تاریخ انتشار: 
1398/03/02

میان ایران و صهیون: تاریخ ناگفته‌ی یهودیان ایران در قرن بیستم

فرناز سیفی

Wikipedia

میان ایران و صهیون: تاریخ یهودیان ایرانی در قرن بیستم نویسنده: لیور بی.استرن‌فلد، انتشارات: دانشگاه استنفورد، ۲۰۱۸

 

«در تابستان ۲۰۱۶ برای دو مصاحبه‌ی آخر کتابم به پاریس سفر کردم. یکی از مصاحبه‌ها با ابوالحسن بنی‌صدر، اولین رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی ایران بود و دیگری با داریوش آشوری، روشن‌فکر و فرهنگ‌‌نگار معروف ایرانی. آقای آشوری از من پرسید کتابت دقیقاً درباره‌ی چه موضوعی است؟ مختصر شرح دادم که کتابم تحقیقی درباره‌ی زندگی ایرانیان یهودی در قرن بیستم است. آشوری که حس طنز خوبی دارد فوری گفت: پس تاریخ ۲۶۰۰ سال دیگر یهودیان در ایران چی؟ اشاره‌ی آشوری به این واقعیت بود که هر ایرانیِ یهودی، داستان خانوادگی خود را با ماجرای اسرای یهودی در بابل و آزادسازی آن‌ها به دست کوروشِ بزرگ شروع می‌کند. اشاره‌ی آشوری یکی از دلایلی بود که به دنبال نگارش این کتاب دانشگاهی رفتم.»

این چند جمله، سرآغاز کتاب میان ایران و صهیون؛ تاریخ یهودیان ایرانی در قرن بیستم است. لیور بی.استرن‌فلد، نویسنده‌ی این کتاب، استاد تاریخ و مطالعات یهودی در دانشگاه پنسیلوانیا است. استرن‌فلد در مراسم سخنرانی و معرفی کتابش در دانشگاه جانز هاپکینز گفت وقتی که دانشجوی تاریخ بود به خودش قول داد که هرگز سراغ تاریخ یهودیان ایرانی نرود، چون او هم درگیر این کلیشه‌ی نادرست بود که یهودیان در ایران، تاریخ پرفرازونشیبی ندارند و منابع چندانی در دسترس نیست و در کل چیز زیادی برای کشف و بررسی در میان نیست! در تمام دورانی که دانشجوی تاریخ بود و تخصصش مطالعات یهودی، تنها کتاب مفصل بررسی تاریخی درباره‌ی یهودیان ایران، کتاب تاریخ جامع یهودیان ایران به قلم حبیب لوی بود و بس. کتابی که تنها در ۶۰۰ صفحه و به شکل فشرده تاریخ هزاران ساله‌ی یهودیان ایران را روایت می‌کند.

استرن‌فلد که به زبان فارسی هم مسلط است، از منابع مختلفی برای بررسی زندگی یهودیان ایران در قرن بیستم استفاده کرده است: از صدها مصاحبه و ثبت روایات شخصی افراد گرفته تا بررسی آرشیوی، جستجو لابلای عکس‌های باقی‌مانده و بریده‌ی نشریات. استرن‌فلد که تبعه‌ی اسرائیل است، نمی‌توانست برای تحقیق به ایران سفر کند. پس بررسی خود را از نزدیک‌ترین فضا به ایران شروع کرد: لس‌آنجلس یا به قول خودش همان «تهرانجلس» معروف. شهری که شمار قابل توجهی از ایرانیان یهودی بعد از انقلاب اسلامی و در تمام چهار دهه‌ی گذشته به آن‌جا مهاجرت کرده و باهمستان پرشماری دارند.

استرن‌فلد در کتاب خود مفصل توضیح می‌دهد که در روایت زندگی یهودیان ایران در قرن بیستم به زبان انگلیسی و دیگر زبان‌ها و خارج از فضای فارسی، چطور واژه‌ها تغییر پیدا می‌کنند و به جای معادل دقیق برای واژه‌ی فارسی که اغلب عاری از قضاوت و انگ و ننگ است، معادل‌هایی انتخاب و رواج پیدا کرده که بار معنایی کاملاً متفاوتی دارد. یکی از مهم‌ترین نمونه‌های این واژه‌ها در ترجمه‌ی محله‌ی یهودیان تهران به زبان انگلیسی و دیگر زبان‌های مهم رخ داده است. بررسی استرن‌فلد در میان منابع و عکس‌ها و نشریات یهودی و غیریهودی نشان می‌دهد که این منطقه‌ در زبان فارسی همیشه «محله» بوده و از جنس صدها محله‌ی دیگر شهر. اما در انگلیسی این واژه ناگهان به «گتو» ترجمه شده، «گتو» که در فرهنگ و تاریخ اروپا و با توجه به تاریخ دردناک هولوکاست و آن‌چه بر یهودیان در جنگ دوم جهانی گذشت، کاملاً بار معنایی منفی و متفاوتی دارد. به عقیده‌ی استرن‌فلد، زندگی یهودیان ایران ایده‌آل نبود، اما در واقعیت تجربه‌ای که یهودیان ایران در محله‌‌هایشان داشتند، هرگز از جنس زندگی در یک «گتو» نبود. 

یک اهمیت کتاب استرن‌فلد در این‌جاست که به‌نوعی اولین پژوهش دانشگاهی و جدی درباره‌ی تاریخ یهودیان ایران است که از زاویه‌ی مطالعات صهیونیسم نیست. نویسنده در کتاب خود می‌نویسد: «تاریخ یهودیان ایران به زاویه‌ی تنگ و محدود مطالعات صهیونیستی تقلیل پیدا کرده است. وضعیتی که امکان بررسی منصفانه و نقش و حضور واقعی یهودیان ایرانی در تحولات قرن بیستم در ایران را از بین می‌برد.» استرن‌فلد توضیح می‌دهد که چنین زاویه‌ی جانب‌دارانه‌ای چطور هرچه را روایت می‌کند در راستای این روایت غالب و مورد پسند خودش است که یهودیان در ایران همیشه و همواره سرکوب شدند و فضای جامعه‌ی ایران همیشه «ضد یهود» بوده و هست و خواهد بود!

hasepharadi


یکی از مهم‌ترین واقعیت‌های تاریخی که در این روایت جانبدارانه حذف شده و یا نادیده گرفته می‌شود، حضور و همراهی گروه قابل‌توجهی از یهودیان ایرانی در تظاهرات‌ علیه محمدرضا شاه پهلوی و مخالفت با نظام سلطنت در ایران است. واقعیتی که در روایت غالب از تاریخ و موضع‌گیری سیاسی یهودیان ایران در فروپاشی نظام پهلوی در ایران نادیده گرفته می‌شود یا این دروغ تبلیغ می‌شود که تمام یهودیان ایران، طرفدار خاندان پهلوی بودند و نقش و فعالیتی در اعتراض‌هایی که منجر به انقلاب شد، نداشتند.

استرن‌فلد در کتاب خود توضیح می‌دهد که اولین جرقه در ذهن او زمانی زده شد که کتاب ایران بین دو انقلاب، نوشته‌ی یرواند آبراهامیان را می‌خواند. در هنگام مطالعه‌ی  کتاب به این جمله رسید: «حزب توده متهم بود که به دست مُشتی ارمنی، یهودی و مهاجران قفقازی اداره می‌شود.» اگر این «روایت غالب» درست است که همه‌ی یهودیان ایران طرفدار شاه بودند و مخالف انقلاب، پس حضور و نقش آن‌ها در حزب توده برای چه بود؟ استرن‌فلد توضیح می‌دهد که در همین بررسی‌ها به عکسی از یک تظاهرات ضد شاه در تهران رسید: تظاهرات ارمنی‌های تهران علیه رژیم شاه. سند دیگری که این کلیشه را زیر سؤال می‌بُرد که «همه‌ی پیروان اقلیت‌های مذهبی در ایران» طرفدار رژیم شاه بودند.

این کتاب همچنین با بررسی اسناد و مدارک نشان می‌دهد که بسیاری از مخالفان رژیم شاه در تهران که در تظاهرات‌ گسترده‌ی سال ۱۳۵۷ مجروح شدند، یک «پناهگاه امن» داشتند: بیمارستان یهودیان تهران (دکتر سپیر) که برخلاف بسیاری دیگر از بیمارستان‌ها، نه تنها مجروحان را پذیرش و درمان می‌کرد بلکه به ساواک اطلاع نمی‌داد و نام و نشان مجروحان را در اختیار مقامات امنیتی نمی‌گذاشت. این پناهگاه به لطف دوستی و رابطه‌ی نزدیک و خوب یهودیان اداره‌کننده‌ی این بیمارستان با بیت و شخص آیت‌الله محمود طالقانی ممکن شده بود.

مجموعه‌ی صدها گفتگوی شفاهی نویسنده با یهودیان ایرانی در آمریکا و دیگر کشورها هم نشان می‌دهد که در میان آن‌ها شمار افرادی که با رژیم شاه مخالف بودند، به شکل رسمی عضو یکی از سازمان‌های سیاسی مخالف رژیم (به‌ویژه حزب توده) بودند یا با این گروه‌ها احساس نزدیکی داشتند، کم نبود. در کتاب نقل قولی از یکی از یهودیان ایرانی که عضو حزب توده است، توضیح جالبی‌ست بر این که چطور یهودیان جذب این حزب شدند: «وقتی به عضویت حزب توده درآمدم، نه می‌دانستم مارکس چه کسی است و نه چیزی از مارکسیسم می‌دانستم. حزب توده برای من جذاب بود چون ناگهان فضایی را پیدا کردم که هیچ‌کس به من "جهود" نمی‌گفت و من دیگری نبودم. یکی بودم مثل بقیه‌ی اعضاء.»

در دهه‌ی پنجاه شمسی، دو روشن‌فکر و معترض سیاسی یهودی (هارون پرویز یشایایی و عزیز دانشراد) که هر دو عضو حزب توده بودند و در سال‌های بعد از رهبران جامعه‌ی یهودیان ایران شدند، سازمان «جامعه‌ی روشن‌فکران یهودی ایران» را تأسیس کردند که گروهی با باورها و گرایش سیاسی چپ و مخالف سلطنت محمدرضا شاه بود. استرن‌فلد معتقد است این گروه چند تأثیر مهم در حیات اجتماعی و سیاسی یهودیان ایران داشت. اول این‌که برای اولین‌بار در تاریخ معاصر ایران به شکل متمرکز یهودیان انقلابی و مبارز را بسیج کرد و آن‌ها را به نقش‌آفرینی فعال سیاسی سوق داد. دوم این‌‌که گروهی بود که هم‌زمان چپ و مذهبی بود و باورهای دین یهودیت در اداره و شیوه‌ی گروه نقش مهمی داشت. این گروه همچنین موفق شد یک سال پیش از وقوع انقلاب اسلامی، کنترل اداره‌ی امور تشکل‌های اصلی یهودیان ایران را به دست گیرد و اعضای پیشین رهبری امور را کنار بزند (اعضای پیشین همه رابطه‌ی خوبی با دربار پهلوی داشتند و طرفدار سلطنت بودند.) نشریه‌ی این گروه به اسم تموز نیز، در این دوران بسان پلی میان جامعه‌ی یهودیان ایران و سایر مردم ایران بود. بعضی یادداشت‌های سردبیری نشریه در این دوران، به شکل علنی در انتقاد و مخالفت با سلطنت و خاندان پهلوی بود و از ایده‌ی انقلاب کاملاً دفاع می‌کرد. نشریه‌ی تموز رابطه‌ی نزدیک و خوبی با آیت‌الله طالقانی و هواداران و نزدیکان او نیز داشت.

Tablet Magazine


استرن‌فلد «تعریف تاریخ یهودیان از زاویه‌ی تنگ مطالعات صهیونیسم، بی‌علاقگی به بررسی دانشگاهی فعالان چپ‌ یهودی و ناتوانی از درک معنا و مفهوم تنوع و پیچیدگی‌های سیاسی و فرهنگی یهودیان ایرانی» را مهم‌ترین دلایلی می‌داند که روایت غالب از زندگی سیاسی یهودیان ایران را تا این‌اندازه خطی و یک‌پارچه روایت کرده و از بیان تنوع دیدگاه‌ها، باورها و منش سیاسی آن‌ها طفره می‌رود.

استر‌ن‌فلد در این کتاب تغییر وضعیت اقتصادی یهودیان ایران در قرن بیستم را نیز بررسی کرده است. در سال‌های جنگ دوم جهانی و تهاجم نیروهای متفقین به ایران، بنا به گزارش «کمیتهی توزیع مشترک یهودیان» که اعضای آن از ایران بازدید کرده بودند، نزدیک به ۸۰ درصد جمعیت یهودیان ایران فقیر و از طبقات فرودست و بسیار محروم ایران محسوب می‌شدند. بنا به این گزارش اکثریت جمعیت یهودیان ایران در حاشیه‌ی شهرها زندگی می‌کردند و با این‌که بیشتر آن‌ها سواد داشتند، سهم آن‌ها از مشاغل اداری یا دیگر شغل‌هایی که لازمه‌ی آن داشتن سواد بود، بسیار ناچیز بود. این وضعیت اما با سرعت چشمگیری تغییر می‌کند. در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی، ۸۰ درصد جمعیت ۱۰۰هزار نفری یهودیان ایران عضو طبقه‌ی متوسط رو به بالا و ۱۰ درصد آن‌ها در گروه ثروتمندان و خواص جامعه محسوب می‌شدند.

استرن‌فلد در کتاب خود توضیح می‌دهد که این تغییر سریع فقط منحصر به وضعیت معیشتی یهودیان کشور نبود. باورها و رفتار سیاسی شهروندان یهودی نیز در این دوره‌ی زمانی کوتاه تغییر کرد. در گزارش سال ۱۹۴۱ «کمیتهی توزیع مشترک یهودیان» اکثریت جمعیت یهودیان ایران از نظر سیاسی «بی‌طرف» و بدون هیچ ترجیح سیاسی برآورد شد و نسبت به صهیونیسم نیز اغلب بی‌تفاوت بودند. اما در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ میلادی، یهودیان ایرانی اغلب خود را ایرانی ملی‌گرا(ناسیونالیست) و هم‌‌زمان همدل با صهیونیسم می‌دانستند. در این میان شمار یهودیانی هم که خود را چپ و نزدیک به سازمان‌های سیاسی چپ و به‌ویژه حزب توده می‌دانستند، کم نبود. این واقعیت خود برهان دیگری است که چطور هویت یهودیان ایران در قرن بیستم، پوست‌اندازی جدی پیدا کرد و تنوع و تکثر یافت.

استرن‌فلد در مراسم سخنرانی در دانشگاه جانز هاپکینز ماجرایی را تعریف کرد. چند سال پیش، وزارت آموزش اسرائیل سراغ وی آمد و از او خواست برای کتاب تاریخ دبیرستان در مدارس اسرائیل چند صفحه‌ای درباره‌ی تاریخ و زندگی یهودیان ایران بنویسد. استرن‌فلد می‌نویسد وقتی نوشته‌ی خود را تحویل وزارت آموزش اسرائیل داد، خط قرمز سانسور بر تمام چند پاراگرافی کشیده شد که توضیح این واقعیت بود که چطور بعضی یهودیان ایران در اعتراض علیه حکومت پهلوی حضور فعالانه داشته و عضو یا حامی سازمان‌های سیاسی چپ بودند. روایت اسرائیل این است که همه‌ی یهودیان ایرانی طرفدار محمدرضا شاه پهلوی و مخالف جمهوری اسلامی بودند و هیچ‌ یک از آن‌ها علیه آخرین شاه ایران، اعتراضی نداشت! او همچنین تصویری از یک هنرمند مشهور اسرائیلی را نشان داد که در اعتراض به سانسور و رویه‌ی نظام آموزشی اسرائیل درباره‌ی خاورمیانه است. مردی کتابی باز را رو به دوربین گرفته و چند صفحه‌ی ناچیز از کتاب را با دو انگشت بالا گرفته است. اعتراضی به این واقعیت عجیب و تلخ که در کتاب ۴۰۰ صفحه‌ای تاریخ در دبیرستان‌های اسرائیل، تنها ۹ صفحه درباره‌ی تاریخ خاورمیانه است. دانش‌آموزان کشوری در خاورمیانه، تنها ۹ صفحه درباره‌ی پیشینه‌ی منطقه می‌خوانند و بس!

Stanford Press


کتاب میان ایران و صهیون توضیح می‌دهد که چطور معنا و تعریف «صهیونیسم» نیز برای همه‌ی یهودیان یکسان نیست و یهودیان ایران نیز همه با هم یک تعریف و برداشت از صهیونیسم ندارند و در میان خود نیز بر سر معنا و مفهوم این مکتب، مناظره و بحث و گفتگوهای بسیاری داشته‌اند.

استرن‌فلد در کتاب خود نقل‌قولی از کتاب خاطرات الیاس اسحاقیان، مدیر مدرسه‌های زیر نظر «مؤسسه‌ی آلیانس» در یزد، سنندج و تهران را بازگو می‌کند: «ایران، وطن من است و خانه‌ی من. اسرائیل، قبله‌ی من است.»

استرن‌فلد توضیح می‌دهد که چنین حس الفت و انس و دل‌سپردگی به هر دو کشور میان یهودیان ایرانی یا یهودیان اسرائیلی که از ایران مهاجرت کردند، بسیار چشمگیر است. او از برنامه‌ی تلویزیونی پربیننده‌ای در اسرائیل برای توضیح این حس پیچیده‌ بهره برده است. وقتی مذاکرات بر سر برنامه‌ی اتمی ایران بار دیگر به بن‌بست رسیده و اسرائیل بار دیگر بر طبل لزوم حمله‌ی نظامی به ایران می‌کوبید، خبرنگاران یکی از برنامه‌های پربیننده‌ی خبری تلویزیون اسرائیل سراغ شهروندان اسرائیلی رفتند که تبار ایرانی دارند تا نظر آن‌ها را بپرسند. تقریباً همه‌ی آن‌ها با حمله به ایران مخالف بودند و از امکان جنگ میان دو کشور وحشت‌زده. وقتی خبرنگار از یکی از آن‌ها پرسید در صورت وقوع این جنگ، از چه کشوری حمایت می‌کند، مرد مستأصل رو به دوربین گفت: «ایران، مادر ماست و اسرائیل، پدر ما. چطور از ما می‌خواهید میان مادر و پدرمان یکی را انتخاب کنیم؟ اصلاً چطور می‌شود فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کرد و دیگری را نادیده گرفت؟»