22 ژانویه 2025

فهیمه اکبر، صدای گمنام موسیقی گیلان

پرویز نیکنام

فهیمه اکبر خواننده و موسیقی‌شناسی بود که اولین و تنها آلبوم موسیقی او در سال ۱۳۸۴، وقتی ۸۸ ساله بود منتشر شد، و تا آن زمان جز افراد معدودی، کمتر کسی می‌دانست که خواننده‌ای به این نام وجود داشته است. اما فهیمه اکبر دهه‌ها بود که می‌خواند. 

اولین بار در چهاردهم آذر سال ۱۳۳۴ صدای او «در یکی از شب‌نشینی‌های هنر و موسیقی» توسط تیمسارِ بازنشسته عبدالله اشرفی که نوازنده و دلبسته‌ی موسیقی ایرانی بود، روی دستگاه «ضبط ریل با نوار مغناطیسی» ضبط شد. گلی اکبر دختر فهیمه می‌گوید: «اولین بارهایی که آوازخوانی مادرم به طور رسمی ضبط شد، در سال‌های ۱۳۳۴ و ۱۳۳۵ خورشیدی بود. در مهمانی‌هایی که خانه‌ی تیمسار اشرفی برگزار می‌شد و گاهی هم خانه‌ی خودمان.»

این نوار ریل‌ها مدت‌ها خاک می‌خورد تا آنکه بخشی از آن در قالب آلبومی با شانزده قطعه منتشر شد. بخشی از ترانه‌هایی را که فهیمه اکبر خوانده بود، کسان دیگری بازخوانی کرده بودند اما تا همین چند سال پیش کمتر کسی این را می‌دانست. قطعه‌ی «شب بود بیابان بود» یکی از این ترانه‌‎هاست که در جمع‌های خانوادگی و دوستانه زمزمه می‌شد و همه این ترانه از آن فریدون فرخزاد می‌دانستند در حالی که، ترانه‌ی «شب بُو بیابان بُو زمستان بُو» را جهانگیر سرتیپ‌پور پیش‌تر به گیلکی سروده و فهیمه اکبر اولین بار آن را خوانده بود. این ترانه برگرفته از یک ترانه‌ی آرژانتینی است به نام «قایق زائر من» که از رادیو پخش می‌شد و در بین جوانان طرفدار داشت. جهانگیر سرتیپ‌پور ترانه‌سرا و نویسنده‌ی گیلانی هم بر اساس موسیقی آن، شعر گفت و بعد هم ظاهراً پوران خواننده‌ی قدیمی قطعه‌ی فارسی ترانه را خواند. البته به درستی مشخص نیست نخستین بار چه کسی نسخه‌ی فارسیِ آن را اجرا کرده است اما بسیاری معتقدند که ترانه‌ی فارسی با صدای فریدون فرخزاد مشهور شده است.

ترانه‌ی آرژانتینی در اسفند ۱۳۳۴ خورشیدی منتشر شده و کمتر از یک سال بعد در چهاردهم آذر ۱۳۴۴با «صدای او [فهیمه اکبر] که این ترانه را می‌خواند روی نوار ریل ضبط شد.»

صفحه‌ی منتشرشده از پوران تاریخ دقیقی ندارد اما این صفحه «باید در سال‌های ۱۳۳۷ یا ۱۳۳۸ پر شده باشد. از طرف دیگر در سال ۱۳۳۸، فهیمه اکبر اقدام به جمع‌آوری و نشر کتاب "اوخان" کرده که شامل ۷۰ ترانه‌ی گیلکی است. یکی از ترانه‌های گیلکی، "شب بُو" سروده‌ی جهانگیر سرتیپ‌پور است که همراه با ترجمه‌ی فارسی این شعر و نقاشیِ مربوط به آن در کتاب آمده.»

ردیمه سرتیپ‌پور نوه‌ی جهانگیر سرتیپ‌پور می‌گوید: «ترانه‌ی شب بُو مثل ترانه والس نوروز با سرقت هنری روبه‌رو شد و هر اجراکننده‌ای ادعا داشت آن را خودش ساخته است. منظور از دلبر جانان که ترانه‌سرا بر دوش خود می‌گیرد و از سرما نجات می‌دهد، وطن است که با بیرون راندن روس‌ها، وطن را از لوث وجودشان پاک می‌کند. گیلان همیشه زیر لگد روس‌ها بود چه در زمان امپراتوری‌شان، چه در دوره‌ی کمونیستی و جنگ جهانی دوم.»

شب بُو بیابان بُو زمستان بُو/ بوران بُو درنده فراوان بُو/ من بُوم و می‌ دِلبر جانان بُو/ از سردی می‌دُوش رو بی جان بُو ...

(شب بود بیابان بود و زمستان/ بوران بود و درنده هم فراوان/ من بودم و دلبر جانانه/ از سردی بر دوشم بی جان قرار داشت ...)

شواهد نشان‌ می‌دهد که «سروده‌های جهانگیر سرتیپ‌پور با آهنگ و آواز فهیمه در آن سال‌های دهه‌ی ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ خورشیدی، تنها در یادها و سینه‌ها مانده بود. ترانه‌های ماندگاری مانند «خورشید»، «سبزه میدان»، «نازنین کیجا»، «ای بخفته دل»، « شادمه»، «آفتاب خیزان»، «وِل گرمه»، «اوچوم سیاهه»، «ایران شینیم»، «نسیم» و ... گرچه اندکی پس از فهیمه، خواننده‌ی جوان گیلانی، احمد عاشورپور، برخی از این ترانه‌ها را خواند؛ ولی بسیاری نمی‌دانستند که برای نخستین بار فهیمه اکبر آنها را خوانده است.»

کتاب اوخان (پژواک) سروده‌های جهانگیر سرتیپ‌پور در دوره‌ی پنج‌ساله‌ی اشغال ایران از ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ است که فهیمه اکبر گردآوری کرده و برخی از آنها را نیز خوانده است. این کتاب متن ۷۳ ترانه با برگردان فارسی و همراه با چند نقاشی حسین محجوبی است. قرار بود نت آهنگ‌ها هم تهیه شود اما کتاب بدون نت چاپ شد.

ترانه‌ی «آفتاب خیزان» یکی از قطعات این آلبوم است که در سال‌های اشغال گیلان در جنگ جهانی دوم سروده شده و فهیمه اکبر اول بار آن را اجرا کرد. ترانه‌ای که بسیار دوستش می‌داشت. این ترانه به گفته‌ی ردیمه سرتیپ‌پور «مربوط به دوره‌ی اشغال گیلان است. عاشق و معشوق با هم در سحر به برآمدن خورشید که همانا خورشید آزادی است، می‌نگرند.»

این ترانه را نیز بعدها احمد عاشورپور و کسان دیگر خواندند اما هیچ‌کس نگفت که این ترانه را پیش از همه فهیمه اکبر خوانده بود.

 

آواز زندگی

ترانه‌ی «جمعه بازار» دیگر سروده‌ی جهانگیر سرتیپ‌پور که ریتم تندی دارد و در حال و هوای بازارهای هفتگی گیلان سروده شده نیز سرنوشتی مشابه ترانه‌ی «آفتاب خیزان» دارد. این ترانه هفتاد سال پیش خوانده شده و برخی این روزها هم آن را زمزمه می‌کنند اما بسیاری از گیلک‌ها قادر به همراهی با آهنگ پرشور و تند آن نیستند. این ترانه این طور شروع می‌شود «سازه نَقاره جُمعه بازار/جُنبانِه دلّ جُنبانِه دلّ جان جان ...» (ساز و نقاره‌ی بازار جمعه دل را به جنبش می‌آورد.)

اولین خواننده‌ی این آهنگ پرشور فهیمه اکبر بود که گیلانی نبود و گیلکی نمی‌دانست تا اینکه با محسن اکبر ازدواج کرد و به رشت آمد و در آنجا گیلکی یاد گرفت. 

فهیمه اکبر فرزند میرزا اسدالله یمین‌الممالک کارگزار سلطان‌ آباد (اراک امروزی) در بحبوحه‌ی جنگ اول جهانی بود و مادرش معصومه وقتی هشت ماهه دخترش را باردار بود به تهران آمد و فهیمه در تهران متولد شد. پدر و مادر فهیمه پسرعمو و دخترعمو و از خانواده‌ی اسفندیاری‌های نور مازندران بودند. پدرش که در مدرسه‌ی سن لویی و دارالفنون درس خوانده بود، در جوانی به شوروی رفت، زبان روسی آموخت و «مقام‌های بالایی در وزارت امور خارجه» به دست آورد. 

فهیمه به گفته‌ی خودش در سال‌های قحطی به دنیا آمد. او را وقتی پنج ساله شد به «کلاس تهیه» در مدرسه‌ی ناموس فرستادند که چیزی شبیه به پیش‌دبستانیِ امروز بود. مدرسه‌ی ناموس را طوبی آزموده از پیشگامان آموزش زنان در سال ۱۲۸۶ خورشیدی برای دختران تأسیس کرده بود. خودش می‌گوید: «خواهران من هر سه به مدرسه‌ی ناموس که در آن زمان بهترین بود، می‌رفتند. حال، من پنج‌ساله شده بودم و به فکر آموختن من بودند. در آن سال‌ها در تهران هنوز کودکستانی نبود و بچه‌ها تا به مدرسه بروند، عاطل و باطل روز را می‌گذراندند. روزهای پایان سال تحصیلی ۱۳۰۲ خورشیدی (۱۹۲۳ میلادی) بود. والدینم تصمیم گرفتند که مرا نیز به مدرسه‌ی ناموس ببرند که در کلاس تهیه مقدمات دروسی را فراگیرم. در کلاس تهیه قرائت قرآن یاد می‌دادند. به یاد دارم که بانوی باریک و بلندبالایی به نام میرزا باجی، چادر نماز سفید با گل‌های ریز روی چارقدش انداخته، تعلیمی به دست، صبح‌ها قرائت قرآن می‌کرد و ما هم باید حفظ می‌کردیم و با او می‌خواندیم پس از مدتی، روزی مرا صدا زد که فهیمه، آیت‌الکرسی را بخوان! من هم از خداخواسته صدای ظریف و کوچک خود را به عرش برده با زیر و بم‌های زیاد، شروع به خواندن کردم که میرزا باجی، تعلیمی را با تهدید به طرف من اشاره کرد و گفت تو که داری آواز می‌خوانی و من آن جا فهمیدم آواز یعنی چه!»

فهمیه از آن عروسی که قمر در آن آواز خواند، این طور روایت می‌کند: «من و هوش و حواسم پیش آنها بود و آهنگ‌ها و آوازها را در واقع می‌بلعیدم.»

از همین جا بود که فهیمه به توانایی صدایش پی برد و یک‌بار در مدرسه از او خواستند که بخواند و جایزه‌اش یک جلد گلستان سعدی بود که خودش می‌گوید «این اولین درآمد من بود در اجتماع و درآمد من از هنرم.»

وقتی شش‌ساله بود در عروسی خواهرش، قمرالملوک وزیری، نخستین خواننده‌ی پیشگام زن نیز دعوت داشت و در میان جمع ترانه می‌خواند. درست در همین زمان است که قمرالملوک بدون حجاب در سالن گراند هتل تهران کنسرت داد و خشم متشرعان را برانگیخت. او پس از خروج از سالن گراند هتل به نظمیه برده شد تا تعهد بدهد که دیگر بی‌حجاب جایی نرود و کنسرت ندهد. فهمیه از آن عروسی که قمر در آن آواز خواند، این طور روایت می‌کند: «من و هوش و حواسم پیش آنها بود و آهنگ‌ها و آوازها را در واقع می‌بلعیدم.»

زمستان سال ۱۳۰۳ پدرش سرکنسول ایران در بادکوبه شد و آنها باید به آنجا می‌رفتند. در آنجا فهیمه به مدرسه‌ی دولتی رفت و هم‌زمان نیز «آموزگاری روسی به خانه می‌آمد تا زبان روسی و آداب مردمی را به بچه‌ها بیاموزد.» همین جا اسب سواری یاد گرفت و وقتی آموزگاران مدرسه از توانمندی فهیمه در موسیقی گفتند، پدرش «پیانویی خرید. آموزگاری هم گرفت تا توانایی فهیمه پرورش یابد.» خودش می‌گوید که در «جشن نوروز در تئاتر شهر به فارسی و روسی اشعاری خواندم. باز هم در آن زمان تازگی داشت که دختر ایرانی به روی صحنه بیاید و بخواند.»

فهیمه پنج سال در بادکوبه بود و سپس در سال ۱۳۰۸ به تهران برگشت و به مدرسه‌ی فرانسوی ژاندارک فرستاده شد که راهبه‌های مسیحی آن را اداره می‌کردند. در این مدرسه فهیمه فارسی و فرانسه را آموخت و در همین زمان به «نخستین گروه پیشاهنگی دختران پیوست.»

خودش می‌گوید: «در سال ۱۳۱۵ خورشیدی (۱۹۳۶ میلادی) در کانون بانوان باز به روی صحنه رفتم و خواندم.»

کانون بانوان نهادی تازه بود که یک سال پیش‌تر با هدف کمک به زنان درست شده بود و هاجر تربیت در دو سال اول مدیر آن بود و بعد از به مدت ۲۵ سال صدیقه دولت‌آبادی مدیریت آن را برعهده داشت.

 

سفر به گیلان و تغییر مسیر زندگی 

فهیمه مدتی برای آموختن آهنگ‌های ایرانی به کلاس درس استاد مرتضی محجوبی رفت که نوازنده‌ی پیانو بود و از پیشگامان موسیقی ایرانی. محجوبی وقتی استعداد دختر جوان را دید به پدرش گفت که «این دختر از هوش بالایی در موسیقی برخوردار است. او را برای آموزش به اروپا بفرستید.»

قرار بر این شد که وقتی فهیمه دیپلمش را گرفت او را به رُم بفرستند تا موسیقی بخواند. فهیمه نیز در حال و هوای اپرای اروپا سیر می‌کرد که دبیرستانش تمام شد و دوست و همکلاسی‌اش «میریّم» او را به رشت دعوت کرد. در رشت او با پسر عموی «میریّم»، محسن اکبر آشنا شد که در آلمان مهندسی کشاورزی خوانده بود. خودش می‌گوید: «قرار بود بعد از تمام شدن دبیرستان، من را برای هنر آواز به ایتالیا بفرستند که بنا به خواهش دوستم، "میریّم" به رشت دعوت شدم و همه چیز تغییر کرد.»

او که دلبسته‌ی طبیعت و شعر بود خیال رُم از سر به در کرد و در سال ۱۳۱۶ با محسن نامزد کرد. خانواده‌ی اکبر از بازیگران سیاست و اقتصاد در دوره‌ی قاجار و پهلوی بودند. فتح‌الله خان اکبر معروف به سپهدار اعظم رشتی پدر محسن هم بعد از مشروطه چند بار به وزارت هم رسیده بود.

فهیمه که حالا نام خانوادگی شوهرش را بر خود داشت به رشت رفت و زندگی‌اش را در روستای «طاهرگوراب» در خانه‌باغی شروع کرد. به نوشته‌ی معصومه جوادی در کتاب آهنگ سرگذشت «روزها سوار بر اسب، به باغ‌ها و زمین‌ها می‌رفت. هر سو در کنار روستایی‌ها می‌نشست تا واژه‌های گیلکی یاد بگیرد. با خوش‌خویی، خیلی زود در دل همه جا باز کرد. شوق گیلکی حرف زدنش، مردم روستا را بر آن می‌داشت تا زبانشان را بهتر به او بیاموزند. ترانه‌هایی را که در دل مردم روستا جاری بود، به یاد می‌سپرد. سپس آنها را هنگام کار و میان خانواده با آواز می‌خواند.» 

مدتی بعد فهیمه به شهر رشت آمد و در نزدیکی سبزه‌میدان ساکن شد. شوهرش عضو انجمن شهر رشت شد و پایش به شب‌نشینی‌های دوستانه‌ی خانواده‌های سرشناس در رشت باز شد که پاتوق گفتگوهای فرهنگی و سیاسی بود. در اولین دیدار‌ها با جهانگیر سرتیپ‌پور آشنا شد که ادیب و هنرمند بود. سرتیپ‌پور «هر زمان ترانه و آهنگی می‌ساخت، سروده‌هایش را به بانوی هنرمند می‌داد تا روی آواز و موسیقی آن کار کند.»

در همین دوره او همراه دو عروس دیگر خانواده‌ی اکبر یعنی تاج‌الملوک خلعتبری و شرافت‌الملوک همکاری‌اش را با انجمن بانوان نیکوکار آغاز کرد. وقتی هم بنگاه حمایت مادران و کودکان که قدیمی‌ترین مؤسسه‌ی خیریه‌ی دولتی، راه افتاد، فهیمه هم عضو آن شد. به نوشته‌ی کتاب آهنگ سرگذشت «بانوان بنگاه، هم به مادران آموزش می‌دادند و هم با کمک همگانی، پول و کالاهایی برای خانواده‌های نیازمند گردآوری می‌کردند. فهیمه، زبان گیلکی را خوب یاد گرفته بود و زنان روستایی را به آسانی با گویش خودشان آموزش می‌داد.»

بنگاه حمایت از مادران و کودکان در دوران جنگ جهانی دوم فعالیتش را شروع کرد و تا زمان انقلاب ضمن حمایت از مادران و نوزادان، تعدادی درمانگاه، زایشگاه و بیمارستان درست کرد و بعد از انقلاب بیمارستان‌هایش به وزارت بهداشت داده شد و نهاد خیریه نیز به سازمان بهزیستی ملحق شد.

فهیمه سخت مشغول فعالیت‌های اجتماعی بود که با خانم براون و گروه میسیونرهای مسیحی-آمریکایی آشنا شد که در رشت «بیمارستان آمریکایی» را ساختند و فهیمه با خانم براون که از پرستاران این گروه بود، همکاری داشت.

 

آوازخوانی در جنگ جهانی دوم

نهم شهریور ۱۳۱۸ خورشیدی (اول سپتامبر ۱۹۳۹) جنگ جهانی دوم شروع شد. به‌رغم اعلام بی‌طرفی ایران در جنگ، یک سال بعد از شروع جنگ جهانی به بهانه‌ی حضور کارشناسانِ آلمانی، ایران نیز درگیر جنگ شد. سوم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی شمال ایران توسط روس‌ها و جنوب از سوی انگلیسی‌ها اشغال شد. فهیمه می‌گوید: «پس از اشغال رشت، بسیار اندوهگین و آشفته بودم. رژه رفتن روس‌ها در میهنم، قلبم را می‌فشرد. در آن سال‌های سرکنسولگری پدرم در بادکوبه، شیوه‌ی حکومت کمونیستی و رفتار بلشویک‌ها را دیده بودم. نگران بودم. نگران از این که ارتش سرخ در میهن ما بماند و اندیشه‌ی کمونیستی‌اش بر مردم ایران چیره شود.» 

در این دوره او می‌کوشید تا «پشتیبان خانواده‌های تهیدست و کودکان بی سرپرست» باشد و با موسیو آرسن میناسیان همکاری داشت که اولین داروخانه‌ی شبانه‌روزیِ ایران را راه انداخت و با کمک گروهی دیگر آسایشگاه معلولان و سالمندان رشت را ساخت.

در روزهای اشغال ایران با جهانگیر سرتیپ‌پور در باره‌ی دغدغه‌هایش حرف می‌زد که به گفته‌ی فهیمه او «هم حال مرا داشت.» برای گذر از این روزهای پرآشوب، فهیمه با پیشنهاد سرتیپ و پشتیبانی مالی محسن اکبر همسر فهیمه کارهای فرهنگی را پی‌ گرفتند و نخستین ترانه‌ی گیلکی که فهیمه اکبر خواند بعد از برکناری رضاشاه و تبعیدش به جزیره‌ی موریس در پائیز ۱۳۲۰ساخته شد. ترانه‌ی «خورشید» در غم تسخیر میهن، این طور شروع می‌شد: «بی تو تیره آسمانّ خورشید/ پیله جهان تاسیانّ خورشید/ دل بتو خُوش سالیانّ خورشید/ رخ واکنی شادمانّ خورشید (بی تو ای خورشید، آسمان تیره است/ جهان بزرگ، حزن انگیز است/ سال‌هاست دل به تو خوش دارم/ رخ بگشایی شادمان می‌شوم.)

بعد از آن سرتیپ‌پور «ایران شینیم» را که سروده‌ای میهنی بود، ساخت و فهیمه آن را خواند و با خودش عهد کرد «تا زمانی که نیروهای شوروی از این خاک نروند، نه روسی حرف می‌زنم، نه دیگر ترانه‌ای به روسی می‌خوانم.»

با وجود این، او همراه همسرش در میهمانی‌هایی شرکت می‌کرد که روس‌ها هم بودند و چون روسی می‌دانست به گفته‌ی سرتیپ‌پور او «مرا از جریان میهمانی‌ها و بعضی خوش‌رقصی ایرانیان و ضعف و سبک‌سری بعضی از آنان مطلع می‌دارد.»

سرتیپ‌پور در باره‌ی آن روزها و همکاری‌اش با فهیمه می‌گوید: «در این روزگار من غالباً اشعار و تصانیف گیلکی بر روی آهنگ‌هایی که مقبول مردم بود، می‌سرودم که زبان به زبان می‌شد و غالباً طعم وطنی داشت. در ترویج آن اشعار، خانم فهیمه اکبر، همسر آقای محسن اکبر که هر دو دوست نزدیکم بودند، سهم فراوان داشت. این خانم، دختر یمین اسفندیاری از معاریف و سیاستمداران است. خانم آقای محسن، خانمی است تحصیلکرده به زبان‌های روسی و فرانسه و اندکی انگلیسیآشنا، خوشذوق، خوشآواز، آشنا به موسیقی و خوشمحضر، در عین حال موقّر، روش سیاسی و ذوق مرا هم می‌پسندد. در بنگاه حمایت مادران هم عضو هیئت‌مدیره و بازرس است.»

محجوبی وقتی استعداد دختر جوان را دید به پدرش گفت که «این دختر از هوش بالایی در موسیقی برخوردار است. او را برای آموزش به اروپا بفرستید.»

ترانه‌ی «گیلان جان» نیز در این دوره از سوی فهیمه اجرا شد. این ترانه را سرتیپپور در اعتراض به برداشتن نام استان‌ها در دوره‌ی رضا شاه ساخته بود. در آن دوره کشور به ده استان تقسیم شده و به‌جای نام استان از اعداد استفاده شده بود و برهمین مبنا گیلان استان یکم، مازندران استان دوم و آذربایجان استان سوم نامیده می‌شد.

وقتی فهیمه اکبر اسم دخترش را گیلان گذاشت، سرتیپ‌پور با اضافه کردن بیتی آن را به خانواده‌ی اکبر تقدیم کرد. فهیمه بارها این ترانه را در میهمانی‌ها و دورهمی‌ها می‌خواند. معصومه جوادی‌نسب، در کتاب آهنگ سرگذشت می‌نویسد: «آهنگ و آوای دلنشین سروده در سال‌های سخت و تلخ تسخیر میهن، در یادهای مردم گیلان ماندگار شد. چنان‌که پس از او بسیاری از خواننده‌ها در گذر سالیان، این ترانه را با همان سبک فهیمه خواندند.»

کسانی مثل محمد نوری خواننده‌ی مشهور گیلانی نیز بعدها این ترانه‌ها را خواندند.

بعد از پایان اشغال ایران از سوی روس‌ها، سرتیپ‌پور ترانه‌ی «نُشو نُشو» (نرو نرو) را بر پایه آهنگی روسی سرود و فهیمه آن را با همان سبک و آهنگ روسی خواند. این ترانه همچنان در موسیقی گیلان زنده و پرتکرار است.

فریده لاشایی هنرمند نقاش در کتاب شال بامو می‌نویسد: «سرتیپ‌پور نیمه‌شب‌ها برمی‌خاست، رادیوهای خارجی را می‌گرفت و تند تند نت انواع والس‌ها و فوکستروت‌ها و تانگوها را یادداشت می‌کرد و ترانه‌هایش را بر آن پایه می‌سرود. سپیده نزده تلفن خانه‌ی فهیمه خانم به صدا در می‌آمد تا ترانه‌های جدید، گرم گرم، تکرار و زمزمه شود. بعد فهیمه خانم این ترانه‌ها را در مهمانی‌های خانوادگی می‌خواند، آن چنان شیرین که ترانه‌ها زنده می‌شدند و جان می‌گرفتند و در سال‌ها ثبت می‌شدند. صدایش گل میخی بود که ترانه‌ها را در خاطره‌ها می‌کوبید، چنان که تا به امروز طنین آن‌ها در کوچه پس کوچه‌های باران‌زده آویزان است.»

تصویر فریده لاشایی از آواز او این است که «فهیمه خانم می‌خواند و تمام رشت دم می‌گرفت، زیرا که عصر عصر خوش‌صدایان بود. دسته‌جمعی با ریتمی تند، ریتم والس، فریاد بر می‌آوردند: گیلان جان، آی گیلان، تاج سر خوشگلان.»

 

خروج نیروهای روسی و دوره‌ای تازه

در پایان بهار ۱۳۲۵ بالاخره نیروی‌های روسی بعد از پنج سال ایران را ترک کردند و ردیمه سرتیپ‌پور نوه‌ی جهانگیر سرتیپ‌پور می‌گوید که پدربزرگش «شعر و ترانه‌ی "والس نوروز" را ساخت. زیرا که دیگر گیلان پرچم و استقلال خود را بازیافته بود.»

در این روزها فهمیه نیز مانند سرتیپ‌پور در تهران بود و همان‌جا این ترانه را خواند. والس نوروز با بهار شروع می‌شود: بهار ایسه سوار ایسه می‌نازنین خورشید اسب نوروزا یُیو/ خوشم خوشم که دیوَ زَم بنه سَر پاجیر دل باز پیروزّا یُیو/ بیان بزن به جام من تی جامَ واهَل او پارساله سوزّا یّیو/ سوز سرما بُشُو غم به یک جا بُشُو پا بکوبیم یاران (بهار است، نازنین خورشید من، بر اسب نوروز سوار است، آهای/ خوشم که دیو زمستان، سر به زیر پا گذارده و دل پیروزمند است، آهای/ بیا جامت را به جام من بزن و سوز گذشته را رها کن/ سوز سرما رفت، غم به یک جا رفت، پایکوبی کنیم یاران)

مدتی بعد از پایان جنگ، در سال ۱۳۲۶ فهیمه همسرش را تشویق کرد تا بخشی از زمین‌های پدری‌اش را به ساخت درمانگاه اختصاص دهد.

در سال ۱۳۳۲ محسن اکبر از رشت به نمایندگی مجلس رسید و خانواده به انزلی رفتند. در همین دوره برنامه‌ای نیکوکارانه با پشتیبانی جمعیت شیر و خورشید سرخ برپا شد که در آن فهیمه اکبر و احمد عاشور‌پور خواننده‌ی جوان به گیلکی آواز خواندند.

وقتی مهرانگیز دولتشاهی در فروردین ۱۳۳۴ جمعیت راه نو را با هدف بهبود حقوق زنان با همراهی گروهی از زنان پیشرو راه انداخت، فهیمه نیز رسیدگی به زنان زندانی را در جمعیت قبول کرد. او برای زنان داستان و شعر می‌خواند و به آنها که سواد نداشتند، خواندن و نوشتن یاد می‌داد. در جشن‌های فرهنگی و هنریِ جمعیت راه نو که برای آشنایی با توانایی‌های زنان برگزار می‌شد او فعال بود و در «گاردن پارتی» «چون خوب سخن می‌گفت، به نمایندگی از همه سخنرانی می‌کرد.»

سیمین بهبهانی شاعر معاصر می‌گوید: «ما از گذشته، تلاش‌های بسیاری را برای زنان شاهد بودیم. مجموعه‌هایی مانند جمعیت راه نو، کارهای ارزشمندی کرده‌اند. از کسانی که باید نام او را به نیکویی ببریم و از فعالان عرصه‌ی ادب و هنر زنان ایران ما بود، خانم فهیمه اکبر است. ایشان زمانی تلاش‌های هنری‌اش را در جمعیت راه نو برای بیداری زنان ایران دنبال می‌کرد که تعداد زنان فعال و هشیار در عرصه‌ی اجتماعی و فرهنگی ایران زیاد نبود.» 

ترانه‌ی «گیلان جان» نیز در این دوره از سوی فهیمه اجرا شد. این ترانه را سرتیپپور در اعتراض به برداشتن نام استان‌ها در دوره‌ی رضا شاه ساخته بود.

فولکلور و نمایشگاه فرهنگ گیلان

فهیمه به فرهنگ مردم و گردآوری «فولکلور» علاقه داشت او در سال ۱۳۳۲ همکاری خود را با «گروه پژوهشی فولکلور و آهنگ‌های محلی» شروع کرد. این گروه که در اداره‌ی موزه‌ها و فرهنگ عامه‌ی وزارت فرهنگ و هنر تشکیل شده بود، در تلاش بود تا آهنگ‌های شمال ایران به خصوص گیلان را جمع کند.

خودش می‌گوید: «فولکلور که فرهنگ عامه و مردم است همیشه و همه‌جا مرا مشغول می‌داشت. بسیار علاقه‌مند بودم که بدانم اجداد ما چگونه می‌زیستند و چه می‌کردند؟ تا آنجا که وقتی پس از اتمام مدرسه‌ی متوسطه‌ی ژاندارک و ازدواج با مهندس کشاورزی از گیلان به آن سرزمین رفتم، از زیرخاکی‌های هفت هزار ساله‌ی عمارلو که چند سال پیش در لس‌آنجلس به معرض نمایش گذارده بودند، گرفته تا آنچه که فرهنگ عامه بود به مطالعه و بررسی و تحقیق گرفتم.»

با این پیش‌زمینه او در سال ۱۳۳۵ وقتی مسئول کمیسیون هنری جمعیت راه نو بود نامه‌ای به اداره‌ی فرهنگ عامه نوشت و پیشنهاد برگزاری نمایشگاه فرهنگ مردم گیلان و چاپ کتابی بر اساس ترانه‌ها و خوراکی‌های گیلان را به وزارت فرهنگ و هنر داد. دو سه سال طول کشید تا آنکه وزارت فرهنگ با این کار موافقت کرد و «گروه پژوهشی فرهنگ عامه‌ی گیلان» به سرپرستی فهیمه اکبر کار میدانی خود را شروع کرد. دستاوردهای این گروه هسته‌ی نمایشگاهی با نام «نمایشگاه مناظری از زندگی در گیلان» شد که در اردیبهشت سال ۱۳۳۸ در کاخ ابیض به نمایش در آمد.

خودش می‌گوید: «در این نمایشگاه هجده تالار از نوع زندگی عامه‌ی گیلان و آن چه هنر و فرهنگ در گیلان بود به معرض نمایش گذاشته شده بود ... گیلانیان به من اعتماد نمودند و اشیایی از خانه‌های خود امانت دادند که از نظر هنر و قدمت بسیار پرارزش بود، من هرگز فراموش نکرده و هنوز هم قدردانی خود را که از دل برمی‌آید، نثارشان می‌کنم.»

نمایشگاه ترکیبی بود از زندگی گیلانیان، در جلگه و کوهستان، برنج‌کاران، صیادان، خانه‌های چوبی، دستبافت‌ها، انواع غذاها و شیرینی، نمایش‌ها و لباس‌های محلی. در همین نمایشگاه کتاب طباخی گیلانی با کوشش فهیمه اکبر منتشر شد. این کتاب نخستین کتاب در باره‌ی غذاهای گیلانی است. خودش در مقدمه‌ی کتاب طباخی گیلانی می‌نویسد: «من چون سالیان است که از این نعمت طبخ گیلانی برخوردار می‌باشم و از طرفی بارها شاهد و ناظر استقبال شایان مهمانان گیلان از خوراکی‌های محلی بوده‌ام، لازم دانستم برای استفاده‌ی عموم، اقدام به چاپ چنین جزوه‌ای بنمایم.»

روی جلد کتاب طباخی گیلانی از کسی به نام فروغ‌نیا به عنوان گردآورنده یاد شده که گلی اکبر می‌گوید: «علی آقای فروغ‌نیا، سال‌ها در خانه‌ی ما پیشخدمت بود. سواد کمی ‌داشت ولی آشپزی را خوب بلد بود ... همه‌ی این سال‌ها او در خانواده‌ی ما بود و با ما به تهران آمد. در زمان چاپ کتاب طباخی، مامی برای تشکر از سال‌ها کار او در خانه‌ی ما و کمک‌هایش اسمش را روی جلد کتاب قرار داد. حتی اسم علی آقا را بالاتر از اسم خودش در کتاب نوشت: «گردآورنده : فروغ‌نیا، به اهتمام: فهیمه اکبر»

نویسنده‌ی کتاب آهنگ سرگذشت می‌نویسد: «فهیمه اکبر، بیست سال از زندگی‌اش را میان ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ خورشیدی، کارهای بی‌شماری کرد. ترانه‌های محلی خواند. نشست‌های ادبی و هنری راه انداخت. تلاش‌گر آموزش زنان در انجمن‌ها بود. جشنواره و نمایشگاه برگزار کرد. کتاب نوشت، پژوهش کرد و به گسترش فرهنگ و هنر گیلان پرداخت، گیلانی نبود ولی دلبسته‌ی آیین این بوم شده بود.»

او که شیفته‌ی موسیقی بود، به نوشته‌ی معصومه جوادی‌نسب نمی‌خواست «کار و راهش موسیقی و آوازخوانی باشد» اما وقتی شنید که اِولین باغچه‌بان از ترکیه به ایران آمده به سراغش رفت تا هنر اُپرا یاد بگیرد «این بود که آواز را خصوصی نزد اِولین باغچه‌بان آموخت.»

پری زنگنه خواننده‌ی معروف می‌گوید: «وقتی شنیدم خیلی قبل از من، شاگرد خصوصی خانم اِولین باغچه‌بان بودند، تعجب کردم که چرا صدایشان ناشناخته مانده؟ یا چرا خانم باغچه‌بان از ایشان نخواستند که کنسرت بدهند؟ به‌خصوص که ترانه‌های نُشو نُشو و شب بود بیابان بود را که در جوانی خوانده بود، شنیدم.»

بعدها چون خودش در دوره‌ای شاگرد مرتضی محجوبی بود، با رهی معیری شاعر و غلام‌حسین بنان آشنا شد. گلی اکبر دختر فهیمه می‌گوید: «مادرم با استاد بنان آشنا بود. یک بار نواری با هم ضبط کردند که شعر "من از روز ازل دیوانه بودم" را خواندند ... متأسفانه بعد از انقلاب، وقتی خانه‌ی ما مصادره شد، همه‌ی وسایل مامی را از دست دادیم. از جمله همین نوار که نسخه‌ی دیگری هم از آن نداشتیم. سال‌ها بعد که در آمریکا، گلچینی از آوازهای مادرم را انتخاب می‌کردیم خیلی افسوس می‌خورد که نوار آن هم‌خوانی موجود نبود.» 

بعدتر وقتی فرزندانش برای تحصیل به خارج رفتند او مدتی به آمریکا رفت و در آنجا نشست‌های ایرانشناسی برپا کرد. این نشست‌ها ابتدا خانگی بود اما کم‌کم دانشجویان به جمع اضافه شدند و همین باعث شد تا فهیمه برنامه‌ی ویژه‌ای به نام شب فرهنگ ایرانی را به دانشگاه کالیفرنیا پیشنهاد بدهد. این پیشنهاد پذیرفته شد و با نام شب بین‌الملل برگزار شد که در آن «گلچینی از تاریخ، شعر، موسیقی، غذا و پوشاک ایران» به نمایش گذاشته شد.

فعالیت‌های او منحصر به تلاش‌های شخصی نبود بلکه او بخشی از داراییِ خانوادگی را وقف ساخت درمانگاه کرد. در محله‌ی غازیان درمانگاهی ساخت و نامش را گذاشت «درمانگاه فتح‌الله اکبر» که پدر همسرش بود. اکنون در این زمین درمانگاهی به نام «مرکز خدمات سلامت شهری دکتر محمود رفعتی» ساخته شده است. بخشی از زمین‌های خانوادگی در سلیمان داراب رشت را به مرکز فرهنگ رشت بخشید تا برای آموزگاران خانه بسازند. منزل مسکونی‌شان در خیابان بیستون را نیز به «وزارت فرهنگ و هنر» بخشید تا در آن موزه‌ی مردم‌شناسی رشت را برپا کنند.

بعدتر وقتی فرزندانش برای تحصیل به خارج رفتند او مدتی به آمریکا رفت و در آنجا نشست‌های ایرانشناسی برپا کرد.

انقلاب و مصادره‌ی اموال

در تابستان ۱۳۵۷ در حالی که محسن اکبر شوهر فهیمه سال‌ها بود از سیاست فاصله گرفته بود، از سوی شاه به عنوان سناتور مجلس سنا منصوب شد. اما او «در نامه‌ای به نخست‌وزیر، از پذیرفتن جایگاه سناتوری سر باز زد.» همین مسئله دستاویزی شد تا بعد از انقلاب خانواده اکبر به دردسر بیفتند.

خانواده در سال ۱۳۵۸ به ناچار ایران را ترک کردند، فهیمه چند بار به ایران آمد ولی وقتی در سال ۱۳۶۳ در میانه‌ی جنگ ایران و عراق به ایران برگشت تا به دارایی‌های خود سر و سامانی بدهد «خبردار شد، زمین‌های محسن اکبر که به نام او شده بود و نیز دو خانه‌ی صاحبقرانیه و الهیه، مصادره شده است. وسیله‌ها، سندها، نوار ریل‌های موسیقی و آلبوم‌های عکس شخصی، همه در خانه‌ی الهیه بود.» تلاش‌هایش به نتیجه نرسید و ناچار به وین رفت و یک سال بعد با خانواده به آمریکا رفتند. بعد از آن نیز یک‌بار در سال ۱۳۶۹ به ایران آمد. «وکیل آشنایی به او خبر داد که باید ایران را ترک کند وگرنه بازداشت خواهد شد. خبری که دروغی بیش نبود. او ولی نه چاره‌ای داشت و نه زمانی برای بررسی. ... بیستم مهرماه ۱۳۶۹ خورشیدی، آخرین مهر "فرودگاه مهرآباد" روی پاسپورت فهیمه خورد.» 

گلی اکبر می‌گوید: «در متن مصادره‌ی اموال نوشته شده بود، خانم فهیمه اکبر، مسئول سازمان فولکلور ایران زیر نظر فرح پهلوی بود. مادرم هیچ‌وقت در هیچ اداره یا سازمانی پست و مقام نداشت. از هیچ جایی هم حقوق نمی‌گرفت. با شهبانو فرح هم ارتباط مستقیمی نداشت. برای پدرم که چند دوره نماینده‌ی مجلس و در کار سیاست بود، هیچ حکمی صادر نشد.»

در آمریکا هم بی‌کار ننشست و فعالیت‌های فرهنگی و خیریه را ادامه داد. روزی فریده لاشایی هنرمند نقاش نسخه‌ای از کتابش شال بامو را به فهیمه هدیه داد و در نخستین برگ کتاب برایش نوشت: «برای فهیمه‌ی عزیز که نامش، کتابم را زینت داده است» این نوشته خاطرات زندگی در رشت را زنده کرد و همین باعث شد تا آوازها و ترانه‌های جوانی را جمع کند. دخترش دست به کار شد و در سال ۱۳۸۴ نخستین و تنها آلبوم موسیقی‌اش منتشر شد که شانزده قطعه‌ی موسیقی بود.

زن و شوهر تا پایان عمر در خانه‌ی دخترشان گیلان زندگی می‌کردند. محسن اکبر شوهر فهیمه در ۱۳۷۷ درگذشت اما تا آخرین روزها خودش را با کارهای خیریه مشغول می‌کرد.

فهمیه اکبر ۹۱ سال زندگی کرد و وقتی پانزده سال پیش درگذشت، چهره‌ای ناشناخته بود و از کارنامه‌ی موسیقی‌ و فعالیت‌های اجتماعی‌اش کمتر کسی خبر داشت. معصومه جوادی‌نسب در کتاب آهنگ سرگذشت می‌نویسد: «برخی پس از او همین ترانه‌ها را با همان آهنگ خواندند ولی نامی از گذشته‌ی این ترانه‌ها نبردند. چه بسیار مقاله‌ها و کتاب‌ها در موسیقی گیلان چاپ شدند و به آثار او اشاره‌ای نکردند ... ولی دست سرنوشت فهیمه و آهنگ سرگذشت او نگذاشت صدای ماندگارش ناشناخته بماند.»

در سه سال گذشته معصومه جوادی‌نسب کتاب مفصلی در باره زندگی او به نام آهنگ سرگذشت نوشت، آزاده بی‌زارگیتی فیلم «ماه سایه» را در باره‌ی او ساخت و در سریال خاتون نیز نقشی به او داده شد. اما چرا این همه سال فهیمه اکبر از دیده‌ها غایب بود؟ 

نوشین احمدی خراسانی از فعالان جنبش زنان بعد از تماشای فیلم «ماه سایه» می‌نویسد: «احتمالاً خودِ سرتیپ‌پور اجازه‌ی خواندن برخی از ترانه‌هایی را که برای فهیمه اکبر نوشته بود برای بازخوانی به عاشورپور داده است، بدون این‌که لابد یادآوری کند که این ترانه‌ها اول‌بار توسط "فهیمه اکبر" خوانده شده است. در واقع این‌که بسیاری از مردان به‌رغم اختلاف‌های سیاسی، در نهایت "با هم به‌نوعی کنار می‌آیند" و نام و حضور زنان را فراموش می‌کنند، مسئله‌ای است که در تاریخ ما بسیار رخ داده است و برای همین هم می‌شود که تاریخ موسیقی و هنر و ادبیات و اندیشه‌ی ما و … (از جمله "تاریخ موسیقی گیلان") همواره پدر داشته‌ و «بی‌مادر» بزرگ شده است!» 

احمدی خراسانی با اشاره به مردان دور و بر فهیمه اکبر می‌نویسد: «اولین برداشتم از فیلم این بود که چه آدم‌های درست‌و‌حسابی در آن زمان در مسند کار بودند کسانی مثل همسر فهیمه اکبر که آن زمان نماینده‌ی مجلس شورای ملی بود و یا جهانگیر سرتیپ‌پور که در دهه‌ی۳۰ شهردار رشت بود و در عین حال هنرمند، نویسنده و ترانه‌سرا هم بود.»

نویسنده‌ی کتاب آهنگ سرگذشت، در بخشی از کتاب می‌نویسد: «فهیمه در آغاز زندگی با محسن اکبر، به پاس جایگاه پدر همسرش سپهدار اعظم رشتی بنا گذاشته بود تا خوانندگی پیشه و حرفه‌اش نباشد. می‌خواست آوای موسیقی‌اش تنها بین بستگان و خانواده یا گرو‌های دوستانه‌ی اجتماعی شنیده شود. گرچه همسرش، همیشه از تلاش‌های هنری او خشنود بود.»

اما به عقیده‌ی نوشین احمدی خراسانی، «او [فهیمه] در آن "خانواده‌ی مدرن" این آزادی را داشت که تحصیل کند و حتی بدون حجاب باشد و یا می‌توانست در "جمعیت راه نو" همراه با مهرانگیز دولتشاهی به کارهای فرهنگی و خیریه بپردازد ولی نمی‌توانست صدایش را در عرصه‌ی عمومی رها کند و این را نه قانون مملکت که قانون مردهای خانواده و اطرافش یعنی مردانی تحصیل‌کرده و طرف‌دار نوگرایی و مدرنیسم برای فهیمه نوشته بودند.»

 

 

منابع:

  • معصومه جوادی نسب، آهنگ سرگذشت، ۹۱ سال از زندگی ناگفته‌ی فهیمه اکبر با موسیقی و سیاست از گیلان تا واشنگتن، نوبت اول چاپ، بهار ۱۴۰۳

  • گردآورنده: فروغ نیا، به اهتمام: فهیمه اکبر، طباخی گیلانی (طبخ محلی گیلان)، نشر فرهنگ ایلیا، چاپ هشتم، زمستان ۱۴۰۰

  • آزاده بی‌زارگیتی، فیلم مستند ماه‌سایه، روایتی از زندگی و آثار فهیمه اکبر، محصول ۱۴۰۳

  • نوشین احمدی خراسانی، فهیمه‌ی آواز ایران و بازخوانی تاریخ زنان، ماهنامه‌ی زنان امروز، ۱۳ آذر ۱۴۰۳

  • منیژه ربیعی، بنگاه‌های خیریه، نهادهای خیریه عام‌المنفعه در امور رفاهی، بهداشتی و درمانی، دانشنامه‌ی جهان اسلام، جلد ۴، سال ۱۳۹۳