ناامیدی به آینده و مهاجرت جوانان تحصیلکردهی ایران
«من نزدیک به دو سال پیش مهاجرت کردم و خیلی هم خوشحالم. دلیلش هم ساده است. اینجا آرامش دارم. دیگر لازم نیست که هر روز دلار چک کنم، نگران تحریم و جنگ باشم، از بالا رفتن اجارهخانه بترسم و در کوچه و خیابان شاهد گروههای سرکوب باشم و از خودم خجالت بکشم که چرا هیچ کاری نمیتوانم بکنم. غیر از اینها، من برنامهنویس «آی او اس» هستم و به دلیل تحریم حتی نمیتوانستم برنامههایم را مثل همهی همکارانم در سراسر جهان در اپل استور بگذارم. یادم هست که وقتی درخواست شغل در آلمان دادم از هفت هشت برنامهای که نوشته بودم، حتی نمیتوانستم یکی را بهعنوان نمونهی کار به کارفرما نشان بدهم. ابزار کار یک برنامهنویس اینترنت است، وقتی اینترنت درست و درمانی نداری، کارَت هیچ ارزشی ندارد. الان ممکن است پول زیادی در نیاورم اما نگران هم نیستم. در کمتر از دو سال به بیش از ده کشور اروپایی سفر کردهام و نگران چیزی نبودهام.»
حامد بعد از دریافت لیسانس کامپیوتر از دانشگاه دولتی سمنان، برای تحصیل در دورهی فوقلیسانس در دانشگاه علم و صنعت به تهران آمد. خانهای اجاره کرد و همزمان با تحصیل در یک شرکت استارتآپی مشغول کار شد. اعضای این شرکت، که مدیرانش تقریباً همسن و سال حامد بودند، همگی در دانشگاههای صنعتی شریف، تهران و امیرکبیر درس خوانده بودند و چند برنامه (اپلیکیشن) موفق ساخته بودند که دو سه تای آن هنوز هم فعال است. حامد میگوید،
«اولش هیچی نمیدانستم و همکاران شرکت و دوستانِ امروزم کمک کردند تا کمکم راه بیفتم. اوضاع شرکت با سیزده کارمند، خوب بود، چند نفرشان سهامدار شرکت بودند و مثل بقیهی کارمندان کار میکردند. چند کارِ موفق انجام داده بودند و درآمدشان هم خوب بود. بچههای خوشفکری بودند که سعی میکردند کارشان را توسعه بدهند. شبانهروز، حتی در روزهای تعطیل، نیز مشغول کار بودند. در نیمهی اول دههی نود هنوز دولتیها و نهادهای نزدیک به حکومت متوجه بازار آنلاین و کسبوکارهای دیجیتال نشده بودند و این بازار تنها در اختیار جوانانی بود که با آگاهی از پیشرفت و توسعهی کسبوکارهای آنلاین، رؤیای اجرای پروژههایی در سطح جهان داشتند و همگام با بقیهی دنیا پیش میرفتند و هیچکدام فکر مهاجرت در سر نداشتند.
با خروج آمریکا از برجام و تشدید تحریمها کمکم سرمایهگذار یکی از پروژهها مشکلاتی را برای شرکت به وجود آورد و کار به دادگاه کشید و این پروژه از دست شرکت خارج شد. پروژههای دیگر هم به مانع خورد. وقتی تازه کووید همهگیر شده بود، یکی از همکاران شرکت با ویزای کاریابی به آلمان رفت. این ویزا ششماهه است و اگر کسی لیسانس یا فوقلیسانس و یک سال سابقهی کار داشته باشد، میتواند آن را دریافت کند و به آلمان برود و طی شش ماه برای خودش کار پیدا کند. این همکار هم خیلی زود در همان دورهای که آدمها از ترس انتقال بیماری از یکدیگر فرار میکردند، یک کار آنلاین پیدا کرد. بهتدریج بقیهی همکارانِ شرکت هم به فکر مهاجرت افتادند. اکثر آنها از همان تهران شغل را پیدا کردند و با ویزای کار به آلمان آمدند.»
اما حامد هنوز سربازی نرفته بود و نمیتوانست بدون پایان خدمت گذرنامه بگیرد و از ایران خارج شود. بنابراین، ناچار شد که به سربازی برود. قبل از آن، او سعی کرده بود تا زمانی که راهحلی برای سربازی پیدا نکرده درس را کِش بدهد. اما دیگر امکان طولانی کردن دورهی تحصیل وجود نداشت و دانشگاه تهدید کرد که اگر از پایاننامهاش دفاع نکند اخراج خواهد شد و بعد از آن هم معلوم بود که باید به سربازی برود. حامد بهسرعت از پایاننامهاش دفاع کرد و به سربازی رفت. بعد از ظهرها همچنان کار میکرد و شاهد مهاجرتِ تدریجیِ همکارانِ شرکت بود. وقتی سربازیاش تمام شد، از سیزده همکارش، هفت نفر به آلمان، یک نفر به سوئد و یک نفر به هلند مهاجرت کرده بودند. خودش میگوید در اولین درخواست شغل در انگلستان جزو دو نفرِ پایانی بود اما شرکت انگلیسی رقیب هندیاش را استخدام کرد. دومین شرکتی که برای آن درخواست داد، شرکتی آلمانی بود که نزدیک به هفت هزار کارمند دارد و در حوزهی بانکداری، بیمه، هتل و حملونقل فعالیت میکند. مدیران شرکت ابتدا دو سه ساعت بهطور آنلاین با حامد گفتوگو کردند و یک روز را مشخص کردند تا از او امتحان بگیرند. در روز مقرر، مشخصات برنامهای را برای او فرستادند و پنج ساعت به او فرصت دادند تا آن برنامه را در قالب اپلیکیشن آماده کند. بعد از پنج ساعت، حامد نتیجهی کار را برایشان فرستاد و بعد از آن بهصورت آنلاین به آنها توضیح داد که چطور آن برنامه را نوشته است. بعد از حدود یک ساعت و نیم گفتوگو، مدیران شرکتِ آلمانی به حامد پیشنهاد دادند که بهعنوان برنامهنویس حرفهای در آن شرکت استخدام شود. کمتر از سه ماه بعد از پایان سربازی، حامد در دفتر آن شرکت در فرانکفورت مشغول کار بود.
در حدود دو سالی که حامد در این شرکت آلمانی به کار مشغول شده است، تنها در دفتر فرانکفورت چهارده جوان ایرانیِ حرفهای دیگر نیز به او پیوستهاند. این شرکتِ آلمانی 25 دفتر در دیگر شهرهای آلمان و چند شهر اروپایی دارد. حامد میگوید که مدام ایمیلهایی از دیگر دفاتر شرکت دریافت میکند که حاکی از ورود نیروی تازهنفسِ ایرانی به آنها است.
امتیازاتی که کشورهای اروپایی، نظیر آلمان، به جوانانِ بااستعداد و تحصیلکردهی ایرانی میدهند، به اندازهای است که همه کم و بیش از وضعیتِ خود راضیاند. یکی از آنها با افسوس میگوید: «فقط نمیدانم که چرا اینقدر دیر آمدیم!»
همکاران و دوستان شرکتِ سابق حامد نیز در دیگر شهرهای آلمان کار میکنند. یکی از آنها میگوید: «این طور که من میبینم، حال همه اینجا خوب است و وضعیت زندگیِ آنها هیچ شباهتی به داستانهای مهاجرانِ ایرانی در گذشته ندارد. حقوق ما تقریباً جزو سی درصد بالای درآمد در آلمان است و از همه مهمتر اینکه مثل آدم با ما رفتار میشود. دو روز آخر هفته تعطیل هستیم، در حالی که در هفت هشت سالی که در ایران کار میکردم هیچوقت، حتی روزهای جمعه، تعطیلی نداشتم.»
مدیرعامل شرکت سابق حامد، که هنوز در ایران است، میگوید، «تا پیش از این خیال میکردم که ماندن در ایران و کار کردن در اینجا ارزش هر سختیای را دارد اما حالا دیگر کاسهی صبرم لبریز شده و بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم دارم قانع میشوم که مهاجرت کنم. وقتی همهی بچهها رفتند، من همچنان مقاومت میکردم اما الان علاوه بر شرایط سخت اقتصادی و تحریم، نیروی کارِ باکیفیت هم پیدا نمیشود. آن شرکت قدیمی را تعطیل کردیم و با چند دوستِ دیگر شرکت تازهای درست کردیم و مشغول کار جدیدی هستیم اما نیروی حرفهای کم است و همهی شرکای شرکت با هم کارهای فنی و اداری را انجام میدهیم. مقاومتِ من هم در برابر مهاجرت شکسته شده و با بیمیلی دارم گزینههای موجود برای مهاجرت را بالا و پایین میکنم.»
مهاجرانِ جوانِ متخصص
روند مهاجرت تنها مختص دانشآموختگان و متخصصان کامپیوتر و نرمافزار نیست. علی چند سال بهعنوان پرستار کار کرد اما بهرغم شیفتهای متعدد و طولانی، حقوقش کفاف هزینههای زندگی در شهری در شمال ایران را نمیداد. با پرسوجو شرکتی را پیدا کرد که میگفت میتواند برایش کاری در خارج پیدا کند.
او دو سه بار به ارمنستان رفت و بعد از چند تلاش ناموفق، سرانجام در یکی از بیمارستانهای منچستر در بریتانیا استخدام شد. خیلی زود ویزایش رسید و مدتی بعد همسر و فرزندش هم به او پیوستند. او میگوید: «حجم کارم با ایران قابلقیاس نیست. حقوقم هم خوب است و میتوانم با آن راحت زندگی کنم. مهاجرت سخت است اما بعد از هفت سال کارِ مداوم و طاقتفرسا خسته شده بودم و نمیتوانستم این حجم کارِ سخت را تحمل کنم. تازه برای گذران زندگی مجبور بودم که از پدرم کمک بگیرم.»
الهه پزشک متخصص داخلی است و همراه با همسرش به آلمان مهاجرت کرده است. همسرش برای ادامهی تحصیل به آلمان رفت و الهه بدون چشماندازی برای کار با همسرش همسفر شد. او بدون یادگرفتن زبان آلمانی نمیتوانست به کار مشغول شود. او در این دوره بچهدار شد و حالا بعد از شش سال دورههای زبان آلمانی را هم گذرانده و اخیراً کارش را در بیمارستان شروع کرده است. او میگوید: «این چند سال خیلی سخت گذشت، چون نمیتوانستم کار کنم و دچار افسردگی شده بودم. خوشبختانه پسرم به دنیا آمد و سرم گرم شد و کمتر به کار فکر میکردم و بیشتر سعی میکردم که زبان آلمانی را خوب یاد بگیرم. الان راضیام که اینجا کارِ خودم را دارم و در مقایسه با دوستانی که در ایران طبابت میکنند از لحاظ روحی در شرایط بهتری هستم. آنها هرچند در این چند سال کار کردهاند و درآمد خوبی هم داشتهاند اما همه مینالند و میگویند هیچ امیدی به آینده نیست و باید فکری به حالِ خودمان بکنیم.»
یکی از همکلاسیهای الهه خودش را آماده کرده تا به عمان برود و در آنجا طبابت کند. او میگوید: «مقصد نهاییِ من عمان نیست و از آنجا برای کانادا یا انگلستان اقدام میکنم. پیشنهاد کار در عمان را فقط به خاطر پولِ خوبی که میدادند قبول کردم ولی آنجا نمیمانم.»
بر اساس این پژوهش، «حدود ۴۳ درصد از جمعیت جوان و متخصص از این که تابعیتِ ایران را دارند، خیلی حالِ خوبی ندارند.» این امر، به عقیدهی دکتر فاضلی، «هشداردهنده است.»
این روزها همهجا صحبت از مهاجرت است. در جمع دوستان و خانواده مهاجرت بحثی همیشگی است. در یکی از جمعهای دوستانه، پزشک جوانی که تخصص قلب دارد و مطبش همیشه پر از مریض است، میپرسد، «فکر میکنید اوضاع چطور میشود؟» یکی از دوستانش میگوید، «خودت میدانی که بهتر نمیشود اما چرا این سؤال را میپرسی؟» پزشکِ جوان میگوید: «من هیچوقت به فکر مهاجرت نبودم و از دیدن کسانی که مهاجرت میکردند، حرص میخوردم. اما حالا فکر میکنم که اگر مثلاً همین الان مجوز مطبم را تمدید نکنند، چه کار میتوانم بکنم. درست است که درآمدم نسبت به بقیهی افراد جامعه بهتر است اما همهچیز فقط پول نیست. من باید کمی آرامش داشته باشم تا بتوانم کارم را درست انجام دهم اما هر روز که از خواب بلند میشوم با حجم زیادی از خبرهای بد روبهرو میشوم و اوضاع روزبهروز بدتر میشود. این روزها دارم به مهاجرت فکر میکنم. دیگر خسته شدهام و خیال میکنم که در عمر ما این مملکت روی آرامش را به خود نخواهد دید.»
«رصدخانهی مهاجرت ایران» نهادی وابسته به دانشگاه صنعتی شریف، در آخرین گزارشِ خود (سالنامهی مهاجرتی ایران ۱۴۰۱) مهاجرت را «رو به رشدترین پدیدهی اجتماعیِ کشور ایران در دو سال گذشته» میداند و مینویسد: «روند نزولی امیدواریِ اجتماعی، ثبات اقتصادی و کاهش آزادیهای اساسی همچون دسترسی به اینترنت آزاد، در کنار وضعیت وخیم عوامل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باعث آزاد شدن فنر مهاجرت و بهنوعی مهاجرت عام و تودهوار در ایران شده است.»
«مهاجرت عام» یا «مهاجرت تودهوار» وقتی رخ میدهد که بیشتر طبقات و اقشار اجتماعی تحت تأثیر موج مهاجرت قرار میگیرند، پدیدهای که میتواند برای جامعه «بسیار مخرب و ناگوار باشد.» به نظرِ «رصدخانهی مهاجرت ایران»، «ازدیاد بیسابقهی حضور در کلاسهای زبان، مهدکودکها و دبستانهای چندزبانه، شیوع مهاجرت در سطوح دانشآموزی علاوه بر سطوح دانشجویی که پیشتر جامعه با آن مواجه بوده است، رشد قارچگونهی مؤسسات مهاجرتی، ازدیاد مهاجرتهای تحصیلی، کاری و پناهجویی از جمله مواردی است که میتوان بهعنوان شواهد همهگیر شدن مهاجرت در طبقات مختلف اجتماعی اعم از ورزشکاران، هنرمندان، کارگران متبحر و کارشناسان فنی و سایر دستهها در نظر گرفت.»
پژوهشی دربارهی مهاجرت
پژوهشها نشان میدهد که موج مهاجرت در چند سال اخیر ابعاد گستردهتری یافته است. دکتر محمد فاضلی، جامعهشناس ایرانی، که با همکاری بهرام صلواتی، پژوهشگر حوزهی مهاجرت، تحقیقی درینباره انجام داده، میگوید طی ده روز، بیش از ۱۱۱۵۷ نفر به پرسشنامهی او دربارهی مهاجرت پاسخ دادهاند که میانگین سنیِ آنها ۳۹ سال و میانگین تحصیلات آنها نیز فوقلیسانس بوده است. از این جمع یازده هزار نفری، ۲۲۱۶ نفر را افرادی تشکیل میدادند که مهاجرت کرده بودند.
دکتر فاضلی، مهاجران را به دورههای زمانیِ قبل از سال ۱۳۹۲، از سال ۱۳۹۲ تا سال ۱۳۹۶ و از آن زمان تا تیر ۱۴۰۲، یعنی زمان پر کردن پرسشنامه، تقسیم کرده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد که در میان «کسانی که از سالهای ۱۳۹۲ تا پایان سال ۱۳۹۶ از ایران خارج شدند، سالهایی که نامِ آن را سالهای برقراریِ برجام گذاشتهام، هنوز امیدی وجود داشت.»
این تحقیق، که به گفتهی دکتر فاضلی دربارهی جوانترین، تحصیلکردهترین و متخصصترین بخش جامعهی ایران است، نشان میدهد که «۲۰ درصد از این افراد اصلاً به مهاجرت فکر نمیکنند. ۵۷/۵ درصد از آنها به مهاجرت فکر میکنند؛ به این معنا که تمایل به مهاجرت دارند، اما کاری برای آن انجام ندادهاند. این گروه کسانی هستند که من به آنها میگویم "رفتگانِ جامانده". یعنی روحِ آنها رفته است اما خودشان اینجا هستند. در واقع، نوعی زندگی در تعلیق را تجربه میکنند. نه رفتهاند و نه ماندهاند.» و حدود بیست درصد از کسانی که در این پژوهش شرکت کردهاند برای مهاجرت اقدام کرده و در حال ترک ایران بودند.
در میان بیش از ۲۱۱۶ نفری هم که مهاجرت کردهاند، سطح نارضایتی متفاوت بوده است. به گفتهی دکتر فاضلی، «هر چقدر از ابتدای دههی ۹۰ به سال ۱۴۰۲ نزدیک میشویم، نگاه کارکنان، بهویژه آنها که مهاجرت کردهاند، نسبت به سازمان ایرانی در همهی ابعاد منفیتر شده است.»
بعد از خروج آمریکا از برجام، یعنی بعد از سال ۱۳۹۷، شرایط کاملاً تغییر کرده است و هرچه به سالهای پایانی دههی نود نزدیکتر میشویم، به قول دکتر فاضلی «آدمها با نارضایتیِ بیشتری کشور را ترک میکنند.»
بر اساس این پژوهش، «حدود ۴۳ درصد از جمعیت جوان و متخصص از اینکه تابعیتِ ایران را دارند، خیلی حالِ خوبی ندارند.» این امر، به عقیدهی دکتر فاضلی، «هشداردهنده است.»
ایران چند موج مهاجرت را در ۴۵ سال گذشته پشت سر گذاشته: بعد از انقلاب ۱۳۵۷، بعد از جنگ هشت ساله با عراق، پس از اعتراضات انتخابات ریاستجمهوریِ سال ۱۳۸۸، و موج جدید. اما موج تازهی مهاجرت تفاوتی اساسی با دورههای گذشته دارد. اکثر مهاجران اخیر، نیروی جوان و متخصصی هستند که بعد از یافتن شغل مشخصی در کشورِ مقصد از ایران مهاجرت میکنند. این در حالی است که قبلاً اکثر مهاجران به امید یافتن شغلی در کشورِ مقصد مهاجرت میکردند. الیاس، یکی از تازهمهاجران به آلمان، میگوید: «وقتی به پدرم گفتم که شغلی در آلمان پیدا کردم و میخواهم مهاجرت کنم، کمی نگاهم کرد و گفت آخه مگه میشه. تو تا حالا پایت را از این مملکت بیرون نگذاشتهای، چطور میگویی که شغل پیدا کردی و میخواهی بروی. تازه مگه آلمانی بلدی؟» الیاس میگوید، «برای قانع کردن پدرم توضیح دادم که برای انجام کارم فعلاً همین زبان انگلیسی کافی است و بعداً با کمک شرکت، زبان آلمانی یاد میگیرم. ولی پدرم با وجودی که نزدیک به یک سال از مهاجرتم میگذرد، هنوز باور نکرده و میگوید: «قبلاً هر کسی که مهاجرت میکرد کلی دردسر میکشید و بارها میرفت سفارت یا از کوه و کمر بالا میرفت تا از این کشور خارج شود. مگر میشود تو به همین سادگی مهاجرت کرده و در آنجا کار و زندگی داشته باشی؟»
پژوهشها نشان میدهد که بیثباتیِ اقتصادی و اجتماعی، ناامیدی نسبت به آینده، موانع و محدودیتهای سیاسی، تحریم و فساد از جمله مهمترین دلایل مهاجرت از ایران است.
دکتر فاضلی پیشبینی میکند که مهاجرت ادامه خواهد داشت و «به دلیل تأثیرپذیری شدید مهاجرت از عواملی چون سن، تحصیلات، درآمد، ارزیابی فایدهی مهاجرت برای زندگیِ شخصی، ارزیابی وضعیت اقتصادی و نگاه به ایران (هرچه منفیتر) روند مهاجرت تا مدتها ادامه مییابد، چرا که نه روند اقتصادی به زودی برمیگردد، نه نگاه منفی بهسرعت اصلاح میشود و نه گروه جوان از آرزوهای خود دست خواهد کشید.»
در چنین شرایطی هر روز تعداد نیروهای جوانِ تحصیلکرده و حرفهای در بازار کارِ ایران کاهش مییابد و جای آنها را افرادی با دانش و مهارتِ کمتر میگیرند. به نظر دکتر فاضلی، شرکتهای ایرانی باید زیستن با نیروی انسانیِ سیال، مهاجر و دائم در حال تغییر را یاد بگیرند و بکوشند تا با کارکنانِ سابقشان، حتی بعد از مهاجرت، ارتباط داشته باشند و از دانشِ آنها بهره ببرند.