش سویههای مرگبارتر ویروس را کاهش میدهد.
صداقت مستلزم این است که دانشمندان وانمود به دانستن حقیقت مطلق نکنند. پیشبینیهای اولیهای که بعدها اشتباه از کار در آمدهاند اعتماد عمومی به علم را خدشهدار کردهاند و نظریههای توطئه را رونق بخشیدهاند.
دانشمندان و تصمیمگیرندگان باید از قیّممابانه یا تاکتیکی مردم پرهیز کنند زیرا این رویکرد در هر صورت اثری وارونه دارد. همچنین دانشمندان نباید از به کار بردن جملاتی مثل اینکه «در این مقطع هنوز این مطلب را نمیدانیم» ابایی داشته باشند یا اینکه در هنگام ارائهی توصیهها تأکید کنند که این توصیهها مبتنی بر «دانش فعلیِ ماست.»
مدتهاست که از دانشمندان انتظار میرود با اطمینان کامل صحبت کنند اما آنها باید آشکارا و آگاهانه از قبول این انتظار غیرواقعبینانه که بر خلاف ذات علم است سر باز زنند. تولید و تکامل دانش خطی نیست، اشتباهات بخش طبیعی از این فرایند هستند و ناگزیر نیاز به اصلاح اشتباهات پیش خواهد آمد.
آموزش از طریق فراهم کردن امکان تجربههای فردی با علم و بازیوارسازی (gamification) نقش مهمی در تفکیک فکت از غیرفکت دارد. بازیوارسازی، یعنی استفاده از ویژگیها و طرزفکرهای بازیگونه در زمینههایی که ماهیت بازی ندارند، در کمک به تفکیک اخبار واقعی از اخبار جعلی بسیار موثر بوده است. میتوان چنین فرض کرد که بازیوارسازی از طریق کمک به شناسایی ویژگیهای شبهعلم، میتواند در تفکیک علم و شبهعلم نیز بسیار موثر باشد. آموزش علوم میتواند بهشدت بر تعریف علم از طریق رابطهی آن با شبهعلم تأکید کند. این روش بسیار جذابتر از یادگیری اصول و شیوههای کاوش علمی به صورت انتزاعی است.
در نهایت، افراد باید شیوههای جدیدی از بررسی منابع علمی را بیاموزند تا بتوانند منابع غیرمعتبر را تشخیص دهند و فریب ظواهر را نخورند. این که کسی مدرک پزشکی دارد یا هنگام صحبت کردن از اصطلاحات علمیِ ناآشنا استفاده میکند لزوماً به این معنا نیست که میتوان به او اطمینان کرد.
همچنین باید بپذیریم که ندانستنن عیب نیست اما وقتی چیزی را نمیدانیم بهتر است که سکوت کنیم. اثر دانینک-کروگر دقیقاً به همین سوگیریِ شناختی اشاره دارد. در این خطا، افرادی که درک کمی از یک حوزهی خاص دارند نمیتوانند متوجه جهل خود شوند چون به دلیل فقدان دانش کافی نمیتوانند بیکفایتی خودشان را درک کنند. این سوگیریِ شناختی سبب میشود که افراد در مورد موضوعاتی که از آنها سررشتهای ندارند با اعتماد زیاد صحبت و موضعگیری کنند. اما با آگاه ساختن مردم از این واقعیت ناخوشایند دربارهی مرزهای دانشمان میتوان بر این سوگیریِ شناختی غلبه کرد یا حداقل تا حدی اثرات آن را کاهش داد.
رابرت مرتون بیش از یک قرن قبل دشواریِ انتقال دانش را بهخوبی بیان کرد:
«با افزایش پیچیدگیِ پژوهشهای علمی، برای سنجش یا حتی درک یافتههای جدید علمی، نیاز به برنامهی بلندمدت آموزشی داریم. دانشمند مدرن به ناچار عضو جنبشی شده است که برای دیگران غیر قابل درک است. این امر به شکاف فزاینده بین دانشمند و مردم عادی میانجامد.»
بدون تلاش برای از میان برداشتن این شکاف، بنیادهای جوامع مدرن و روشنگر ما که زمانی بسیار مستحکم بودند، نمیتوانند در برابر انقلابهای شبهعلمی دوام بیاورند.
برگردان: آیدا حقطلب
پیتر کرکو رئیس «مؤسسهی سیاسی کاپیتال»، یک اتاق فکر در بوداپست است. او همچنین در دانشگاه ای.ال.تی.ای تدریس میکند. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Péter Krekó, Mutations of science in the pandemic, EUROZINE, 6 December 2021.
[i] یکی از روشهای خونگیری در طب سنتی که در آن با تیغ زدن رگ، خونی که ادعا میشود آلوده است از بدن خارج میشود.