
Petersinger.info
21 مه 2025
درسهایی از فلسفهی پیتر سینگر: دیگردوستی مؤثر و اخلاق زیستمحیطی
میثم بادامچی
پیتر سینگر، متولد ۱۹۴۶ در ملبورن و استاد بازنشستهی دانشگاه پرینستون، یکی از تأثیرگذارترین فیلسوفانِ معاصر اخلاق است، بهویژه به علت آثاری که در زمینهی اخلاق کاربردی (شامل حقوق حیوانات و اخلاق زیستی) و دیگردوستیِ مؤثر منتشر کرده است. سینگر نه تنها فیلسوف دانشگاهی بلکه روشنفکر حوزهی عمومی است. او به لطف ترجمهی بعضی از آثارش نزد ایرانیان ناشناخته نیست. در این مقاله تنها بر دو فقره از موضوعات مورد علاقهی سینگر تمرکز میکنیم: اخلاق زیستمحیطی و دیگردوستیِ مؤثر.
سینگر در مقدمهی ترجمهی فارسی کتاب دیگردوستی مؤثر؛ رساندن بیشترین خیر چگونه فهم ما را از زندگی اخلاقی تغییر میدهد (ترجمهی آرمین نیاکان با مقدمههایی از مصطفی ملکیان و محمدرضا جلاییپور، تهران: نشر نی، ۱۴۰۰)[1]مینویسد: «دیگردوستی مؤثر هم یک ایده است، هم سبکی از زندگی که در حال رایج شدن در سراسر دنیاست». او هدف از نگارش این کتاب را دفاع عقلانی از این ایده میداند و تأکید میکند که هر فردی به تنهایی قدرتی دارد. درست است که دنیا ناگهان در جهت مطلوب تغییر نمیکند اما این بدان معنا نیست که هرکدام از ما به عنوان فرد نمیتوانیم به نوبهی خود دنیا را در جهت خیر تغییر دهیم. برای این کار هر کسی در درجهی اول باید بر خیری که شخصاً میرساند تمرکز کند، و انرژیاش را در مسائلی که حلشان در امکانات او نیست بیش از حد خرج نکند. (ص.۷)
یکی از نکات دیگری که در این مقاله بدان اشاره خواهد شد این است که در فلسفهی اخلاق فایدهگرایانهی پیتر سینگر، «کاهش دادن رنج، چه در انسان و چه در حیوانات مطلوب است، حتی اگر از بین بردن برخی رنجها فعلاً ممکن نباشد.» تفاوت مهم سینگر با فایدهباوران کلاسیک در این است که او علاوه بر انسان، موجودات ذیشعور یا ادراکپذیر[2] (مشخصاً حیوانات) را هم در ملاحظات اخلاقی میگنجاند و بر لزوم کاهش درد و رنج حیوانات تأکید میکند. به نظر سینگر، ذیشعور یا ادراکپذیر بودن مستلزم درجهای از «قدرت آیندهنگرى و برنامهریزى بلندمدت» است که به عقیدهی او میان بسیاری از حیوانات و انسان مشترک است. این بخش از اندیشهی او به سبب نتایج عملیاش، البته از دید کسانی که مایل نیستند به شیوهی مطلوب سینگر گیاهخوار باشند، قدری مناقشهانگیز است. بر خلاف منطق مصرفگرای نظام سرمایهداری، سینگر بر صرفهجویی تأکید میکند و این امر را در کاهش آلایندهها و جلوگیری از تخریب محیط زیست مؤثر میداند.
منبع بخش اول این مقاله نسخهی انگلیسی فصل دهم ویرایش دوم کتاب اخلاق کاربردی پیتر سینگر (۱۹۹۳، ۱۹۹۹) است که ترجمهای فارسی از آن نیز در دست است.[3]منبع مابقی این نوشتار، کتاب دیگردوستی مؤثر (نسخهی فارسی، ۱۴۰۰) است.
ارزشهای زیستمحیطی از نظر پیتر سینگر
سینگر میگوید: رودخانهاى در درهای زیبا پوشیده از درخت و سنگلاخ را در نظر بگیرید که به طرف دریا سرازیر است. آب روان در دره و رودخانه میتواند منبعی مهم برای انرژی باشد و از طریق سدسازی مایهی رونق اقتصادی میانمدت منطقه و کشور شود. ساختن سد در یکی از بخشهای دره با انبوه آب ذخیرهشده تأمین انرژی استان را براى دو دههی آینده تضمین میکند. احداث این سد براى ۱۰۰۰ کارگر و مهندس شغل ایجاد میکند و در بلندمدت نیز منبع اشتغال دائم برای دهها نفر در ادارهی برق و غیره است.
از طرف دیگر، ساختن سد پیامدهای زیستمحیطی دارد: زمینهای دره بهرغم ناهمواری نسبی، به سبب زیبایی و پوشش گیاهیِ بدیع مسیر مطلوبی براى پیادهروى در طبیعت فراهم مىکند. رودخانهای که در کف دره جریان دارد فرصتی برای قایقرانی یا شنا و آبتنی فراهم میکند. از آن مهمتر، در اعماق دره گیاهان کمیاب قدیمیای مثل سروهای چندصد ساله قرار دارند که زیباییاش را مضاعف کردهاند. مسیر درهی پرآب لانهی بسیارى از حیوانات و پرندگانی است که برخی از آنها در معرض انقراض هستند، از جمله کیسهدارانی در اندازهی موش و گربه، موسوم به ساریغ که به ندرت خارج از این دره دیده میشوند. زیستشناسان هنوز به طور کامل در این منطقه جستوجو نکردهاند، اما بیتردید گیاهان و حیوانات کمیاب دیگرى نیز وجود دارند که مطالعهی آنها بر دانش بشر دربارهی تکامل گونهها خواهد افزود. محیط دره طبیعتی بکر[4] دارد.
آیا ساختن این سد اخلاقاً روا است؟ این یک نمونه از وضعیتى است که در آن باید میان ارزشها یا اولویتهای اقتصادی و زیستمحیطی دست به انتخاب بزنیم. به همین ترتیب، میتوان برای هر کشوری دهها مثال از گزینش میان ارزشهاى متعارض ارائه کرد: قطع درختان جنگلهاى دستنخورده برای استفاده در کارخانهی کاغذسازى، هتلسازی و خانهسازی و کارخانهسازی در کنار سواحل بکر که مواد آلاینده را در آبهاى ساحلى رها مىسازد، حفر کردن معدنى جدید کنار پارک ملى، ماهیگیری صنعتیِ بیرویه از دریا که به تخریب محیط زیست میانجامد و ... .
به طور کلى مىتوان گفت حامیان سدسازی، اشتغالزایى و افزایش سرانهی درآمد را از محافظت از طبیعت بکر و گیاهان و حیوانات و حفظ فرصتهایى براى طبیعتگردیِ انسانها و حیوانات مهمتر مىدانند. (اخلاق کاربردی، صص. ۲۶۵-۲۶۴)
به نظر سینگر، سنت رایج غربی ــ آمیزهاى از تعالیم کتاب مقدس و فلسفهی یونان باستان (آثار ارسطو و افلاطون و شارحان آنها) ــ عمدتاً «انسانمرکز» یا انسانمحور است، یعنی تنها زمانی بر محافظت از طبیعت تأکید میکند که این امر به رفاه انسان مربوط باشد.
در مسیحیت، یهودیت یا اسلام میتوان به این دلیل با انرژی هستهاى و استخراج اورانیوم مخالفت کرد که سوخت هستهاى، خواه در بمبها یا حتی نیروگاهها، براى حیات انسان خطرناک است. در این سنت، مخالفت اخلاقی با مصرف سوختهاى فسیلى و تخریب جنگلها را مىتوان بر حسب ضرر و زیانهاى آن براى سلامتى و بهزیستىِ انسان و تغییرات اقلیمی ناشی از آن ابراز کرد.
اما اخلاق زیستمحیطی پیتر سینگر انسانمرکز نیست و این تفسیری است که او از فایدهگرایی هنری سیجویک و کتاب روشهای اخلاق (۱۸۷۴) او دارد. به عقیدهی سینگر، محیط زیست بکر و دستنخوردهی دره چه بسا حاصل میلیونها سال است و عمرى به درازاى سیارهی ما دارد. اگر درختهاى آن جنگل را قطع کنند ممکن است جنگلى دیگر در آنجا بروید، اما این جنگل هرگز آن جنگل قبلی نخواهد بود. منافع اقتصادی-تجاریِ حاصل از قطع درختان و نابودی طبیعت کوتاهمدت است. حتى اگر درختان را قطع نکنند و فقط با سدسازی دره را با محتویاتش در آب فرو برند، احتمالاً این منافع تنها براى چند نسل ادامه خواهد داشت و شاید در آیندهی نه چندان دور فناوری تولید برق دیگرگون شود. به محض این که درختهاى جنگل قطع شوند یا در آب فرو روند پیوند با گذشته/تاریخ براى همیشه از میان مىرود. طرفداران حفظ محیط زیست حق دارند که طبیعت بکر را میراثى جهانى بدانند ــ یعنی چیزى که از نیاکانمان به ارث بردهایم و باید آن را براى فرزندانمان حفظ کنیم.
با این حال، جوامع مدرن ارزشهاى بلندمدت را به آسانی به رسمیت نمیشناسند. (همان، صص. ۲۶۸-۲۶۹) حتی در دموکراسیهای ظاهراً پیشرفته هم بسیاری از سیاستمداران و مشاوران اقتصادیشان به مسائل مربوط به پس از دوران مسئولیتشان بیاعتنا هستند. این امر پیامدهای ناگواری برای عدالت میاننسلی و حفظ محیط زیست برای نسلهای آینده دارد.
ارزش اخلاقی موجودات ذیشعور
به نظر پیتر سینگر، این عقیده که تنها انسانها و منافشان ارزش ذاتى دارند بنیادهای مستحکمی ندارد. اگر تجربههاى مدرکانه و ذیشعور موجودات از جهان اطراف خود را اساس سوژهی اخلاقیبودن یا نبودن آنها قرار دهیم نمىتوان انکار کرد که این عناصر در برخى از تجربهها و رفتارهای حیوانی نیز یافت میشود. به بیان دیگر، حیوانات نیز نوعی شعور و ادراک دارند و در نتیجه باید در داوریهای اخلاقی به آنها توجه کرد.
مثال سدسازی روى رودخانه را دوباره در نظر بگیریم. اگر در داوری اخلاقی در مورد سدسازی انسانها را لحاظ کنیم، باید منافع اقتصادىِ سد براى شهروندان و خسارت ناشی از آن برای طبیعتگردان، دانشمندان و کسانی که حفظ حالت طبیعى رودخانه را ارزشمند مىدانند (خواه در نسل کنونی یا در نسلهای آینده) محاسبه کنیم.
این محاسبه باید شامل تعداد بیشماری از نسلهاى آینده شود. در نتیجه، بر اساس محاسبات فایدهگرایانه ضرر اخلاقیِ از دست دادن رودخانهی دستنخورده و محیط زیست بکر بیش از آن است که در ابتدا تصور میشد. حالا بیایید دایره را گسترش دهیم و مبناى داوری اخلاقیِ خود را به دیگر موجودات ذیشعور و ادراکپذیر گسترش دهیم. در این صورت، استدلالهای بیشترى در مخالفت با منافع اقتصادىِ سدسازی خواهیم داشت. اکنون باید منافع حیوانات ساکن در این منطقه را در محاسبات اخلاقی گنجاند. و چون حیات وحش و طبیعت معمولاً فضای محدودی دارد (سرزمینى که حیوانات بومى میتوانند برای در امان ماندن از مرگ به آن کوچ کنند در بسیاری موارد قبلاً اشغال شده است)، چه بسا بسیاری از حیوانات موجود در این منطقه غرق شوند یا از گرسنگى بمیرند. در داوری اخلاقیِ ما اهمیت درد و رنج ناشی از این نوع مرگ نباید کمتر از اهمیت درد و رنجى باشد که انسانها در موارد مشابه تحمل مىکنند. (همان، صص. ۲۷۴-۲۷۵)
به نظر سینگر، هنگامى که سدى با میلیونها تن آب ساخته میشود که به مرگ صدهاهزار موجود زندهی «ذىشعور/ادراکپذیر» خواهد انجامید، این مرگ ومیرها را هم باید در ارزیابىِ هزینه و فایدهی سدسازی گنجاند. اگر سد ساخته نشود، حیوانات قاعدتاً هزاران سال به زندگى در درهی آبگیر ادامه خواهند داد و لذت و درد منحصربهفردی را تجربه خواهند کرد. ضرر و زیان زندگى آیندهی حیوانات وحشی نیز، همچون ضرر و زیان نسلهای آینده بشری، باید در فرایند تصمیمگیرى لحاظ شود.
البته این پرسش را میتوان بسط داد و پرسید فرمول فایدهگرایانهی شما در مورد از بین رفتن «درختانى که هزاران سال قدمت دارند» و ممکن است با ساختن سد نابود شوند چه مىگوید؟ آیا نباید به حفظ و حراست درختان و بقیهی نظام زیستبوم دره بها دهیم؟ سینگر چطور میتواند بین بقیهی طبیعت و حیوانات ادراکپذیر/ذیشعور تمایز قائل شود؟
میتوان پرسید که در تأملات اخلاقى به چه موجوداتی باید توجه کرد و چرا اصل «حرمت حیات»[5] از انسان و حیوانات فراتر نمیرود و گیاهان و درختان را شامل نمیشود. سینگر در زندگی شخصی توصیه به گیاهخواری میکند و آثار متعددی هم در این زمینه نوشته است. (از جمله اثر جدیدی با عنوان بوقلمون را دریابید)
به عقیدهی سینگر، تعمیم نظام اخلاقىِ فایدهگرای سیجویکی به شیوهاى موجه به دیگر مخلوقات ذىشعور (حیوانات) آسان است زیرا از نظر علمی ثابت شده که حیوانات ادراکپذیرند و مانند انسان خواستهها و امیالى دارند. بنابراین، میتوان پرسید که یک روباه یا سگ هنگام غرق شدن در درهی سد چه احساسی میکند، حتی اگر نتوانیم دقیقاً حس حیوان در چنین مواقعی را توصیف کنیم. مشکل تعمیم این اصل به گیاهان آن است که نمیتوان دقیقاً گفت بر یگ گیاه هنگام مرگ چه میگذرد و او چه «احساسی» مثلاً از قطع شدن یا غرق شدن دارد. یعنی نمیتوان گفت که براى گیاهان (و به طریق اولی، مخلوقات طبیعی بیجان) چه چیزى معادل نتیجهی خوب یا بد است.
یکی از نتایج اخلاق زیستمحیطیِ پیتر سینگر این است که فرزندآوریِ بیش از حد و تشکیل خانوادههاى بسیار بزرگ در روزگار کنونی اخلاقی نیست، بر خلاف دوران قدیم (پیش از قرن بیستم) که جمعیت دنیا بسیار کمتر بود.
مشکل گنجاندن گیاهان در داوریِ فایدهگرایانهی اخلاقی این است که صرفاً با تکیه بر معیارهای لازم برای سالم ماندن یک گیاه زنده (دسترسی به آب، آفتاب و کود گیاهى مناسب، دور بودن از گرما و سرماى بیش از حد، و نظایر اینها)، نمیتوان ارزیابی کرد که چرا محافظت از یک درخت سرو دو هزار ساله ارزشمندتر از محافظت یک درخت ۲-۳ ساله یا بوتهی خودرو است.
به نظر بیشتر مردم یک سرو کهنسال قطعاً ارزشمندتر از یک گیاه جوان یا بوتهی خودرو است، اما چنین حکمى ظاهراً بیشتر مبتنی بر قدمت، تنومندی و زیبایى این درخت و مدت زمان لازم براى جایگزینى آن است و نه دیگر معیارها.
باز میتوان پرسید آیا واقعاً قطع یک درخت کهنسال بدتر از نابود کردن قندیل بسیار زیبایى در یک غار است که رشدش بنا بر دلایل زمینشناختی حتی بیش از چندصد سال طول کشیده است؟ و اگر بدتر است، بر اساس کدام دلایل فایدهگرایانهای مىتوان چنین حکمى صادر کرد؟ سینگر نتیجه میگیرد که اگر ملاک «ذیشعور و ادراکپذیر بودن» را که به نظر او معیار تمایز انسان و حیوان با دیگر موجودات است کنار بگذاریم، داوریِ اخلاقی به شیوهی فایدهگرایانه، اگر نگوییم ناممکن، حداقل بسیار دشوار میشود.
خطوط کلى اخلاق زیستمحیطیِ پیتر سینگر در بنیادیترین سطح آن عبارت است از توجه به منافع همهی موجودات ذىشعور (نه لزوماً همهی موجودات جاندار) به شیوهای که نسلهاى بعدى را هم در بر گیرد. («محیط زیست» در اخلاق کاربردی، صص. ۲۷۸-۲۷۷، ص. ۲۸۶) این فلسفهی اخلاقى با تحسین زیبایىشناختىِ طبیعت دستنخورده و بکر مخالف نیست. یکی از نتایج اخلاق زیستمحیطیِ پیتر سینگر این است که فرزندآوریِ بیش از حد و تشکیل خانوادههاى بسیار بزرگ در روزگار کنونی اخلاقی نیست، بر خلاف دوران قدیم (پیش از قرن بیستم) که جمعیت دنیا بسیار کمتر بود.
دیگردوستی مؤثر: مثال زل کراوینسکی
دیگردوستی مؤثر یکی از دیگر عناصر بنیادین اخلاق کاربردی پیتر سینگر است که در دو دههی اخیر بارها به آن پرداخته است. به نظر او، کسانی که با اصول دیگردوستی زندگی میکنند، ویژگیهایی از این قبیل دارند:
- ساده زندگی میکنند و بخش بزرگی از درآمدشان، حداقل ۱۰ درصد از آن، را به «مؤثرترین خیریهها» (که در مکتب دیگردوستی مؤثر تعریف مشخصی دارد) اهدا میکنند.
- در بسیاری موارد حرفهای را بر میگزینند که بیشترین درآمد را دارد، اما نه مثل بسیاری از افراد که دنبال «زندگی اعیانی» هستند بلکه برای رساندن بیشترین خیر ممکن به نیازمندان و فقرا.
- با دیگران (از هر طریق ممکن، حضوری یا اینترنتی) صحبت میکنند تا ایدهی دیگردوستی مؤثر را به گوش بیشترین تعداد ممکن از افراد برسانند.
- بخشی از بدنشان (خون، استخوان یا حتی کلیهشان) را به غریبههای نیازمند اهدا میکنند. (نسخهی فارسی کتاب دیگردوستی مؤثر، ص. ۴۴)
دیگردوستی مؤثر در تضاد با «خودپرستی» است. پیتر سینگر داستان زندگی زل کراوینسکی[6] و کسانی مانند او را بارها در کتابها و سخنرانیهای خود نقل کرده است. در سال ۲۰۰۴، مجلهی «نیویورکر» در گزارشی نوشت زل کراوینسکی که پیشتر در حوزهی املاک و مستغلات فعال بود تقریباً تمام املاکش، به ارزش ۴۵ میلیون دلار، را به سازمانهای خیریه بخشیده است. البته او قبل از این کار بخش محدودی از پولش را برای خانوادهاش کنار گذاشته بود. اما فرزندانش در مدارس دولتی درس میخواندند و سالانه با ۶۰ هزار دلار زندگی میکردند.
بهرغم این بخششها زل کراوینسکی هنوز احساس میکرد که کمکش کافی نبوده است. بنابراین، به بیمارستانی نزدیک خانهشان رفت و کلیهاش را به غریبهی نیازمندی بخشید. سینگر کراوینسکی را که محل زندگیاش از دانشگاه پرینستون، محل تدریس سینگر، زیاد دور نبود دعوت میکند تا در کلاسهای او دربارهی اخلاق عملی سخنرانی کند. گزارش «نیویورکر» به مقالهی اولیهی سینگر که در سال ۱۹۷۲ با عنوان «قحطی، وفور و اخلاقیات»[7] نوشته شده بود ارجاع میداد و این نشانهی تأثیر پیتر سینگر در گسترش جنبش دیگردوستی مؤثر بود.
کراوینسکی تحصیلات عالی داشت و دو مدرک دکترا از دانشگاههای معتبر آمریکا، یکی دربارهی آموزش و دیگری دربارهی اشعار جان میلتون، دریافت کرده بود و قبل از ورود به بازار املاک در دانشگاه پنسیلوانیا درس میداد.
کراویسنکی نگاهی ریاضیاتی به به مسئلهی دیگردوستی دارد که با فلسفهی اخلاق فایدهباور سینگر و سیجویک سازگار است. او برای توجیه اهدای کلیه به تحقیقات علمی ارجاع میدهد که نشان میدهند خطر مرگ بر اثر اهدای کلیه ۱ در ۴ هزار است. او میگوید اگر کلیهاش را اهدا نمیکرد، معنیاش این بود که زندگیاش را مهمتر از زندگی ۴هزار غریبه میشمارد. علت اینکه بسیاری از آدمها منطق اهدای کلیه توسط او را نمیفهمند این است که ریاضیات را نمیفهمند. (دیگردوستی مؤثر، صص. ۵۵-۵۴)
جز اهدای کلیه که مصداقی متعالی از دیگردوستی مؤثر است و البته در توان هر کسی نیست، اهدای خون، مغز استخوان، و سلول بنیادی به نیازمندان انواع نسبتاً سادهی دیگردوستیِ مؤثر در قالب بخشیدن بخشی از بدن خود است. (همان، صص. ۱۱۱-۱۱۰) البته هرچند کلیه تولیدناپذیر است، اما بر اساس تحقیقات علمی، پس از جراحی تک کلیهی باقیمانده درطول زمان بزرگتر میشود و تا حد مهمی جایگزین کلیهی اهدایی میشود. این معجزهی بدن ما انسانهاست.
«شادی»[8] داراى ارزش ذاتى است، چون ما شادی را به خاطر خودش و نه برای نیل به هدف دیگری میخواهیم. در نقطهی مقابل، پول از نظر اخلاقی تنها ارزش ابزارى دارد، چون ما پول را به دلیل این که مىتوانیم چیزهایی با آن بخریم، مطالبه مىکنیم.
انتخاب شغلی منتهی به بیشترین خدمت به دیگردوستی مؤثر
سینگر و شاگردانش در مکتب دیگردوستی مؤثر عقیده دارند که پایبندی به دیگردوستی بر انتخاب شغل افراد هم تأثیر میگذارد. دغدغهی شغلیِ دیگردوستان مؤثر این است که: «چه حرفهای مرا قادر خواهد ساخت که در طول عمرم بیشترین خیر را به دیگران برسانم؟»
سینگر میگوید که فردی با درآمد متوسط هم میتواند در طول زندگیاش میزان قابل توجهی خیر مؤثر برساند، به شرط اینکه سادهزیست باشد، دنبال زندگی تجملی که خیری به دیگران یا طبیعت نمیرساند نباشد، و مخارجش را به درستی مدیریت کند. دیگردوستان این آموزهی جان وزلی، بنیانگذار متودیسم در قرن هجدهم، را در انتخاب شغل مورد توجه قرار میدهند که توصیه میکرد: «تا میتوانید درآمدزایی کنید، تا جایی که میتوانید کمک کنید و تا جایی که میتوانید پسانداز کنید.» (به نقل از همان، ص. ۷۸) پس داشتن شغلی که درآمد بالایی داشته باشد و فرد بتواند بخش مهمی از آن را به خیریه ببخشد، مصداقی مهم از دیگردوستی مؤثر است.
ویل مکاسکیل، فیلسوف اخلاق مروج این مکتب (مثلاً در این سخنرانی تد)، استدلال میکند که کار کردن در شغلی به شدت درآمدزا (به شرط اهدای حداقل ده درصد از درآمدتان به امور خیریه) از داشتن شغلی در یک خیریه به عنوان کارمند بهتر است. فرض کنید که به جای کار کردن برای یک خیریهی مؤثر با درآمد متوسط مثلاً ۵۰ هزار دلار در سال (یادمان باشد که سینگر و مکاسکیل و کسانی مثل آنان میان خیریهها و خیریههای مؤثر تفکیک قائل میشوند و کمک مالی به گروه دوم را ارجح میدانند)، کار در یک بانک سرمایهداری با درآمد سالانه حداقل ۲۰۰هزار دلار را برگزینید.
از آنجا که معمولاً با کمبود متقاضیِ کارمندی در مؤسسات خیریه مواجه نیستیم، در صورت امتناع شما فردی تقریباً به همان خوبیِ شما به استخدام خیریه درخواهد آمد. بنابراین، شما برای کار در خیریه «جایگزینپذیر» هستید. با این حال، کار شما به عنوان بانکدار اگر سبب شود که درآمدی بسیار بیشتر از نیازتان داشته باشید و آن را ببخشید، قابل جایگزینی نیست. با توجه به اینکه بسیاری از افراد عادی، بهویژه در حوزهی مشاغل مالی، به اندازهی کافی دیگردوست نیستند، اگر فردی معتقد به دیگردوستی مؤثر موقعیت شغلی با درآمد بسیار بالا مثلاً در یک بانک سرمایهگذاری را رد کند، بسیار بعید است که شخص دیگری که جای او را میگیرد بخش مهمی از درآمدش را برای کمک به نیازمندان اهدا کند. پس باید در برگزیدن شغل تأمل جدی کنیم. (همان، ص. ۸۱)
سینگر تأکید میکند که پول ابزار است و ما به پول و درآمد به اندازهی نیازمان احتیاج داریم. برای توضیح این امر او میان «ارزش ذاتى» و «ارزش ابزاری» تفکیک قائل میشود. در تعریف ساده چیزى داراى ارزش ذاتى است که فى نفسه خوب یا مطلوب باشد. اما ارزش ابزارى یعنی ارزش در حکم وسیلهاى براى نیل به غایت یا هدف دیگری جز خود ابزار. مثلاً «شادی»[8] داراى ارزش ذاتى است، چون ما شادی را به خاطر خودش و نه برای نیل به هدف دیگری میخواهیم. در نقطهی مقابل، پول از نظر اخلاقی تنها ارزش ابزارى دارد، چون ما پول را به دلیل این که مىتوانیم چیزهایی با آن بخریم، مطالبه مىکنیم. مثلاً اگر فردی در جزیرهاى متروک یکه و تنها به دام بیفتد و زندگی کند، پول به دردش نمیخورد و پولپرستی هم آنجا معنایی ندارد. اما شادی در آن جزیرهی متروک به همان اندازه حائز اهمیت است که در یک شهر متمدن. (اخلاق عملی، ص. ۲۷۴)
یکی از دیگر مصادیق حرفههای اخلاقیِ متناسب با دیگردوستیِ مؤثر (جز درآمد بالا داشتن و بخشیدن زیاد) عبارت است از «فعال اجتماعی» بودن، یعنی کنشگری برای متقاعد کردن دیگران به کمک به خیریههای مؤثر.
مؤسسهی «۸۰ هزار ساعت» نوعی «فراخیریه» است و مصداقی از کنشگری اجتماعی از این دست. این مؤسسه را ویل مکاسکیل و پنج نفر از دوستانش (همگی از شاگردان پیتر سینگر) در سال ۲۰۱۱ راهاندازی کردند. سازمان «۸۰ هزار ساعت» با توجه به اینکه هر انسانی بخش مهمی از زندگیاش را به «کار کردن» اختصاص میدهد، درینباره تحقیق میکند که کدام حرفهها بیشترین خیر را میرسانند و به افراد، از جمله جوانانی که در آستانهی انتخاب شغل برای آیندهشان قرار دارند، مشاورهی رایگان میدهد. عبارت ۸۰ هزار ساعت اشاره دارد به تعداد ساعاتی که هر فرد به طور میانگین در زندگی خویش کار میکند. (دیگردوستی مؤثر، ص. ۵۹، ص. ۹۷) اگر فردی هرروز برای مدت ۴۰ سال از عمرش کار درآمدزا کند، ۸۰ هزار ساعت معادل ۴.۳۸ ساعت در شبانهروز خواهد بود.
کارمند بودن (بهویژه از نوع بلندپایه در نهادهایی مانند بانک جهانی یا دولت) یا پژوهشگر بودن مصادیق دیگری از شغلهای مفید برای دیگردوستی مؤثرند. مصداق بارز دومی دانشمندانی هستند که بیماریهایی مانند آبله و فلج اطفال و بسیاری دیگر را کشف کردهاند یا زیستشناسانی که در زمینهی «انقلاب سبز» فعال بودهاند.
با توجه به این که کشفیات مزبور پیشاپیش انجام شدهاند، باید زمینههای نسبتاً خلوتتری برای پژوهش علمی در راستای خیر بشری یافت و این موضوع همان چیزی است که مؤسسهی «۸۰ هزار ساعت» بر آن تأکید میکند. زمینههای تحقیقاتیِ مغفول بسیاری وجود دارد که احتمال تأثیرگذاریِ چشمگیر بهواسطهی آنها زیاد است و مسئلهی شغلیابی دقیقاً یافتن این عرصههاست و اولویتگذاری در امور تحقیقاتی. (همان، ص. ۹۹)
سازماندهی و نهادسازی شغل یا منصب دیگری است که میتواند برای دیگردوستی مؤثر بسیار مفید باشد. مثال چنگ ین، روحانی بودایی که در منطقهای کوهستانی در شرق تایوان به نام هوالین زندگی میکند، قابل توجه است. در دههی ۱۹۶۰ تعداد زیادی از مردم در این منطقهی نسبتاً صعبالعبور زندگی میکردند و محتاج خدمات بهداشتی بودند. ین به عنوان سازماندهندهی مؤثر در سال ۱۹۶۶ به کمک تعدادی از افراد محلی صندوق خیریهای برای کمک به نیازمندان محلی مراقبت تأسیس کرد و نامش را «تزو چی»، به معنای کمک دلسوزانه، گذاشت. به تدریج این صندوق رشد کرد و آوازهاش پیچید، طوری که از سال ۱۹۸۶ تا کنون به کمک مبالغ اهدایی موفق به تأسیس حداقل ۶ بیمارستانِ مجهز در این منطقه شده است. به منظور آموزش مردم محلی برای کار در بیمارستان، این خیریه به تأسیس مدارس پزشکی و پرستاری هم پرداخته است.
بنابراین در انتخاب حرفهی منتهی به بیشترین خیر، گزینههای متعددی پیش روی ماست که انتخاب از میان آنها به علایق، تواناییها و شخصیتمان بستگی دارد. همانطور که در مثال راهب چنگ ین دیدیم، ایجاد یک نهاد خیریه میتواند مصداقی از این مشاغل خیررسان باشد. (همان، صص. ۱۰۲-۱۰۱، ص. ۱۰۶)
نتیجهگیری: سینگر و سرمایهداری
اخلاق زیستمحیطیِ سینگر نگرش مصرفگرایانه و مادیگرایانهی سرمایهداری را رد مىکند. در نظام سرمایهداری که به سبب آسیبهایش به محیط زیست مورد انتقاد سینگر است، موفقیت برحسب تعداد کالاهاى مصرفىاى که یک نفر مىتواند در طول زندگی انباشته و مصرف کند، ارزیابى مىشود. اما در زندگی اخلاقی موفقیت بر حسب پرورش توانایىهاى واقعی فرد و خرسندىِ حاصل از آن سنجیده میشود. پیتر سینگر و دیگردوستان مؤثری مثل او، برعکس نظام مصرفی و مادیگرایانهی سرمایهداری انسانها را تشویق به صرفهجویى مىکنند، تا پول بیشتری پسانداز کنند و بتوانند هرچه بیشتر در راه دیگردوستی مؤثر ببخشند.
در نظر سینگر، بر خلاف منطق رایج سرمایهداری، دور ریختن خودسرانهی موادى که بازیافت آنها امکانپذیر است، نوعى ویرانگرى و دزدى در قبال منابعی است که ثروت عمومى ما در جهان محسوب میشود. او بر خرید محصولاتی که حتیالامکان کمترین آسیب را به محیط زیست میرساند و همچنین بر بازیافت زباله به شدت تأکید میکند. البته او منکر آن نیست که چه بسا همهی اینها راهحلهایی موقتی است برای گامبرداشتن به سوی جهانی که در آن نظام تولید دیگری جایگزین نظام تولید سرمایهداری میشود.
ما باید در فهم خود از اسراف و مصرف تجدیدنظر کنیم، به گونهای که اسراف نه تنها شامل شراب یا لباس یا اتومبیل بسیار گرانقیمت شود بلکه مثلاً الوارى را هم که منشاء آن چوب جنگلهایی استوایى است در بر گیرد. همانطور که در مثال سدسازی دیدیم، ارزش بلندمدت یک جنگل قدیمی بسیار بیشتر از اثاثیهای است که قرار است توسط آن چوب یا الوار ساخته شود. در مصرف محصولاتی با منشاء درختی، مانند دستمال کاغذی، نیز باید صرفهجویی کرد. استفادهی غیرضروری و بیرویه از خودروی شخصی و البته جتها و کشتیهای شخصی نیز به علت تأثیر منفیشان بر گرمایش زمین اخلاقی نیست.
تأکید بر صرفهجویى و زندگى ساده به این معنا نیست که فلسفهی اخلاق لذت را رد مىکند. پیتر سینگر با لذت ناشى از ولخرجى متظاهرانه مخالف است اما با لذتهای ناشی از روابط شخصى صمیمى و جنسى، وقت گذراندن با فرزندان و دوستان و خانواده، لذت حاصل از گفتوگو، ورزش و تفریحات سازگار با محیط زیست هیچ مشکلی ندارد و تشویقشان میکند. همینطور است لذت خوردن غذای فاقد گوشت مخلوقات ذىشعور، لذت ناشی از فعالیت خلاق، لذت گردش در طبیعت بکر و مواردی از این دست. (اخلاق کاربردی، صص. ۲۸۸-۲۸۶)
به نظر میرسد که دیگردوستی مؤثر پیتر سینگر با پدیدهی میلیاردرها در دنیای امروز مشکلی ندارد، به شرطی که میلیاردرها تعهدی جدی به دیگردوستی مؤثر داشته باشند. او مثال میزند که بخششهای دو میلیاردر ردهی اول دنیا یعنی بیل گیتس و وارن بافت،[9] آنها را به مؤثرترین دیگردوستان تاریخ بشر تبدیل کرده است.
سینگر در کتاب دیگردوستی مؤثر مینویسد صحیح است که بگوییم سرمایهداری در حال افزایش نابرابری (میان ثروتمندان قلیل و افراد عادی بیشمار) است، اما این لزوماً اثبات نمیکند که سرمایهداری در حال تشدید فقر مهلک است. به نظر او، بهایی که به برابری میدهیم ناشی از ارزش ذاتی برابری نیست بلکه به سبب «نتایج» آن در بهبود وضعیت انسانهاست. البته دیگردوستان مؤثری هستند که برابری را ذاتاً ارزشمند میشمارند؛ برای مثال میتوان به توماس پوگه، نیر اِیال و لری تمکین اشاره کرد. (دیگردوستی مؤثر، ص.۹۱، ص.۲۲۶)
به عقیدهی سینگر، روشن نیست که افزایش تعداد میلیونرها و میلیاردرها در دنیای امروز لزوماً برای فقرا بد باشد، چون افزایش ثروت ثروتمندان، به شرط عادت به بخششهای بزرگ (که البته هنوز رایج هم نیست)، سبب میشود که کمکهای بیشتری نصیب فقرای جهان شود. بنابراین، اثبات اینکه سرمایهداری کاملاً غیراخلاقی است، آسان نیست.[10]
[1] این کتاب در واقع ترجمهای است از اثر زیر:
Peter Singer, The Most Good You Can Do: How Effective Altruism Is Changing Ideas About Living Ethically, Yale University, 2015.
ارجاع ما در مقاله به شمارهی صفحات متن فارسی خواهد بود. در ترجمهی فارسی، مترجم با انتخابی درست عبارت «دیگردوستی مؤثر» را به عنوان اثر بدل کرده است.
[2] sentient
[3] با مشخصات زیر:
Peter Singer, “The Environment” in Practical Ethics, Cambridge University Press, 2nd edition 1993, 1999, Ch. 10, pp. 264-288.
مقالهی مزبور با عنوان پیتر سینگر، «اخلاق محیط زیست»، توسط علیرضا آل بویه به فارسی ترجمه و در شمارهی ۴۵-۴۶ مجلهی «نقد و نظر» منتشر شده است:
برای نگارش این مقاله ترجمهی مزبور را با متن انگلیسی انطباق داده و ویراستهام.
صورتی کوتاهتر از این فصل با عنوان «ارزشهای زیستمحیطی» نیز در کتابی دیگر منتشر شده است:
Peter Singer, “Environmental Values”, in Writings on an Ethical Life, The Ecco Press, 2000, pp. 86-104.
[4] Wilderness
[5] Reverence for life
[6] Zell Kravinsky
[7] Famine, Affluence and Morality
[8] Happiness
[9] Bill Gates & Warren Buffet
[10]برای تبیینی انتقادی از منظر چپ رادیکال در مورد اندیشهی پیتر سینگر بنگرید به مقالهی جیمز کنت و مایکل لازاروس، «پیتر سینگر فیلسوف وضعیت موجود است»، ژاکوبن، اکتبر ۲۰۲۲؛ برای مباحث تکمیلی در بحث نابرابری بنگرید به کتاب آنگوس دیتون با عنوان فرار بزرگ: سلامتی، ثروت، و ریشههای نابرابری (انتشارات دانشگاه پرینستون، ۲۰۱۳)