12 فوریه 2025

عصر پساحقیقت: وقتی حقیقت در جنگ روایت‌ها گم می‌شود

نعیمه دوستدار

این زمانه را عصر پساحقیقت نامیده‌اند، دوره‌ای که دیگر نمیتوان دروغ را به‌راحتی از راست تشخیص داد و تعیین معیاری برای تمایز دادن این دو از یکدیگر دشوار شده است. در این عصر، کاربران شبکه‌های اجتماعی ساعتها درباره‌ی اخبار اظهار نظر میکنند و به «شهروندان بیشفعال فراملی» تبدیل شدهاند.

یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، می‌گوید‌ که ایجاد حوزهی عمومی دموکراتیک با گسترش قهوه‌خانه‌ها در پایتخت‌های اروپایی مرتبط بود، جایی که مردان اروپایی جمع می‌شدند تا با هم قهوه بنوشند، روزنامه بخوانند و دربارهی اخبار روز گفت‌وگو کنند. به نظر هابرماس، سلامت دموکراتیک جوامع مدرن تنها به قانون اساسی آنها وابسته نیست بلکه به زیرساخت اطلاعات و بحث‌های عمومی بستگی دارد.

بنابراین، او حق رأی دادن را به تنهایی کافی نمی‌داند و عقیده دارد که باید فضایی دموکراتیک برای تبادل نظر و گفت‌وگو درباره‌ی اخبار و رویدادها وجود داشته باشد.

 

تحول نظم‌های اطلاعاتی از قرن نوزدهم تا قرن بیستم

در قرن بیستم، نظم اطلاعاتی در دموکراسی‌های اروپایی، به‌ویژه در دو دوره‌ی مهم، تغییراتی اساسی را از سر گذراند: نخست، میان دو جنگ جهانی و سپس بعد از جنگ جهانی دوم، یعنی زمانی که منازعات بلوک‌های قدرت با جنگ‌های استعمارزدایی در مناطقی نظیر هندوچین، الجزایر، آنگولا و کوبا در هم تنیده شد. در این دوران، تبلیغات مدرن با استفاده از فناوری‌های جدیدی مانند سینما، رادیو و روزنامه‌نگاریِ تحقیقی گسترش یافت.

در دهه‌ی ۱۹۵۰، قدرت‌های امپریالیستی برای حفظ نفوذ در مستعمرات سابق، به میزان چشمگیری در تبلیغات سرمایه‌گذاری کردند. آنها می‌خواستند نشان دهند که نظم جدید پسااستعماری، همچنان وابسته به کشورهای استعمارگر باقی خواهد ماند و نباید انتظار داشت که مستعمرات سابق به‌طور کامل مستقل شوند.

اما در این دوره تصاویر هولناک جنگ، افکار عمومی دنیا را به‌شدت متأثر کرد و روشن شد که احساساتِ مردم از سیاست جدا نیست و به ابزاری کلیدی در جنگ اطلاعاتی تبدیل شده‌ است.

هرچند فیلسوفان مکتب فرانکفورت، همچون آدورنو و هورکهایمر، درباره‌ی سوءاستفاده‌ی طبقه‌ی حاکم از رسانه‌ها برای کنترل توده‌ها هشدار دادند، اما بدون رسانه‌های جدید، احساساتِ عمومی نمی‌توانست سیاست‌های امپریالیستی را به چالش بکشد. نمونه‌هایی مانند تصاویر شکنجه در زندان ابوغریب نشان داد که رسانه‌ها می‌توانند افکار عمومی را علیه سیاست‌های قدرت‌های بزرگ بسیج کنند.

 

نظم اطلاعاتی جدید در عصر دیجیتال و پساحقیقت

ظهور فناوری‌های دیجیتال، نظم اطلاعاتیِ جهانی را دگرگون کرده و مفهوم فضای عمومی را با پرسش مواجه کرده است. اکنون افراد بهجای گفت‌وگو و تبادل اطلاعات در فضایی عمومی، در حباب‌های ارتباطی کوچک و فرد‌محوری محصور شده‌اند که بر اساس الگوریتم‌های شخصی‌سازی‌شده پدید می‌آید. این تغییر با افول روزنامه‌نگاری حرفه‌ای و جایگزینیِ معیارهای کیفی با معیارهایی کمّی مثل تعداد «کلیک»‌، «لایک‌» و «بازدید» همراه شده است.

رشد بی‌سابقه‌ی شبکه‌های اجتماعی به افزایش اخبار جعلی، اطلاعات نادرست و نظریه‌های توطئه انجامیده است. در چنین شرایطی، بسیاری از کاربران بدون درک درست از صحت اخبار، مطالب را بازنشر می‌کنند و در نتیجه تمایز میان حقیقت و دروغ به‌تدریج از بین می‌رود. برخلاف تبلیغات رایج در دوران جنگ سرد که معطوف به تحریف آگاهانه‌ی حقیقت بود، اکنون بسیاری از کاربران شبکه‌های اجتماعی بی‌آنکه خود بدانند اطلاعات جعلی و نادرستی را منتشر می‌کنند.

هری فرانکفورت، فیلسوف فقید آمریکایی، در توصیف این وضعیت اصطلاح «مهمل‌گویی/مزخرفگویی» را به کار می‌برد: وقتی که اطلاعات نه بر اساس صحت آنها بلکه به منظور ایجاد واکنش‌های احساسی و جلب توجه ارائه می‌شود. در عصر پساحقیقت، نه‌تنها تشخیص حقیقت دشوار شده بلکه خود حقیقت هم بی‌‌اعتبار شده و این بی‌اعتباری به نوعی هنجار تبدیل شده است. در نتیجه، با تناقض بزرگی مواجه‌ایم: از یک سو، میلیون‌ها نفر وقت خود را صرف تشخیص حقیقت از دروغ می‌کنند، و از سوی دیگر، بسیاری اصولاً چنین تمایزی را بی‌اهمیت می‌دانند.

در این نظم جدید، تحلیل و استدلال منطقی جای خود را به احساسات زودگذر، هویت‌محوریِ اغراق‌آمیز و جلوه‌های تصویری‌ای نظیر «میم‌ها» داده است. اکنون اطلاعات نه برای کمک به درک عمیق‌تر بلکه برای ایجاد رضایت ذهنی و تقویت و تأیید پیش‌داوری‌های کاربران تولید می‌شود. در چنین شرایطی، آگاهی تاریخی کم‌رنگ شده و روایت‌های زودگذر و آکنده از احساسات بر فضای اطلاعاتی مسلط شده‌اند.

 

رهبران خودکامه چگونه در کارزارهای اطلاعاتی می‌جنگند؟

حکومت‌ها یگانه نقش‌آفرینانِ کارزارهای ترویج اطلاعات گمراه‌کننده نیستند. گروه‌های متعدد دیگری، از جمله احزاب سیاسی، گروه‌های تروریستی، هکرها، شرکت‌های تجاری، فعالان و سازمان‌های جامعه مدنی نیز به این کار مشغول‌اند. با این حال، حکومت‌ها نقش فزاینده‌ای در گسترش اطلاعات غلط دارند.

در واقع، نوعی نیهیلیسم معرفتی (epistemological nihilism) بر جهان حاکم شده که وجود حقیقت عینی را انکار می‌کند و معتقد است که تمام باورها و دانش‌ها نسبی و نامطمئن یا برساخته‌ی قدرت و منافع‌اند.

رهبران خودکامه و رژیم‌های غیردموکراتیک دنیا با سوءاستفاده از نیهیلیسم معرفتی، از نظارت و پاسخ‌گویی، مثلاً در زمینه‌ی حقوق بشر، شانه خالی می‌کنند. این حکومت‌ها با گسترش اطلاعات غلط و گمراه‌کننده، نوعی هرج‌ومرج در خارج از مرزهای خود ایجاد می‌کنند و از بی‌توجهی شبکه‌های اجتماعی به درستی و نادرستی اطلاعات و از میل آن‌ها به برانگیختن احساسات و دوقطبی‌سازی فضا بهره می‌برند.

معمولاً مداخله‌ی روسیه در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۶ ایالات متحده را نقطه‌ی آغاز کارزارهای مدرن ترویج اطلاعات گمراه‌کننده می‌دانند. دیگر کارزارهای روسیه به قصد دامن زدن به اختلافات اجتماعی و تشدید تنش‌های سیاسی، به‌ویژه از طریق حمایت از کارزار برگزیت در بریتانیا یا جنبش استقلال‌طلبی کاتالونیا، اروپا را هدف قرار داده‌اند.

یِوگِنی پریگوژین، تاجر روس و فرمانده‌ی شبه‌نظامیان واگنر که زمانی از نزدیکان پوتین بود و بعد مغضوب و کشته شد، در سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ در کارزارهای ترویج اطلاعات غلط علیه لیبی مشارکتی فعال داشت.

این کارزارها می‌کوشند تا با تکیه بر خشم و کینه و هراس مردم، قواعد و قرارداد‌های اجتماعیِ بنیادین نظام‌های لیبرال-دموکراتیک را تضعیف ‌کنند و به بدبینی، سوءظن بیمارگونه و بی‌اعتمادی در جامعه دامن بزنند.

بخش عمده‌ای از تلاش‌ حکومت‌ها برای انتشار اطلاعات گمراه‌کننده همچنان معطوف به مخاطبان داخلی است و هدف از آن نقض حقوق بشر، بی‌اعتبار کردن مخالفان سیاسی و سرکوب کردن اعتراضات است. این حکومت‌ها اغلب از مأموران سابق سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی که تغییر شغل داده‌اند یا از شرکت‌های روابط عمومی استفاده می‌کنند تا پیام‌ها و گفت‌وگو‌های کاربران ‌را آلوده کنند. آنها به دیدگاه‌های متفاوت حمله می‌کنند، مخالفانِ خود را بی‌اعتبار می‌‌سازند و از طریق آستروترفینگ (ایجاد موج‌های ظاهراً خودجوش پیرامون مضامین مبتنی بر احساسات منفی) پیام‌های کلیشه‌ای را تکرار می‌کنند.

روسیه تنها کشوری نیست که از اطلاعات غلط و گمراه‌کننده به‌عنوان ابزاری در سیاست بین‌المللی استفاده می‌کند. ایران، عربستان سعودی، فیلیپین، کر‌ه‌ی شمالی و چین نیز در این حوزه فعال‌اند. برای مثال، عربستان سعودی از سال ۲۰۱۷ تا کنون هزاران حساب جعلی در توئیتر ایجاد کرده تا اخبار گمراه‌کننده‌ای را علیه قطر منتشر کند. بسیاری از این حساب‌ها هویت قطری‌های معروف را جعل کرده‌اند. در سال‌های اخیر نفرت‌پراکنی و انتشار اطلاعات جعلی در حساب‌های کاربریِ شخصیت‌های معروف اروپایی و آمریکایی هم رو به افزایش بوده است. 

 

هوش مصنوعی و خطر افزایش اطلاعات غلط

با پیشرفت و پیچیده‌تر شدن هوش مصنوعی، احتمالاً تأثیراتِ مخرب کارزارهای ترویج اطلاعات گمراه‌کننده نیز افزایش خواهد یافت. ابزارهایی مانند «جعل عمیق»‌ و مدل‌های زبانی پیشرفته، تولید اطلاعات جعلی را تسهیل می‌کنند و امکان انتشار گسترده‌ی اطلاعات نادرست را فراهم می‌آورند.

تا چند سال قبل، چین بیشتر از تبلیغات سنتی و قدرت نرم برای تأثیرگذاری استفاده می‌کرد اما از زمان اعتراضات هنگ‌کنگ و همه‌گیری کووید-۱۹، این کشور هم به‌طور فزاینده‌ای به گسترش اطلاعات غلط در سطح جهانی روی آورده است. 

 

ایران در میانه‌ی میدان

شبکه‌های اجتماعی به میدان جنگ اطلاعاتیِ گسترده‌ای میان مخالفان و حامیان جمهوری اسلامی تبدیل شده‌اند. هر رویدادی، از اعتراضات داخلی تا سیاست‌های خارجی، به بستری برای انتشار روایت‌های متناقض، جنگ هشتگ‌ها و دستکاری اطلاعات تبدیل شده است. مخالفان جمهوری اسلامی، به‌رغم دشمن مشترک، بر سر مسائل مهمی مثل رهبری اپوزیسیون، نقش قدرت‌های خارجی، علل و چگونگی وقوع انقلاب ۵۷، استراتژی‌های مبارزه و آینده‌ی سیاسی ایران اختلافات عمیقی دارند. اختلافات شدید در شبکه‌های اجتماعی از ایجاد یک جبهه‌ی متحد جلوگیری کرده و تقابل‌های درونی و جنگ روایت‌ها میان مخالفان را به نوعی بحران تبدیل کرده است. 

از یک طرف، گروه‌های مخالف حکومت برای ترویج هشتگ‌های ضدحکومتی تلاش می‌کنند و از طرف دیگر، حامیان جمهوری اسلامی با استفاده از ربات‌ها و حساب‌های جعلی، هشتگ‌هایی در حمایت از جمهوری اسلامی را رواج می‌دهند.

در اعتراضات سال ۱۴۰۱، مخالفان جمهوری اسلامی در توئیتر و اینستاگرام از هشتگ‌های محبوبی نظیر #مهسا_امینی و #زن_زندگی_آزادی برای انتشار اخبار و فشار بر دولت‌های خارجی استفاده می‌کردند، درحالی‌که رسانه‌ها و حامیانِ حکومت این اعتراضات را اغتشاش و توطئه‌ی اسرائیل و آمریکا می‌خواندند.

دستکاری اطلاعات درباره‌ی سیاست‌های خارجی ایران نیز بخشی از این جنگ اطلاعاتی است. برای مثال، مخالفان حکومت برجام را ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به جمهوری اسلامی و تأخیر در فروپاشی آن می‌دانستند اما رسانه‌های دولتی آن را نمونه‌ای از پیروزی دیپلماسی ایران و نشانه‌ی ضعف آمریکا معرفی می‌کردند.

هری فرانکفورت، فیلسوف فقید آمریکایی، در توصیف این وضعیت اصطلاح «مهمل‌گویی/مزخرفگویی» را به کار می‌برد: وقتی که اطلاعات نه بر اساس صحت آنها بلکه به منظور ایجاد واکنش‌های احساسی و جلب توجه ارائه می‌شود.

پس از سوءقصد به جان سلمان رشدی در سال ۲۰۲۲، کاربران ایرانی در توئیتر به دو گروه تقسیم شدند: مخالفان حکومت این حمله را نشانه‌ای از خشونت‌طلبیِ جمهوری اسلامی و سرکوب آزادی بیان دانستند، اما بسیاری از کاربرانِ حامیِ حکومت از مهاجم حمایت کردند و او را قهرمان خواندند.

در جریان جنگ غزه پس از حمله‌ی حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، یکی از گسترده‌ترین نبردهای اطلاعاتی میان کاربران ایرانی درگرفت. بسیاری این جنگ را معلول مداخله‌ی مستقیم ایران دانستند و گروهی دیگر حملات حماس را «پاسخی مشروع به جنایت‌های اسرائیل» معرفی کردند. 

اعدام‌های سیاسی و واکنش‌ به آنها در شبکه‌های اجتماعی نمونه‌ی دیگری از این نبرد اطلاعاتی است. در مواردی مانند اعدام نوید افکاری، روح‌الله زم و محسن شکاری، مخالفان حکومت این اعدام‌ها را نقض فاحش آزادی بیان و حقوق بشر خواندند و کوشیدند تا از طریق فشار رسانه‌ای از اعدام زندانیان سیاسی جلوگیری کنند، اما رسانه‌های حکومتی این افراد را عوامل دشمن و تروریست خواندند و تلاش کردند که اعدام آنها را اقدامی قانونی جلوه دهند.

جنگ اطلاعاتی تنها به تقابل میان موافقان و مخالفان حکومت محدود نمی‌شود و اختلافات میان خود مخالفان نیز به مشکلی جدی تبدیل شده است. برای مثال می‌توان به مناقشه‌های شدید درباره‌ی نقش رسانه‌ها و چهره‌های مختلف اپوزیسیون، مطالبات گروه‌های قومی و منازعه‌ی اسرائیل و فلسطین اشاره کرد که رد پای نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی و حساب‌های جعلی ارتش سایبری در آن مشهود است.

 

مسئولیت‌پذیری شبکه‌های اجتماعی در نظم جدید اطلاعاتی

شبکه‌های اجتماعی با جمع‌آوری گسترده‌ی داده‌های شخصی نوعی «سرمایه‌داری نظارتی» پدید آورده‌اند که هم به کنترل شهروندان توسط دولت‌های غیردموکراتیک کمک می‌کند و هم مانعی در برابر سیاست‌های مترقی در جوامع دموکراتیک است. 

سرمایه‌داران دیجیتال با نفوذ در سیاست‌گذاری و صرف مبالغ هنگفت برای اِعمال نفوذ، این تصور را رواج داده‌اند که دسترسی آن‌ها به داده‌های کاربران امری اجتناب‌ناپذیر است. این داده‌ها گاهی در اختیار حکومت‌هایی قرار می‌گیرد که از آنها برای تبلیغات هدفمند یا سرکوب مخالفان سیاسی استفاده می‌کنند.

با این حال، برخی رویدادها نشان می‌دهد که دموکراسی‌ها در صورت وجود اراده‌ی سیاسی می‌توانند قدرت فناوری‌های اطلاعاتی را مهار یا تعدیل کنند. پس از رسوایی کیمبریج آنالیتیکا و افشای نقش فیس‌بوک در جمع‌آوری اطلاعاتِ کاربران و استفاده از این داده‌ها برای تأثیرگذاری بر انتخابات، مارک زاکربرگ مجبور شد که در برابر کنگره‌ی ایالات متحده حاضر شود و به پرسش‌ها پاسخ دهد. 

این نشان داد که دولت‌ها، در صورت تمایل، می‌توانند شرکت‌های فناوری را پاسخگو کنند. اگر مالکان شبکه‌های اجتماعی در قبال الگوهای تجاری خود پاسخگو شوند، می‌توان از سوءاستفاده از داده‌ها و فروش آنها به سازمان‌های اطلاعاتی و شرکت‌های تجاری، و همکاری این رسانه‌ها با رژیم‌های خودکامه برای شکل دادن به افکار عمومی و دستکاری در انتخابات جلوگیری کرد.

دموکراسی‌های لیبرال خود را به آزادی بیان و روزنامه‌نگاری حرفه‌ای متعهد می‌دانند و برای مقابله با ترویج اطلاعات گمراه‌کننده ظرفیت زیادی دارند، اما ظهور رهبران پوپولیست، به‌ویژه در آمریکا و اروپا، و قدرت گرفتن مالکان میلیاردر شرکت‌های فناوری، این ظرفیت را به میزان چشمگیری کاهش داده استبرای مثال، می‌توان به کاهش نظارت بر محتوای ایکس (توئیتر) و فیسبوک اشاره کرد. اکنون مقابله با این چالش‌ها به‌شدت دشوارتر شده و چنین کاری محتاج نوآوری و راهکارهای ابتکاری است.