سیاست را باید بر عشق و امید بنا نهاد نه ترس و نفرت
سلطنتِ ترس: نگاه یک فیلسوف به بحران سیاسی ما، نویسنده: مارتا نوسبام، انتشارات سایمون اند شوستر، 2018
ما رئیسجمهوری داریم که تقریباً با هر کارش به ترس دامن میزند، نفرت را ممکن میسازد، و محو حقیقت را تسریع میکند. «نشانههای تأیید و رضایت ]ترامپ[» آمریکاییهایی را که مرتکب جرایم ناشی از تنفر میشوند «به تندروی کشانده است».
اینترنت به گروههای نفرتمحور کمک کرده تا آسانتر یکدیگر را بیابند، رسانههای اجتماعی (بسیار سریعتر از تلویزیون) آبشاری از اطلاعات نادرست و دروغ را بر سر مخاطب میریزند، و توئیتر این تصور احمقانه را رواج میدهد که «هر حرفی که به گفتنش بیارزد میتوان فوری گفت.»
همهی این نظرها در کتاب بلندپروازانهی جدید مارتا نوسبام، سلطنتِ ترس، ارائه شده است. با توجه به اوضاع توصیفشده از سوی نوسبام، عجیب نیست که بسیاری از دانشجویان جوانترِ او در دانشگاه شیکاگو عقیده دارند که «آمریکای آشنا و محبوبشان دارد از بین میرود»، و نیمی از رأیدهندگان را «هیولاها»یی میخوانند که «دشمنِ همهی چیزهای خوب» هستند. آنها فکر میکنند که «آخرالزمان است، یعنی وقتی که پارسایانِ بازمانده باید با نیروهای شیطانی مبارزه کنند.»
اما در برابر این همه علائم هشداردهنده دربارهی وضعیت آمریکا، این استاد حقوق و اخلاق میگوید که باید از فاجعهپنداری خودداری کرد. او در ابتدای کتاب حرفی میزند که من هم از صمیم قلب به آن اعتقاد دارم: بهرغم همهی آسیبهای کنونی آمریکا، این کشور امروز از دههی 1950 که بسیاری در حسرتش به سر میبرند، جای خیلی بهتری است.
«آمریکاییهای آفریقاییتبار را در جنوب دار میزدند. کمونیستها را از کار اخراج میکردند. زنان تازه داشتند به دانشگاههای معتبر و بازار کار وارد میشدند...مزاحمت جنسی، آزاری فراگیر بود...یهودیان نمیتوانستند در شرکتهای بزرگ مشاورهی حقوقی شریک شوند. همجنسگرایان، که مطابق قانون مجرم بودند، تقریباً همیشه گرایش جنسی خود را پنهان نگه میداشتند. معلولان از حق دسترسی به اماکن عمومی و مدارس دولتی محروم بودند. تراجنسیتی مقولهای بود که هنوز نامی برایش وجود نداشت.»
به عبارت دیگر، در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم فرصتهای بیشماری برای زندگی، آزادی و دستیابی به خوشبختی وجود داشت-البته اگر دگرجنسگرا، سفیدپوست، پروتستان و مرد بودید.
نوسبام میگوید، هر چند «ممکن است به نظر برسد که به جای پیشرفت به سوی برابری انسانی، داریم به عقب برمیگردیم...اما دنیا به آخر نرسیده است.» به نظر او، «هراس...سبب میشود که اوضاع از آنچه هست بسیار خطرناکتر شود.» البته به عقیدهی من، دستکم گرفتن خطرات حملات پیاپی رئیس جمهور به حکومت قانون نیز به همان اندازه خطرناک است.
به هر حال، حق با نوسبام است که میگوید، اکنون «واقعاً زمانی است که امید و تلاش میتواند بسیار سودمند باشد.»
در حالی که بسیاری از ما میل داریم که هواداران رئیس جمهور را هیولاهایی نژادپرست و اصلاحناپذیر جلوه دهیم، نوسبام به ما یادآوری میکند که سه نفر از مؤثرترین رهبران عصر جدید، ماهاتما گاندی، نلسون ماندلا و مارتین لوتر کینگ جونیور، حامی سرسخت امید و بخشایش، و مخالف نفرت بودند.
کینگ در مشهورترین سخنرانی خود گفت، «ما نمیپذیریم که بانک عدالت ورشکست شده باشد. ما نمیپذیریم که خزانههای بزرگ فرصت این کشور ته کشیده باشد...بیایید برای فرونشاندن عطش آزادیِ خود از جام خشم و نفرت ننوشیم.»
به نظر نوسبام، «او ]کینگ[ در اصل دارد همان حرفی را میزند که آشیل میگفت.» نوسبام از شناخت عمیق خود از یونانیها و رمیها بهره میبَرد تا به ما یادآوری کند که مردم دوران باستان با هیچیک از مشکلات فعلی ما بیگانه نبودند.
نوعی عشق هست که صرفاً عبارت است از دیگری را کاملاً انسان و تا حدی مستعد تغییر و خوبی دیدن.
کینگ دارد میگوید «دموکراسی باید از فکر بیمعنی و مخرب تلافیجویی دست بردارد و به سوی عدالت حقوقی و بهروزی بشر گام بردارد...او به خاطر آینده، در برابر یکی از قویترین امیال انسانی، یعنی میل به انتقام، ایستادگی میکند...یکی از بغرنجترین مشکلات در سیاست این است که از تلاش جدی برای یافتن راهحلها دست برنداریم و نگذاریم که ترس ما را از مسیر منحرف کند و به راه نادرست خشم بیاندازد...به عقیدهی من، عاقلانه است که رویکرد فلسفی به مشکلات آمریکا را به روششناسی تغییر سیاسیِ خشونتپرهیز پیوند دهیم، یعنی همان چیزی که زندگی و رفتار کینگ مظهر آن بود.»
ماندلا هم «استعدادی تقریباً حماسی برای عشق داشت: قابلیت خوبی و نیکی را در هموطنان سیاه و سفیدش میدید و به آن ایمان داشت...ماندلا قهرمان است اما لازم نیست که ما سودای چنان بلندنظریِ خارقالعادهای را در سر بپرورانیم. فقط باید در همان مسیر گام برداریم...نوعی عشق هست که صرفاً عبارت است از دیگری را کاملاً انسان و تا حدی مستعد تغییر و خوبی دیدن.»
دشواریِ زمانه از آرمانگرایی بنیادی نوسبام نکاسته است: او همچنان به نگرش محبتآمیز و خلاق (از طریق شعر و موسیقی...) و روحیهی مشورت و نقد عقلانیِ موجود در...گفتمان سیاسی خوب» باور دارد. اگر حالا آلمان «یکی از متوازنترین و مقاومترین کشورهای جهان در برابر ترس است، شاید به این دلیل باشد که سیاستمداران هر دو جناح به جای این که پشت سر هم غیبت کنند و به یکدیگر طعنه بزنند، واقعاً مینشینند و فکر میکنند.»
او برای مشکلات کشور دو راهحل ساختاری ارائه میدهد که هر دو به یک اندازه ارزشمند و نامتعارفاند: اختلاط نژادیِ واقعی در مدارس دولتی آمریکا، و دورهی سه سالهی سربازی اجباری برای همهی جوانان آمریکایی. به نظر نوسبام، داغننگ یا بدنامی ناشی از فقدان ارتباط نزدیک است، و یکی از دلایل کاهش سریع بدنامی همجنسگرایان این است که «آنها دارند در سراسر کشور از هویت جنسی خود پرده برمیدارند.»
به عقیدهی او، دیگر انواع داغننگ-طبقاتی، نژادی و سنی-را هم میتوان از طریق معاشرت گستردهی شهروندان جوان در دوران خدمت نظام وظیفهی عمومی از بین برد. معنای ضمنی نظر او این است که «این جوانان، درست مثل سربازان دوران جنگ جهانی دوم، به تنوع و کثرت موجود در کشورشان پی خواهند برد، با این تفاوت که هدف این جوانان نه کشتن بلکه کمک کردن خواهد بود.»
این یکی از نظریات ستودنیِ ارائهشده در این کتاب است. هر کسی که هنوز عقیده دارد که این جمهوری را میتوان نجات داد باید همهی این نظرها را بپذیرد. به قول نوسبام، «امید واقعاً یک گزینه و عادتی مفید است.»
برگردان: عرفان ثابتی
چارلز کایزِر نویسندهی کتابهای سال 1968 در آمریکا و هزینهی شجاعت است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلی زیر است:
Charles Kaiser, ‘The Monarchy of Fear review: Martha Nussbaum makes the case for hope’, The Guardian, 29 July 2018.