یک جیغ بلند
مریم حسینخواه
اولش یک بازی بود. میخواستم هرچیزی را که زورم به تغییرش و دستم به خودش نمیرسد، فراموش کنم و بشوم یک آدم بیگذشته. نتیجه هم داشت. دیگر وقتی اسم «خانه» و «ایران» و «وطن» میآمد، بغض نمیکردم. خیلی چیزها را طوری از یاد برده بودم که دیگر دلتنگشان نمیشدم. اسمش را گذاشته بودم «پذیرفتن واقعیت.»