چرا باید تاریخی را که هرگز رخ نداده است مطالعه کنیم؟
The Guardian
هم در زندگیِ روزمره و هم وقتی میکوشیم از گذشته سر در بیاوریم، وسوسه میشویم که به سناریوهای جایگزین بیندیشیم. وقتی به گذشته فکر میکنیم بهسرعت پای حدس و گمان وسط میآید: چه میشد اگر آن اتفاق رخ نمیداد، یا به شکل متفاوتی رخ میداد؟ تاریخدانان معمولاً به چنین گمانهزنیهایی روی خوش نشان نمیدهند. گمانهزنی نیروی محرکهی قصه و داستان است.
در نوامبر ۱۶۱۶، اولین سفیر انگلستان در هند، سِر تامس رو، به رؤسای خود در «کمپانی هند شرقی» نامهای نوشت. رو در این نامه بارها از این امر ابراز ناخرسندی کرد که دربارِ مجللِ مغول با وی همچون نمایندهی یک کشور کوچکِ «فرنگی» رفتار میکند، اما مضمون اصلیِ نامه اشتباهات خودِ کمپانی هند شرقی بود. او مکرراً به رؤسای کمپانی هشدار داد که «جنگ و تجارت با یکدیگر ناسازگارند»، و به آنها گفت که «تجارتِ بیسروصدا» سودمندتر است. وقتی پای بلندپروازیهای جهانیِ انگلستان در میان بود، رو آرمانخواه نبود. او نگران توجیه اخلاقیِ امپراتوری بریتانیا نبود و صرفاً میگفت که بهترین راه استفاده از منابع کمپانی هند شرقی این است که از جنگ بپرهیزند و بیسروصدا به دادوستد بپردازند. با وجود این، توصیهی او مهم بود. به لطف مطالعهی تاریخ میدانیم که انگلیسیها در هند به تجارتِ بیسروصدا پایبند نماندند. چه اتفاقی میافتاد اگر آنها به توصیهی رو گوش میکردند؟ وقتی سرگرم تحقیق دربارهی اولین سفارتخانهی انگلستان در هند بودم، این سؤال بارها و بارها به فکرم رسید و در گفتگو با دیگران هم آن را مطرح کردم. پاسخِ ساده این است که نمیدانیم چه میشد، اما نادیده گرفتن این پرسش به معنای اجتنابناپذیر شمردن حضور بریتانیاییها در هند و بیاعتنایی به اتفاقاتی است که در این امر نقش داشت.
فقط من نیستم که گمانهزنی میکنم. تأمل دربارهی رویدادهای رخنداده چیزِ جدیدی نیست. احتمالاً معروفترین نمونهاش همین سؤال تکراری است: «چه میشد اگر هیتلر در جنگ جهانیِ دوم پیروز میشد؟» لیوی، تاریخدان رمی، میپرسید چه میشد اگر اسکندر مقدونی به رم حمله میکرد؟ البته هدف او از طرح این پرسش، ارائهی پاسخی به منظور آسودگی خاطر بود. او میگفت حتی اگر اسکندر به رم حمله کرده بود، رمیها سرانجام به لطف نظم و انضباط نظامیِ خود پیروز میشدند. گمانهزنیهای تاریخی از سومریها و مصریهای باستان تا جفری مانموثِ انگلیسیِ قرون وسطایی و پاسکالِ فرانسویِ قرن هفدهمی ادامه داشته است. پاسکال میگفت اگر بینیِ کلئوپاترا کوچکتر یا بزرگتر بود ]و در نتیجه آنقدر زیبا نبود که ژول سزار و مارک آنتونی عاشقش شوند[ شاید مسیر تاریخ عوض میشد.
اوانز پرسید، «چرا ما در اوایل قرن بیستویکم اینقدر به چنین رویکردی به تاریخ علاقه داریم؟» به نظر او، علاقهی ما به تاریخِ جایگزین ناشی از وضعیت پسامدرن ــ سوءظن به تخصص و واقعیتها ــ است که بر بحثهای عمومی و دانشگاهی نیز تأثیر گذاشته است.
نویسندگان از فضای رواییای که گمانهزنی فراهم میکند، بهره میبرند. گمانهزنی دربارهی اینکه «چه میشد اگر جنگ جهانی دوم به شکل متفاوتی پایان مییافت» به خلق مجموعهای از رمانها، از ساکن قصر رفیع فیلیپ کِی. دیک تا سرزمین پدریِ رابرت هریس و قلمرو سی. جِی سنسام انجامیده است، که هر یک از منظر متفاوتی به دوران پس از شکستِ متفقین از آلمان نازی میپردازند. دیگر نویسندگان، تاریخ را به عقب برمیگردانند و سپس آن را بهسرعت به مسیر کاملاً متفاوتی میاندازند. برای مثال، در رمان سالهای برنج و نمک، اثر کیم استنلی رابینسون، شیوع طاعون به نابودی اکثر اروپاییها (و مسیحیت) میانجامد و در نتیجه ژئوپولیتیکِ متفاوتی رقم میخورد که در آن اسلام و آیین بودایی به ادیان اصلیِ دنیا تبدیل میشوند.
به نظر تاریخدانان، خلافواقعگرایی (counterfactualism) و توجه به واقعیتهای جایگزین، کاری عجیبوغریب، اغلب احمقانه، گاهی خطرناک و همیشه مشکلآفرین است. گاهی این نگرش تاریخدانان به دشنامهای بامزهای میانجامد: بدوبیراهِ ایپی تامپسون، «شرّ و ورّ غیرتاریخی»، آنقدر جالب بود که حتی به گوش کسانی هم که کتاب او، فقر نظریه (۱۹۷۸) را نخوانده بودند، رسید. اما ریچارد جِی اوانز در مقالهی «"چه میشد اگر؟" وقت تلف کردن است» بر پیامدهای ایدئولوژیکِ چنین دلمشغولیای تمرکز کرد. نوک تیزِ پیکان انتقاداتِ او معطوف به روند رایجی بود که کتاب تاریخ مجازی: آلترناتیوها و امور خلاف واقع، اثر نایال فرگوسن، نمونهی بارزش بود. به نظر اوانز، مشکل چنین کاری صرفاً ناشی از گمانهزنی نیست. به عقیدهی او، خطر واقعی عبارت است از نوعی «واپسگراییِ فکری»، و رجعت به سبکی از تاریخنگاری که حول محور «مردان بزرگ» میگردد و رویدادهای جهانی را ثمرهی اَعمال چند آدمِ معدود میداند.
اوانز پرسید، «چرا ما در اوایل قرن بیستویکم اینقدر به چنین رویکردی به تاریخ علاقه داریم؟» به نظر او، علاقهی ما به تاریخِ جایگزین ناشی از وضعیت پسامدرن ــ سوءظن به تخصص و واقعیتها ــ است که بر بحثهای عمومی و دانشگاهی نیز تأثیر گذاشته است. این نگرانی موجه است. اما میتوان از زاویهی دیگری هم به این مسئله نگاه کرد. کانتَن دولورمُز و پییر سَنگاراوِلو در کتاب گذشتهی مبتنی بر احتمالات: تاریخِ آنچه ممکن بود رخ دهد (۲۰۲۱) این خطرها را نادیده نمیگیرند اما میگویند که روشهای مرسوم تاریخی هم از سوگیریِ ناشی از بازنگری و بازاندیشی مصون نیستند. به عبارت دیگر، استنتاجهای حاصل از پژوهش تاریخی صرفاً ثمرهی دانشِ ما نیست بلکه از بستر و زمینهای هم که در آن به سر میبریم، متأثر میشود. چون و چرا کردن در این استنتاجها از طریق «چه میشد اگرها» با گمانهزنیِ عنانگسیخته فرق دارد. یکی از جالبترین ادعاهای دولورمز و سنگاراولو این است که گمانهزنیها و تاریخنگاریهای آلترناتیو اغلب در مستعمرات سابق، در هند و استرالیا، در کشورهای آمریکای لاتین، و در جوامع بهحاشیهراندهشده جاافتاده است. به نظر دولورمز و سنگاراولو، این پروژهها «میکوشند با تغییر دادن مقیاس و سنجهی تحلیل و احیای دیگر دیدگاهها، روایت دیگری از تاریخ جهان بیافرینند.»
امروز عدهی زیادی از طریق مطالعهی تاریخِ جایگزین چون و چرا میکنند؛ بدیهی است که انگیزه و نیروی محرکهی آنها اولویت دادن به اشخاص بزرگ و رویدادهای مهم نیست. آنها به ما یادآوری میکنند که بایگانیها و روششناسیهایی که «شواهد و مدارکِ» متعارفِ تاریخی به آنها وابستهاند، به ندرت خودشان بیطرفاند. چه کسی زنده ماند؟ آثار و سوابق چه کسی باقی ماند؟ چه داستانهایی تعریف میشود و به چه منظوری؟ پاسخ این پرسشها همواره بسته به میزان دسترسی به قدرت فرق میکند. به نظر سایدیا هارتمن، پژوهشگر آمریکایی، این محدودیتها شیوههای جدیدِ کنکاش در گذشته را ضروری میکند و به ایجاد سبک نگارشی میانجامد که او آن را «داستانسراییِ انتقادی» مینامد.[1] او، به قول خودش، «مرزهای اسناد و مدارک را گسترش داده است و دربارهی آنچه ممکن بوده رخ دهد گمانهزنی کرده است.» به نظر تاریخدانانی مثل استفانی اسمالوود، هدف از این کار حتی برملا کردن چیزی نیست که تاریخهای موجود بر آن سرپوش نهادهاند، بلکه اذعان به محذوفات و بیان کردن علتِ آن است.
بحثهای کنونی دربارهی مولفههای تاریخ همچنان حول محور درکِ ثابت و بدون تغییری از گذشته میچرخد، گویی گذشته صرفاً مبتنی بر واقعیتهایی عینی است که از دلِ آرشیوها بیرون آمدهاند. بنابراین، شاید زمانِ آن فرا رسیده است که به تکهپارهها و محذوفات، به بنبستهای تاریخی و فرصتهای ازدسترفته توجه کنیم، به تاریخی که ثبت نشده است، و به تاریخی که رخ نداد.
برگردان: عرفان ثابتی
منابع بیشتر
Altered Pasts: Counterfactuals in History by Richard J Evans (Abacus)
Wayward Lives, Beautiful Experiments: Intimate Histories of Riotous Black Girls, Troublesome Women and Queer Radicals by Saidiya Hartman (Serpent’s Tail)
A Past of Possibilities: A History of What Could Have Been by Quentin Deluermoz and Pierre Singaravélou (Yale)
ناندینی داس استاد ادبیات و فرهنگ رنسانس در دانشگاه آکسفورد است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Nandini Das, ‘The big idea: why we should study the history that never happened’, The Guardian, 20 March 2023.
[1] به عبارت دیگر، بههمآمیختن پژوهش تاریخی با نظریهی انتقادی و روایت داستانی به منظور پر کردن جای خالیِ شواهد و مدارک تاریخی. م