تاریخ انتشار: 
1398/02/21

پیامدهای کاهش جمعیت

آنجانا اهوجا

mymodernmet

موج انسانی: جمعیت چطور به دنیای مدرن شکل داد، نویسنده: پل مورلند، انتشارات: جان مورِی، 2019.

سیاره‌ی خالی: شوک کاهش جمعیت جهان، نویسندگان: درل بریکر و جان ایبیتسون، انتشارات: رابینسون، 2019.

پرسش: آمیزش جنسی چه فایده‌‌ای دارد؟ پاسخ: ساختن اقتصاد، باد انداختن به غبغب غرور ملی و پیروزی در جنگ‌. جمعیت‌شناسی دست پنهانی است که جزر و مدهای عظیم در تاریخ انسان مدرن را کنترل می‌کند، از گسترش امپراتوری و جنگ جهانی اول گرفته تا خیزش چین و افول قریب‌الوقوع ژاپن به عنوان یک ابرقدرت اقتصادی.

پل مورلند، جمعیتشناس دانشگاه لندن، در کتاب جزر و مد انسانی، به کمک اعداد و به طرز قانع‌کنندهای خیزش و افول جوامع را بر اساس جمعیت‌شان توضیح می‌دهد. کودکان، از جمله، به استعمارگران، سربازان یکبار مصرف و مصرف‌کنندگان آینده تبدیل می‌شوند. لوکزامبورگ شاید یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان باشد اما تنها 600 هزار نفر جمعیت دارد و به زحمت در صحنه‌ی جهانی به چشم می‌آید. اقتصادهای نوپای«بریک» (برزیل، روسیه، هند و چین) با  جمعیتی بالغ بر سه میلیارد، صرفاً به خاطر قدرت عظیم انسانی‌شان جلب توجه می‌کنند.

این نظریه جدید نیست: جمعیت برابر است با سرنوشت، حداقل تا حدودی. مورلند می‌گوید «در 200 سال گذشته انقلابی در جمعیت رخ داده که جهان را تغییر داده است. گردباد جمعیتی یا همان آهنگ شتابان تغییر جمعیت، سراسر جهان را درنوردیده است... و تأثیرات بعضاً نادیده‌ و کم‌اهمیت انگاشته‌شده‌ای بر روند تاریخ گذاشته است.» برای مثال، به نظر او میان جوانی و آشوب رابطه‌ای وجود دارد: میانگین سن شهروندان یمنی زیر 20 سال است. خاورمیانه دارای جمعیتی نسبتاً جوان است که آن را به محیط مساعدی برای قیامهایی مانند بهار عربی تبدیل می‌کند.

دنیای مدرن مورلند از قرن نوزدهم آغاز می‌شود، از زمانی که جمعیت جهان نزدیک به‌ یک میلیارد نفر بود و هشدارهای توماس مالتوس در جهان طنین‌انداز شد. مالتوسِ کشیش در «مقاله‌ای پیرامون اصل جمعیت» اشاره می‌کند که رشد جمعیت همواره از میزان افزایش عرضه‌ی غذا بیشتر خواهد بود.

در قرن نوزدهم که بهبود بهداشت و کنترل عفونت‌‌ها، مرگ زودرس را کاهش داد، جمعیت به طور انفجاری رشد کرد. ملکه ویکتوریا که در سال 1837 به تخت نشست، 9 فرزند به دنیا آورد که همگی زنده ماندند و به بزرگسالی رسیدند؛ پیش از او ملکه اَن، که در سال 1714 از دنیا رفت، 18 بار حامله شد اما همه‌ی فرزندانش قبل از خود او مردند. دو روند اصلی که بین عصر ویکتوریا و امروز رخ داد عبارت بود از کاهش چشمگیر مرگ و میر کودکان و، پس از عادی شدن بقای کودکان، کاهش زاد و ولد.

در ابتدای قرن بیستم، کاهش نرخ تولد و افزایش بقای فقرا به طرز عجیبی به جنبش به‌سازیِ نژادی گره خورد زیرا کسانی که به جذب سرباز برای جنگ بوئر مشغول بودند از نرمیِ استخوان و آسم پسران فقیر شاکی بودند. در سال 1895، دکتر جان بری هِیکرفت، متخصص به‌سازیِ نژادی، نسبت به ریشه‌کن کردن بیماری سل هشدار داد. او می‌گفت «اگر ما بیماری‌های عفونی را از میان برداریم، مسبب تداوم این گونه‌های فقیر خواهیم بود.»

اما تصویر بزرگ‌تر این است: طی دو قرن جمعیت جهان از یک میلیارد به هفت میلیارد افزایش یافت. هر نوزاد گریانی طعنه‌ای است به مالتوس و اخلافش مانند پل ارلیچ که در سال 1968 در کتاب انفجار جمعیت هشدار داد که تولید غذا به ظرفیت نهایی خود رسیده است و صدها میلیون نفر از گرسنگی خواهند مرد. بله! قرن‌های بیستم و بیست و یکم شاهد وقوع قطحی‌هایی بود که به مرگ میلیون‌ها نفر انجامید. بیشتر اوقات این قحطی‌ها نتیجه‌ی مدیریت بد و شرارت بود اما شمار انسان‌ها باز هم افزایش یافت. انقلاب‌های صنعتی و کشاورزی ما را قادر ساختند تا حتی به قیمت نابودی آب و هوای زمین، خود را سیر کنیم.

آن‌چه برای جمعیت‌شناسان اهمیت دارد تخمین نرخ باروری یا تعداد نوزادانی است که به طور میانگین به ازای هر زن به دنیا می‌آیند. تراز جایگزینی در کشورهای پیشرفته که بر اساس آن هر کشوری می‌تواند بدون نیاز به مهاجرت جمعیت خود را حفظ کند، 2.1 است (دو برای جایگزینی والدین، و یک دهم برای جبران مرگ و میر نوزادان و مرگ زودرس زنان). بدیهی است که تولد به جمعیت می‌افزاید و مرگ در هر سنی از جمعیت می‌کاهد. این تعادل دائم‌التغییر میان تولد و مرگ،  به علاوه‌ی مهاجرت، سه اصل بنیادین آمارهای جمعیت‌شناختی هستند. ‌

تمامی کشورهای مهم در برهه‌ای کوشیده‌اند تا این اصول بنیادین را بالا و پایین کنند. میزان موفقیت آنها یکسان نبوده است. هیتلر آرزو داشت تا در تولید مثل از آمریکا پیشی گیرد زیرا نرخ تولد بالا را به سود قدرت می‌انگاشت. سیاست شرم‌‌آور تک فرزندی در چین، که در سال 2015 کنار گذاشته شد، نرخ باروری را به ۱.۲ رساند که بسیار پایین‌تر از نرخ جایگزینی است. همچنین سبب بروز شکاف عمیق جنسیتی شد: 120 مرد به ازای هر 100 زن، که این مسئله خود بر روی تولید مثل آینده تأثیر خواهد گذاشت. اکنون «با خاموش شدن یکی از موتورهای رشد اقتصادی چین (نیروی کار فزاینده) آینده‌ی این کشور نامعلوم است.»

از سوی دیگر، اسرائیل به منظور بازسازی خود بعد از هولوکاست و حفظ خود در میان کشورهای عرب، مسیر متفاوتی را در جهت افزایش جمعیت در پیش گرفت و به هر زوج، تا 42 سالگی زن، هشت لقاح خارج از رحم رایگان ارائه کرد. این برنامه حتی شهروندان اسرائیلی مقیم خارج را هم دربرمی‌گرفت. اکنون هر زوج اسرائیلی به طور میانگین سه فرزند دارد که برای یک کشور توسعهیافته رقم بالایی است. حتی در بریتانیای پیش از جنگ جهانی اول نیز «کمیسیون ملی نرخ تولد» تأسیس شد تا علت کمبود نوزادان، به‌ویژه در میان طبقه‌ی مرفه، را بررسی کنند. در میان حامیان این کمیسیون می‌توان نام بئاتریس وب را دید که یکی از بنیان‌گذاران هفته‌نامه‌ی نیو استِیتسمَن است. اخیراً حتی ولادیمیر پوتین هم از نرخ باروری روسیه (کمتر از دو) ابراز نگرانی کرده است.

اما دخالت دولت در اتاق خواب به ندرت جواب می‌دهد. برای مثال، حتی در نبود سیاست تک فرزندی، باز هم تعداد فرزندان زوج‌های چینی کمتر می‌بود؛ این را می‌توان با مشاهده‌ی همتایان آنها در کره و تایوان دریافت که هر چند چنین سیاستی بر آنها تحمیل نشده بود اما تعداد فرزندانشان زیاد نبود. کاهش نرخ باروری نتیجه‌ی طبیعیِ شهرنشینی، تحصیل و توانمندی زنان است. در مناطق غیرشهری، کودکان نیروی کار اضافی مفیدی به شمار می‌روند اما در شهرها بار گرانی بر دوش خانواده محسوب می‌شوند.

وقتی به تصویر بزرگ‌تر نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که تعداد کهن‌سالان و غیرسفیدپوستان در حال افزایش است. در بریتانیا نرخ امید به زندگی برای مردان 80 و برای زنان 83 سال است. در سال 1960 میانگین سن در جهان 20 سال بود؛ این نرخ تا 2100 به 40 خواهد رسید (همان نرخ فعلی در بریتانیا). جمعیت آفریقا همچنان در حال افزایش است. در جنوب صحرای آفریقا، جمعیت از دهه‌ی 1950 تا کنون پنج برابر افزایش یافته و به نزدیک به یک میلیارد نفر رسیده است. میانگین سن در آنجا 18 سال (نصف میانگین سن در اروپا) است و امید به زندگی در حال افزایش است که نشان می‌دهد این قاره نیز رو به پیری خواهد گذاشت.

اما نرخ باروری حتی در آفریقا نیز رو به کاهش است – و هیچ دلیلی وجود ندارد که این قاره نیز در نهایت به نرخ پایین باروری دیگر مناطق دنیا نرسد. در آفریقای جنوبی این نرخ به 2.5 کاهش یافته است و در کنیا، از دهه‌ی 1960، این نرخ نصف شده و از 8 به 4 فرزند برای هر زن رسیده است. وضعیت نیجریه نامشخص است: در پرجمعیت‌ترین کشور آفریقایی هر زن بیش از شش فرزند به دنیا می‌آورد. اما با شهری‌شدن این کشور، توقع می‌رود که این نرخ نیز کاهش یابد. به قول مورلند: «تغییرات جمعیت‌شناختی مثل فیلمی است که در زمانهای مختلف در سینماهای مختلف به نمایش درمی‌آید...همه می‌دانیم که آخر فیلم چه اتفاقی رخ می‌دهد.»

اما آیا واقعاً می‌دانیم که آخر فیلم چه اتفاقی می‌افتد؟ به قول نویسنده‌ی کتاب پرفروش سیارهی خالی، ممکن است ناگهان مسیر داستان عوض شود. پیش‌بینی سازمان ملل این است که جمعیت جهان از هفت میلیارد کنونی به 11 میلیارد نفر خواهد رسید و پس از سال 2100 ثابت خواهد ماند. بسیاری اما بر این باورند که ارقام سازمان ملل اغراق‌آمیز است و این امر را نادیده می‌گیرد که نگرش مردم به تولیدمثل، به‌ویژه در کشورهای توسعه‌یافته، با چه سرعتی در حال تغییر است. تجدیدنظرطلبان پیش‌بینی می‌کنند که جمعیت دنیا بین سال‌های 2040 تا 2060 به اوج خود یعنی ۹ میلیارد نفر برسد و سپس کاهش یابد.

به قول درل بریکر، نظرسنج، و جان ایبیتسون، روزنامه‌نگار، «در میانه‌ی این قرن ممکن است به جای افزایش شدید جمعیت شاهد کاهش شدید جمعیت باشیم– کاهش مداوم جمعیت انسان‌ها از نسلی به نسل دیگر. تا کنون چیزی شبیه به این اتفاق نیفتاده است.» اکنون جمعیت کشورهای مرفهی مثل ژاپن، کره‌جنوبی، اسپانیا و ایتالیا در حال کاهش است و غولهای بزرگی مثل چین و برزیل نیز تا سال 2050 به چنین وضعیتی دچار خواهند شد.

احتمالاً این کاهش جمعیت، آینده را از بیخ و بن تغییر خواهد داد. بنا به پیش‌بینیِ بریکر و ایبیتسون، «مهم‌ترین چالش ژئوپولتیک در دهه‌های آتی می‌تواند مهار چین عصبانی و ناامیدی باشد که حالا باید با عواقب سیاست فاجعه‌بار تک فرزندی خود روبرو شود.» اما بشر با مسائل دیگری نیز مواجه است: برخلاف نظر بسیاری از افراد، نرخ باروری در میان اقوام بومی مثل بومی‌های استرالیا نیز در حال کاهش است. کاهش بومی‌ها می‌تواند به معنی نابودی همیشگیِ فرهنگ و زبان آنها باشد.

اکنون جمعیت کشورهای مرفهی مثل ژاپن، کره‌جنوبی، اسپانیا و ایتالیا در حال کاهش است و غولهای بزرگی مثل چین و برزیل نیز تا سال 2050 به چنین وضعیتی دچار خواهند شد.

زیبایی این کتاب در این است که روندهای جهانی‌ دشوارفهم را به تصمیمات فردیِ روزمره و همه‌کس‌فهم ربط می‌دهد. نویسندگان کتاب به سراسر جهان سفر می‌کنند و به صحبت‌های زنان جوان در مورد تصمیمات‌شان برای تشکیل خانواده گوش می‌دهند. از حلبی‌‌آبادهای فلاکت‌زده‌ی دهلی گرفته تا سالن‌های نقاشی خوش‌طرح اروپایی، زنان تحصیل و استقلال اقتصادی خود را بسیار ارزشمند می‌خوانند. امروز دیگر بزرگ کردن کودک نوعی وظیفه‌ی خانوادگی قلمداد نمی‌شود و بیشتر امری است در جهت برآورده کردن خواست‌های شخصی. نگاه فمینیستی‌تر هم سبب شده است تا مفهوم زنانگی از نیاز به بچه‌دار شدن جدا شود.

تحصیل و بلندپروازی زنان سبب تأخیر در ازدواج شده‌اند و راه‌های جلوگیری از بارداری نیز همگی به تغییر در وضعیت کنونی انجامیده‌اند. میلیون‌ها نفر در سراسر جهان تصمیم به تولیدمثل فرزندان کمتر گرفته‌اند. داشتن یک یا دو فرزند اگر هنوز به هنجار تبدیل نشده باشد، قطعاً آرزویی جهانی شده است: یک «دام باروری پایین» که گریز از آن ناممکن است. در انگلستان و ولز، نرخ باروری در طول پنج سال گذشته کاهش یافته و هم اکنون حدود 1.8 فرزند برای هر زن است.

ناتوانی یک کشور از جایگزینیِ کافیِ جمعیت خود سبب جلب توجه به سومین بُعد از اصول آماری جمعیت یعنی مهاجرت می‌شود. سیاره‌ی خالی روایتی گیرا از جهانی در آستانه‌ی تغییری عمیق ارائه می‌دهد و چقدر بجاست که این کتاب را دو کانادایی نوشته‌اند که کشورشان همچنان الگوی مهاجرت بین‌المللی است. نگاه باز جاستین ترودو آینده‌ی روشنی را برای کانادا رقم می‌زند حتی اگر این نگرش در حال حاضر با مخالفت ارتجاعی پوپولیستی علیه مهاجرین مواجه باشد.

به قول بریکر و ایبیتسون، «با افزایش سن جمعیت‌ و کاهش آن در تقریباً سراسر جهان، ممکن است روزی کشورها برای ورود مهاجرین با هم رقابت کنند... اگر آمریکا می‌خواهد همچنان قدرتی بزرگ باقی بماند، باید مثل قبل پذیرای مهاجرین باشد.»

صرف‌نظر از این‌ که رهبران ملی‌گرایی مثل دونالد ترامپ یا ویکتور اوربان مجارستانی مهاجرت را بپذیرند یا نه، این دو کتاب آثاری هستند که در بهترین موقع به تأثیر جمعیت‌ بر آینده‌ی دنیا می‌پردازند. میلیون‌ها مرد جوان عصبانی و بی‌عروس مانده‌ی چینی ممکن است سبب ناآرامی‌ داخلی شوند، امری که برای دیگر کشورها پیامدهای اقتصادی خواهد داشت.

شاید هم این جهانِ پا به ‌سن گذاشته نظم جهانیِ جدیدی بیافریند: صلح کهن‌سالی، عبارت دلنشینی برگرفته از دانشمند علوم سیاسی، مارک هاس. اگر چنین شانسی وجود داشته باشد، بهتر است امیدوار باشیم که جمعیت‌ واقعاً با سرنوشت یکی باشد.

 

برگردان: مریم طیبی


آنجانا اهوجا نویسنده‌ی فایننشال تایمز است. آن‌چه خواندید برگردان این نوشته‌ی او با عنوان اصلیِ زیر است:

Anjana Ahuja, ‘When the human tide ebbs’, New Statesman, 20 February 2019.