سینما در افغانستان؛ کم فراز و پر فرود
newyorker
سینمای افغانستان با «عشق و دوستی» آغاز شد، اما پنج دههی بعد با «اسامه»[1] و «جنگ تریاک»[2] ادامه یافت و حدود بیست سال بعد از آن، «روی خط فراموشی»[3] قرار گرفته و تبعید شده است.
سینما هرچند اکنون صنعتی نیرومند و پولساز به شمار میرود، اما در افغانستان، بیشتر «هنر حرام» تلقی شده و به همین دلیل، کم فراز و پر فرود بوده است. چهار دهه جنگ و جهاد، «عشق» و «دوستی» را در سینمای افغانستان کمرنگ کرد و در عوض «اسامه»، آوازهای جهانی یافت و «بودا از شرم فروریخت». [4]
در این یادداشت، فراز و فرود سینمای افغانستان از تولد تا تسلط دوبارهی طالبان، به صورت فشرده بررسی میشود و نگاهی انداخته میشود به تأثیر ایدئولوژیِ حاکمان افغانستان بر رونق سینما یا تحریم آن.
تولد سینما در افغانستان
قصهی فیلم و سینما در افغانستان از زمانی شروع شد که امانالله خان (۱۹۱۹ – ۱۹۲۹)، شاه سابق، پس از سفر شش ماهه به اروپا، در سال ۱۹۲۸ به کشور برگشت و یک دستگاه پروژکتور سینمایی نیز با خود آورد.
شاه که شیفتهی فرهنگ و مدرنیسم غربی شده بود، سینما را نیز ابزاری برای نزدیک شدن به اهداف خود و نمادی از نمادهای یک جامعهی مدرن میدید. او اولین فیلم (صامت) را در منطقهی پغمان کابل برای مردم نمایش داد و اینگونه بود که مردم افغانستان برای اولینبار با تصویر متحرک و فیلم آشنا شدند.
البته قبل از امانالله خان، پدرش، حبیبالله خان (۱۹۰۱ – ۱۹۱۹) در قصر شاهی، از طریق پروژکتوری که نایبالسلطنهی هند به او داده بود، برای خانوادهی سلطنتی، فیلم نمایش میداد. اما فیلمدیدن منحصر به خانوادهی شاه میشد و مردم همچنان با فیلم و سینما ناآشنا بودند.
امانالله خان که عجولانه در پی تحول جامعهای بهشدت سنتی به جامعهای مدرن بود، اولین سینما را به نام «سینما بهزاد» در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در پغمان کابل ساخت. با ساخت این سینما، مردم افغانستان برای اولین بار با فرهنگ سینما رفتن و دیدن فیلم در سینما آشنا شدند.
اما فعالیت این سینما به زودی به علت مخالفت روحانیون متوقف شد و سالها مسدود ماند. بعدها و با قدرت گرفتن ظاهرشاه این سینما دوباره فعال، در جنگهای داخلی راکتباران و در سالهای اخیر به محل تجمع معتادان به مواد مخدر تبدیل شد.
تا سال ۱۹۴۶ که فیلم «عشق و دوستی» به کارگردانی رشید لطیفی و با همکاری یک استودیوی هندی به نام «هما فیلم» در لاهور در پاکستان امروزی ساخته شد، سینماهای افغانستان اکثراً فیلمهای صامت هندی و فیلمهایی از سفرهای شاهان و دیدارهای رسمیِ مقامات دولت و بعضی فیلمهای هالیوودی نمایش میدادند.
فیلم عشق و دوستی، نخستین محصول سینمایی است که یک افغانستانی آن را کارگردانی و نویسندگی کرده و بازیگران مرد آن نیز شهروندان افغانستان هستند؛ شاید به همین دلیل بسیاری باور دارند که این فیلم، نخستین فیلم تاریخ سینمای افغانستان است.
اما در واقع سینما در افغانستان، بعد از تأسیس نهادی به نام «افغان فلم» تولد یافت و مسیر پر پیچوخم رشد را طی کرد، اما هیچگاه به بلوغ کامل نرسید و به «صنعت سینمای افغانستان» تبدیل نشد.
روزهای طلایی سینمای افغانستان
سینما در افغانستان از بدو تولد، با مخالفت روحانیون مواجه شد و مجال رشد نیافت، اما بین دهههای ۴۰ تا ۶۰ خورشیدی، بهترین روزها را تجربه کرد و فیلمساختن و فیلمدیدن، از رونق خوبی برخوردار بود.
روزهایی خوب سینمای افغانستان بعد از به قدرت رسیدن محمد ظاهر شاه (۱۹۳۴-۱۹۷۱)، پادشاه سابق، آغاز شد. او که به عکاسی هنری علاقهمند بود، از سینما، موسیقی و تئاتر حمایت کرد و دروازههای بستهی سینما و سالنهای تئاتر با روی کار آمدن او بازگشایی شد.
ایجاد نهاد دولتی «افغان فلم» در سال ۱۹۶۸ با حمایت مالی و فنی آمریکا در چوکات وزارت اطلاعات و فرهنگ نیز باعث شد که امید به شکلگیری «صنعت سینما» در افغانستان جوانه بزند.
افغان فیلم در ابتدا مسئولیت تولید فیلمهای خبری و مستند را بر عهده داشت، اما به مرور زمان شروع به تولید فیلمهای بلند کرد، صاحب لابراتوار فیلم شد و آرشیو ملی فیلم را راهاندازی کرد و در کنار آن، چند استودیوی خصوصیِ فیلمسازی مانند «نذیر فیلم»، «شفق فیلم» و «آریانا فیلم» در کشور ایجاد شد و فیلمسازان آماتور، تولید فیلم را آغاز کردند.
قبل از ایجاد افغان فیلم، بخش کوچک دیگری در چوکات ریاست مستقل مطبوعات که بعدها به وزارت مطبوعات و وزارت اطلاعات و فرهنگ تغییر نام داد، به نام «واحد تولید فیلم» زیر نظر اکبر شالیزی، عکاس و مستندساز، ایجاد شده بود و مسئولیت مستند کردن سفرها و دستاوردهای محمد ظاهر شاه را بر عهده داشت. واحد تولید فیلم با همکاری «مؤسسهی هنرهای زیبا» فیلم «مانند عقاب» (۱۹۶۴) را به کارگردانی فیض محمد خیرزاده تولید کرد؛ اولین فیلمی که تمام عوامل تولید آن، از جمله بازیگران زن، شهروندان افغانستان بودند و روزنامهی دولتی کابل تایمز آن را «اولین فیلم سینمایی» افغانستان خواند.
اولین فیلم سینمایی بلندی که افغان فیلم تولید کرد، سهگانهی «روزگاران» بود. روزگاران از سه درام خانوادگی و اجتماعی جداگانه به نامهای «طلبکار»، «شب جمعه» و «قاچاقبران» تشکیل شده بود که کارگردانان، بازیگران و عوامل تولید جداگانهای داشتند و در محتوا نیز همخوانیِ چندانی نداشتند.
افغان فیلم در زمان ریاستجمهوریِ محمد داوود خان و تا پیش از کودتای هفت ثور (اردیبهشت) ۱۳۵۷ خورشیدی با همکاری استودیوهای خصوصیِ فیلمسازی در کابل، فیلم تاریخی «رابعهی بلخی» را در سال ۱۹۷۴ و فیلم «مسجمهها میخندند» را در سال ۱۹۷۶ تولید کرد که با استقبال بینظیر تماشاگران مواجه شد.
انقلاب ثور و سینما
پس از انقلاب هفتم ثور و روی کار آمدن حکومت کمونیستی، افغانستان وارد مرحلهی جدیدی از تاریخ خود شد و تغییرات گسترده در همهی ابعاد زندگی مردم این کشور به وجود آمد.
در این دوره، بیشتر از هر دورهای، سینما مورد توجه حاکمان افغانستان قرار گرفت و تلاش شد که از سینما بهعنوان ابزاری برای تبلیغ ایدئولوژی کمونیستی استفاده شود.
طالبان در روزهای ورود به کابل، وارد سالن «سینما زینب» و چند سالن دیگر سینما در کابل شدند و نوارهای فیلم را از پنجرهی ساختمان این سینماها به خیابان پرتاب کردند و سپس آتش زدند.
حکومت کمونیستی افغانستان برنامههای وسیعی برای حمایت از سینما و افزایش تولید فیلم اجرا کرد. حمایت مالی از نهاد دولتی افغان فیلم را افزایش داد، به آموزش در عرصهی سینما اهمیت داد و افرادی مانند صدیق برمک و واحد نظری را برای فراگیری فیلمسازی به اتحاد جماهیر شوروی فرستاد و زمینهی حضور فیلمسازان افغانستان در جشنوارههای سینماییِ کشورهای متعهد به پیمان ورشو را فراهم کرد.
حمایت گستردهی حکومت از سینما در این دوره باعث شد که سینماگران و فیلمسازان افغانستان با فنون سینما، سبکها و ژانرهای سینمایی و تجربیات سینماگران کشورهای دیگر آشنا شوند و از آن در آثارشان استفاده کنند. بسیاری از سینماگران افغانستان باور دارند که بهترین فیلمهای سینمای افغانستان از نگاه ساختاری و فنی، در این دوره تولید شده است.
اما با روی کار آمدن حکومت کمونیستی افغانستان، تیغ سانسور نوار بسیاری از فیلمهای سینمایی و مستند را قطع کرد و هنر سینما، به ابزار ترویج افکار سیاسیِ رهبران حکومت کمونیستی و تمسخر رژیمهای قبلی و مخالفان دولت تبدیل شد.
در زمان نورمحمد ترکی، اولین رهبر حکومت کمونیستی، فیلمها بازنگری میشد و اگر در مخالفت با اهداف انقلاب ثور بود، از نمایش آن جلوگیری میشد. حفیظالله امین، دومین رئیسجمهور حکومت کمونیستی افغانستان، استبداد و خفقان را بیشتر کرد و در دورهی او، بسیاری از فرهنگیان، هنرمندان و روزنامهنگاران، برای همیشه بیکار شدند.
با روی کار آمدن ببرک کارمل، سومین رئیسجمهور حکومت کمونیستی، فضای عمومی افغانستان اندکی بازتر شد، اما همچنان فیلمها از سوی مسئولان حکومت بازنگری میشد و آنها تصمیم نهایی را در مورد اکران یا عدم اکران آن میگرفتند. برای مثال، فیلم «فرار» به کارگردانی لطیف احمدی، مشهور به انجینیر لطیف، که در آن زمان مسئول نهاد دولتی افغان فیلم نیز بود، ۹ ماه از اکران باز ماند، زیرا یک مشاور روس گفته بود که در این فیلم «اقتدار حکومت» محدود نمایانده شده است.
با روی کار آمدن نجیب الله احمد زی، چهارمین رئیسجمهور حکومت کمونیستی، و اعلام سیاست «مصالحهی ملی» فضا برای فیلمسازان افغانستان بازتر شد و آنها توانستند دست به تجربیات تازهای در فیلمسازی بزنند.
در این دوره، صدیق برمک، فیلم کوتاه «بیگانه» (۱۹۸۶) را ساخت و تلاش کرد که سبک رئالیسم را وارد سینمای افغانستان کند. لطیف احمدی نیز فیلم «پرندههای مهاجر» (۱۹۸۷) را ساخت و در آن تصویر انسانیتری از مخالفان حکومت کمونیستی ارائه کرد.
در همین دوره، سریال پرطرفدار «د کوندی زوی» (پسر بیوه) به کارگردانی واحد نظری و به زبان پشتو ساخته شد و احتمالاً اولین سریالی است که در افغانستان ساخته شده است. این سریال به دلیل ساختار طنزی که داشت، از محبوبیتی چشمگیر در بین مردم برخوردار شد.
اما در این دوره، فیلمهای زیادی ناتمام ماند و حکومت کمونیستی اجازهی تولید آنها را صادر نکرد. بر اساس روایت مریم غنی در مستند «گذشتهی ناتمام»، دستکم پنج فیلم بلند سینمایی در این دوره ناتمام مانده و مراحل تولید آنها تکمیل نشده است.
فیلمهای «انقلاب ثور» به کارگردانی داوود فارانی با بازی حفیظالله امین، یکی از رهبران حکومت کمونیستی و کودتای هفتم ثور، «الماس سیاه» به کارگردانی عبدالخالق علیل، «کج راه» به کارگردانی جوانشیر حیدری، «گماشته» به کارگردانی لطیف احمدی و «سقوط» به کارگردانی فقیر نبی در دورهی حکومت کمونیستی افغانستان ناتمام ماند و حکومت در مرحلهی پس از تولید، اجازهی کار روی این فیلمها را نداد.
هنر حرام
در دههی هفتاد خورشیدی با سقوط حکومت کمونیستی و قدرت گرفتن مجاهدین، سینما از ابزاری برای تبلیغ ایدئولوژی حاکمان، به ابزاری ضد ایدئولوژی و «هنر حرام» تبدیل شد.
گروههای مختلف مجاهدین افغانستان، دیدگاه واحدی در مورد هنر و پدیدههای هنری نداشتند و به همین دلیل در این دوره، فیلم «عروج» اجازهی ساخت یافت که نوعی تبلیغ ایدئولوژی جهادیهای اسلامگرا بود. فیلمنامهی این فیلم را صدیق برمک، که مدتی به گروهی از مجاهدین در پنجشیر پیوسته بود، نوشت و نور هاشم آن را کارگردانی کرد.
با قدرت گرفتن مجاهدین، فعالیت نهاد دولتی «افغان فیلم» متوقف شد و سالنهای سینما در کابل و سایر شهرهای افغانستان تعطیل شدند. ولی تلاش، از بازیگران مطرح سینمای افغانستان و از مدیران «افغان فیلم»، در مصاحبهای گفته است که نیروهای وابسته به «حزب اسلامی افغانستان» به رهبری گلبدین حکمتیار، ساختمان «افغان فیلم» و رادیو و تلویزیون ملی افغانستان را تیرباران میکردند.
در سال ۱۹۹۶ و با ظهور طالبان، نه تنها سینما، بلکه نقاشی، عکاسی از موجودات زنده و تماشای تلویزیون نیز ممنوع و امر حرام تلقی شد. به گفتهی حسین دانش، منتقد فیلم، طالبان در روزهای ورود به کابل، وارد سالن «سینما زینب» و چند سالن دیگر سینما در کابل شدند و نوارهای فیلم را از پنجرهی ساختمان این سینماها به خیابان پرتاب کردند و سپس آتش زدند.
یکی از کارمندان «افغان فیلم» نیز در مستند «حلقهی ممنوعه»، ساختهی آریل نصر، روایت میکند که طالبان گفتند ما «افغان فیلم» و فیلمهایش را به صورت کامل آتش میزنیم، هرچهقدر فیلم، هرجا هست، بیرون بکشید و «اگر یک برنامه (حلقهی فیلم) برآید، وا به جانتان».
کارمندان «افغان فیلم» آرشیف این نهاد را با پذیرفتن خطر مرگ، حفظ کردند و فقط تعدادی نوار و فیلم سینمایی را به طالبان دادند تا آنها را آتش بزنند.
سقوط طالبان و تولد دوبارهی سینما
با سقوط رژیم طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، روزنهی جدیدی به روی شهروندان افغانستان در تمام عرصهها گشوده شد و سینمای این کشور نیز از میان «خاک و خاکستر» از نو متولد شد.
محسن مخملباف، فیلمساز ایرانی با ساختن فیلم «سفر به قندهار» توجه جهان را به افغانستان جلب کرد و در پی آن، صدیق برمک، با همکاری مخملباف فیلم «اسامه» (۲۰۰۳) را ساخت که برندهی جوایز متعدد و معتبر بینالمللی، از جمله گولدن گلوب، شد. عتیق رحیمی نیز فیلم «خاک و خاکستر» (۲۰۰۴) را ساخت که در جشنوارههای مختلف، از جمله در بخش «نوعنگاه» جشنوارهی بینالمللی کن، به نمایش درآمد. این فیلمها ظهور دوبارهی سینما در افغانستانِ پساطالبان را به جهان نوید داد.
از سقوط تا ظهور دوبارهی طالبان، سینمای افغانستان شاهد تحولی گسترده در عرصهی آموزش، تولید و نمایش بود و جوانان زیادی خلاقیت و استعداد خود را به نمایش گذاشتند. در بخش آموزش، در سال ۱۳۸۲ چند واحد درسی در مورد سینما به مضامین درسی دپارتمان تئاتر افزوده شد و در سال ۱۳۸۷ با تلاش و پیگیری سه دانشجوی جوان و علاقهمند به سینما، محمود آریوبی، سمیعالله نبیپور و عزیز دلدار، دپارتمان سینما ایجاد شد و عارف بهرام و محمد علی کریمی، دو دانشجوی فارغالتحصیل از دپارتمان تئاتر با گرایش سینما، در کنار این سه نفر برای آموزش سینما به دانشجویان استخدام شدند.
این دپارتمان تنها محل آموزش رسمی سینما در افغانستان است و استادان آن در ابتدا همگی دارای درجهی تحصیلی لیسانس بودند، اما در سالهای بعد و با استفاده از بورسهای تحصیلی، به درجات بالاتر تحصیلی دست یافتند و زمینهی بهبود آموزش سینما به تعداد زیادی از جوانان را فراهم کردند.
در کنار آن، مؤسسههایی مثل «گوته اینستیتوت»، «مرکز فرهنگی فرانسه»، «گروه سینمایی تم»، و گروه «تورا بورا» که با همکاری «بریتیش کانسیل» فعالیت میکرد، برنامههای کوتاهمدت آموزش فنون سینما در افغانستان راهاندازی کردند.
در سال ۲۰۰۹ میلادی، «گروه سینمایی جامپکت» از سوی شماری از سینماگران جوانی ایجاد شد که تعدادی از آنها دانشجویان سابق دانشگاه کابل بودند. اعضای این گروه با الهام از جنبش سینمایی موج نوی فرانسه و با ایدههای خلاقانه، فیلمهای داستانیِ کوتاه خوبی ساختند که در جشنوارههای سینمایی افغانستان و جشنوارههای بینالمللی موفقیتهای چشمگیری به دست آوردند.
بعد از اوت ۲۰۲۱، تقریباً همهی هنرمندان و سینماگران، افغانستان را ترک کردند و اکنون در تبعید زندگی میکنند.
در این دوران جشنوارههای سینماییِ فراوانی در افغانستان ظهور و افول کردند که «جشنوارهی بینالمللی فیلمهای کوتاه و مستند کابل»، «جشنوارهی پاییزی فیلم حقوق بشر»، «جشنوارهی بینالمللی فیلم زنان هرات»، «جشنوارهی بینالمللی فیلم مهرگان» و «لاجورد ــ نخستین جشنوارهی ملی فیلم افغانستان» از عمدهترین آنها بود. بسیاری از جشنوارهها برای یک یا دو دوره برگزار شدند و شماری از آنها تا شش دوره ادامه یافتند.
اما نقطهی عطف تاریخ سینمای افغانستان در این دوره، ظهور کارگردانان و فیلمسازان زن بود که شماری از آنها اکنون از شهرت و آوازهی جهانی برخودارند و در جشنوارههای مختلف بینالمللی درخشیدهاند. صحرا کریمی (اولین رئیس زن نهاد دولتی «افغان فلم»)، رویا سادات، صحرا مانی، شهربانو سادات، دیانا ثاقب و الکا سادات از مشهورترین فیلمسازان زن افغانستان هستند که پس از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، ظهور کردند. در کنار آنها، دهها زن و دختر جوان نیز به فیلمسازی روی آوردند و حضور زنان در سینمای افغانستان را تقویت کردند.
سینمای مستند افغانستان نیز در این دو دهه رشد چشمگیری داشت و توانست عمدهترین مشکلات و چالشهای افغانستان را برای جهانیان روایت کند. برای نمونه، میتوان از سه فیلم مستند نام برد که در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ ساخته شدند و به لطف ارائهی روایتهای خلاقانه، در معتبرترین جشنوارههای بینالمللیِ سینمای مستند نمایش داده شده و جایزه گرفتهاند.
فیلم مستند «کابل شهری در باد» (ابوذر امینی، ۲۰۱۸) با نگاهی شاعرانه، زندگی روزمرهی یک رانندهی مینیبوس و دو برادر ۵ و ۱۲ ساله در کابل را، که پدرشان مهاجرت کرده، در فاصلهی میان دو حملهی انتحاری و انفجار روایت میکند. این مستند جایزهی ویژهی هیئت داوران جشنوارهی بینالمللی فیلمهای مستند آمستردام (ایدفا) و بیش از ۲۵ جشنوارهی دیگر را به دست آورده و در بیش از ۷۰ جشنوارهی سینمایی به نمایش درآمده است.
فیلم مستند «هزار و یک زن چون من» (صحرا مانی، ۲۰۱۸) با روایت زندگی و مبارزهی خاطره، دختری که قربانیِ تجاوز جنسی پدرش شده و از او دو کودک دارد، از یک رازِ مگو در افغانستان پرده برداشت، در جشنوارههای بینالمللیِ گوناگون به نمایش درآمد و جوایز مختلفی، از جمله جایزهی بهترین فیلم مستند جشنواره لوگانوی ایتالیا، را به دست آورد.
فیلم مستند «رهگذر نیمه شب» (حسن فاضلی، ۲۰۱۹) روایت سفر ۵۹۴ روزه و دشوار کارگردان، همسر و دو دخترش از افغانستان به اروپا است که با دوربین سه تلفن همراه فیلمبرداری شده است. این فیلم تا کنون بیش از ۳۰ جایزه، از جمله جایزهی ویژهی هیئت داوران جشنوارهی ساندنس و جوایزی از جشنوارههای امی، برلیناله و شفیلد را به دست آورده و در بیش از ۱۰۰ جشنوارهی بینالمللی به نمایش درآمده است.
یکی از اتفاقات تکاندهندهی این سالها، تخریب ساختمان «سینما پارک»، یکی از قدیمیترین سینماهای افغانستان، به دستور امرالله صالح، معاون اول رئیسجمهور پیشین افغانستان بود که انتقادات گستردهای را برانگیخت و نوعی «ویرانی خاطرات سینمایی یک شهر» دانسته شد.
هرچند سینمای افغانستان بین سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ میلادی رشد چشمگیر و دستاوردهای قابلملاحظهای داشت، اما این همه، بدون حمایت مالی و حتی معنویِ دولت به دست آمد. دولت افغانستان هیچ برنامهای برای سرمایهگذاری در صنعت سینما و فیلمسازیِ افغانستان نداشت و نهاد دولتی «افغان فیلم» نیز همواره از مشکل بودجه شکایت میکرد.
در این سالها فیلمسازان افغانستان بیشترین حمایت مالی را از سازمانهای بینالمللی دریافت کردند و شماری از آنها نیز با بودجهی شخصی فیلم ساختند و قصهی مردم کشورشان را به تصویر کشیدند.
ظهور دوبارهی طالبان و تکرار سکانس تاریک تاریخ
به قدرت رسیدن دوبارهی طالبان در اوت ۲۰۲۱ میلادی، عقبگرد وحشتناک افغانستان پس از دو دهه مشق دموکراسی بود. بعد از اوت ۲۰۲۱، تقریباً همهی هنرمندان و سینماگران، افغانستان را ترک کردند و اکنون در تبعید زندگی میکنند.
بر خلاف دور گذشته، طالبان این بار پس از ورود به کابل، به سالنهای سینما هجوم نبردند و نوارهای فیلمهای سینمایی را آتش نزدند، بلکه با برگزاری یک جشنوارهی سینمایی با نام «دید نو» تلاش کردند که نشان دهند نگاهشان به فرهنگ و هنر تغییر کرده است.
اما صدور دستورات تندروانه، ممنوع شدن پخش فیلمها و سریالهایی با حضور بازیگران زن و فیلمهایی که از نگاه طالبان «مغایر اصول شرعی و افغانی» شمرده میشود، نشان داد که طالبان با «دید نو» نیامدهاند و تیغ سانسور آنها، برندهتر از همیشه، به جان فرهنگ و هنر افغانستان افتاده است.
هرچند اکنون فیلمسازان افغانستان در تبعید «ساختن فیلم» را «بهترین انتقام» از طالبان میدانند، اما در داخل این کشور، سالنهای سینما مسدود است، فیلمسازی ممکن است به قیمت جانِ آدم تمام شود، سکانس تاریکِ تاریخ یک بار دیگر تکرار شده و سینما روی خط فراموشیِ دائمی قرار گرفته است.
پرسشی که اکنون ذهن من و شاید بسیاری دیگر را درگیر کرده این است: آیا آرشیو «افغان فیلم» اینبار نیز نجات خواهد یافت و غارت نخواهد شد؟