سود و زیانهای ناشی از فروپاشی دیوار برلین
literaturport
نه یک رمان، نویسنده: جِنی اِرپِنبِک، انتشارات نیو دیرکشن، ۲۰۲۰
زندگی کردن در پایان دنیا چه حسی دارد؟ چارچوب این پرسش که از سوی جنی ارپنبک در مجموعه مقالات جدیدش با عنوان نه یک رمان مطرح شده، نه امری زمانی بلکه امری مکانی است. او که در خیابان لایپزیگر در برلین شرقی، چند متر آن طرفتر از دیوار برلین بزرگ شده، عادت داشت تا انتهای خیابان را پیاده طی کند تا هدفی در زندگیاش بیابد. ارپنبک به یادگیری اسکیت مشغول شد. روی آسفالت در وسط جاده بازی میکرد، و هیچ هراسی از تصادف با ماشینهای عبوری به دل راه نمیداد: گویی هیچکس وجود نداشت.
نه یک رمان مجموعهای از انواع یادداشتهاست: برخی عمیق، برخی دیگر تصادفی ــ که به طور طبیعی به عنوان بخشی از حرفهی نویسندگی به ذهن خطور میکنند. در این کتاب سخنرانیهای مربوط به دریافت جوایز، معرفی آثار دیگر نویسندگان و سخنرانی در دانشگاههای مختلف به چشم میخورند. بسیاری دوست دارند که بدانند بزرگ شدن در آلمان شرقی و تجربهی نابودی جامعهای که جهانبینی افراد را شکل داده چگونه است. ارپنبک با دلسوزی و شفقتی که در نوشتههایش موج میزند، حقایق دوران کودکیاش در برلین شرقی را بازآفرینی میکند. همانطور که ارپنبک در «دلتنگ اندوه» اشاره کرده، شهرش هرگز به دو قسمت تقسیم نشد: او در سال ۱۹۶۷ به دنیا آمد و همه چیز همیشه به همین شکل بود. شنیدن صدای عبور بیوقفهی قطارهای متروی برلین غربی در زیرِزمین همانقدر مسئلهای عادی بود که فهمیدن این قضیه که پس از اتحاد دوبارهی آلمان «هاوس دِر شوایتس» در بلوار مرکزی «اونتر دن لیدن» تماماً یک مغازهی خواربارفروشی نبوده است. زمانی بانک بوده و پس از فروپاشی دیوار برلین دوباره به روال قبلی برگشته است.
ارپنبک در کودکی «بستههای مراقبتی» را از عمهای که ساکن برلین غربی بوده دریافت میکرد. وقتی پس از اتحاد دوبارهی آلمان سرانجام توانست از خانهی عمهی خود دیدار کند، متوجه شد که «سرزمین خوشبختی»ای که در ذهنش تصور میکرده، «به هیچ وجه زیبا و معطر نبود بلکه شلوغ و کثیف بود. آپارتمان عمهام در یک ساختمان معمولیِ بنا شده در دههی۱۹۵۰ قرار داشت... وقتی از بین پردهها به بیرون نگاه کردم، تابلوی ادارهی کاریابی را در ساختمان روبهروی خیابان دیدم، ساختمانی که مردان غمگین بسیاری جلوی آن ایستاده بودند». فروپاشی برلین شرقی در دوران کودکی ارپنبک به معنای فروپاشی خیالپردازیهای همراه آن بود: دنیایی بهتر در همسایگی.
ارپنبک با مهارت از چشم کودک به دنیا مینگرد تا به فهم دنیای بزرگسالان کمک کند. برگزاری جشنوارهی خیریهی شیرینیپزی مدارس به نام همبستگی بینالمللی برای آزادی آنجلا دیویس، فعال مارکسیست آمریکایی، یا لوئیس کوروالان، زندانی سیاسی شیلیایی، کارهای عجیبی نبود. برای ارپنبک عجیب این بود که مردم دیگر چنین کارهایی را انجام نمیدهند. کودکان برای مراسم برافراشتن پرچم گرد هم میآمدند و به فرمان «برای صلح و سوسیالیسم آماده باشید» با صدایی یکدست پاسخ میدادند: «همیشه آمادهایم!» اما معلوم شد که نه ارپنبک و نه آلمان شرقی برای آنچه آینده به ارمغان خواهد آورد آماده نبودند.
در «نقاط ضعف»، آخرین بخش این کتاب، نویسنده حادثهای را بازگو میکند که اندکی پس از سقوط دیوار برلین رخ داد. او متوجه کامیونی با پلاک برلین غربی میشود که در نزدیکی گذرگاه مرزی پارک شده بود. اوایل دسامبر بود و صاحب آن کاغذهای بستهبندیشدهی براقی را در میان رهگذران توزیع میکرد. این فرد نیکوکار ظاهراً صاحب مغازهی کاغذفروشیای بود و به شرق آمده بود تا به همسایگانش صدقه بدهد. با دیدن این حرکت، ارپنبک ــ که آن موقع در اوایل سومین دهه از زندگی قرار داشت ــ اندوهگین میشود. او کاغذ براق مرد را نمیخواست و از کسانی که آن را میگرفتند منزجر بود. او در این کار به جای سخاوت، تکبر میدید. نقطهی ضعفی تحمیلی از سوی نیرویی فاتح:
«برای من، حرکت آن مرد که رولهای کاغذ را از در عقب تحویل میداد، تجسم تمامعیار نابرابری ما بود ... پیامش این بود: من بالا هستم و شما پایین… زمان کنونیای که من در آن زندگی میکنم زیبا و درخشان است؛ آینده است. در حالی که زمان کنونیای که این افراد در آن زندگی میکنند، افراد نیازمندی که به دنبال کاغذ بستهبندی شگفتانگیزی هستند، «حالِ گذشته» است. یعنی گذشته، که باید به بهترین وجه در ظلمت زمستان پشت سر گذاشته میشد، در گل و لای پایمال شده.»
کودکان برای مراسم برافراشتن پرچم گرد هم میآمدند و به فرمان «برای صلح و سوسیالیسم آماده باشید» با صدایی یکدست پاسخ میدادند: «همیشه آمادهایم!» اما معلوم شد که نه ارپنبک و نه آلمان شرقی برای آنچه آینده به ارمغان خواهد آورد آماده نبودند.
حزن و اندوهی که ارپنبک در این لحظات احساس میکند، دو دلیل دارد: این فقط نظام معیوب آلمان شرقی نیست که در حال از بین رفتن است بلکه آیندهی مبتنی بر آن هم در شرف نابودی است. در آلمان شرقیای که ارپنبک توصیف میکند، مردم عقیده داشتند قبل از سوسیالیسمِ واقعیِ آینده زندگی میکنند. از سوی دیگر در غرب، چنین چشماندازی برای زندگی وجود نداشت. آرمانشهر، خواه ناخواه، همانجا بود.
جدیدترین رمان ارپنبک برو، رفت، رفته داستان یک استاد دانشگاه بازنشسته را روایت میکند که میکوشد به گروهی از پناهندگان آفریقایی که تهدید به اخراج شدهاند کمک کند. دقیقاً نمیتوان گفت که این تلاشها با موفقیت به پایان میرسد یا به شکست میانجامد ــ «۱۴۷ نفر از ۴۷۶ آنها اکنون جایی برای خواب دارند». «نقاط ضعف» به صراحت اتحاد دوبارهی آلمان را با بحران امروز پناهندگان مقایسه میکند و میپرسد که چرا امروز تصاویر مهاجرانی که از سیمهای خاردارِ اردوگاههای پناهندگان رد میشوند یا از دریای مدیترانه عبور میکنند، با همان اشتیاق و حساسیت نسبت به تصاویر آلمانیهایی که روی دیوار برلین نشستهاند مورد توجه قرار نمیگیرد؟ چه تفاوتی میان این رویدادها میبینیم و با چه دستهبندیهای اخلاقیای آنها را از یکدیگر متمایز میکنیم؟ قانون اساسی آلمان حق پناهندگی برای پناهندگان سیاسی را تضمین میکند اما همانطور که ارپنبک میگوید، «کسانی را که "صرفاً" پناهندهی اقتصادی» به شمار میروند شامل نمیشود. آیا این موضوع قابل بررسی است؟ ارپنبک صحرانشینان طوارق در نیجر را مثال میزند، جایی که شرکت دولتیِ فرانسوی آریوا اورانیوم استخراج میکند:
«استخراج اورانیوم از صخرهها به مقدار زیادی آب نیاز دارد که این امر سبب کاهش سطح آب میشود. آریوا حتی دسترسی طوارق به برخی از چاههای آب را به طور کامل قطع کرده است. ضایعات رادیواکتیو زمین را آلوده میکند. این امر عواقب ناگواری برای گلههای شتری به همراه داشته که معیشت طوارق به آنها وابسته است. اما این مسئله پیامدهای بیشتری برای خود طوارق به دنبال خواهد داشت. میزان سرطان و مرگ زودرس در میان مردم این مناطق به طرز چشمگیری زیاد است. انرژی تولیدی در نیروگاههای اتمی فرانسه که از اورانیومِ استخراجشده در نیجر به دست میآید، در فرانسه و آلمان جریان دارد. اما آیا صحرانشینان از این آزادی برخوردارند که کشور خود را ترک کنند و برای امرار معاش به جای دیگری مثل مانند فرانسه یا آلمان بروند؟»
اگر مقالات قبلی کتاب از چشم یک کودک به بزرگ شدن در آلمان شرقی مینگریست، «نقاط کور» نشاندهندهی تغییر نگرش نویسنده است. ارپنبک ادعا میکند که اگر پایان آن دنیای کهن و نابودی کشوری که در آن بزرگ شده بود را ندیده بود، هرگز نویسنده نمیشد. نه یک رمان حاکی از بلوغ فکری کودکی است که در حاشیههای ملموس یک جامعه رشد کرده و به آدمی بزرگسالی تبدیل شده که میتواند نقاط «ضعف» جامعه را نشان دهد.
تعدادی از مقالات در ترجمه کوتاهتر شدهاند ــ نسخهی آلمانیِ حجیمتر دارای شش بخش است اما نسخهی انگلیسی فقط سه بخش دارد. معلوم نیست که چرا مقالات کوتاهتر شدهاند. ارپنبک در مقدمهی خود اذعان میکند که بسیاری از این یادداشتها در پاسخ به درخواست روزنامهنگاران و ناشران نوشته شده است، ایدههایی که «از سوی دیگران مطرح شده بود». نقصی که در این مجموعه مشهود است، تعداد زیاد سخنرانیهای مربوط به دریافت جایزه است. سخنانی با مخاطبان هوشمند و مشتاق در میان گذاشته میشود اما پیش از بررسی همهجانبهی ایدههای مطرحشده پایان مییابد. در این زمینه، نسخهی آلمانی مزیت مهمی دارد: بسیاری از مطالبِ موجود در آن ارپنبک را در وضعیتهای متفاوتی نشان میدهد، برخلاف ترجمهی انگلیسی که بیشتر به مواردی همچون عکاسی، مسافرت یا اپرا اشاره میکند. اما در هر حال، نسخهی انگلیسی به دو دلیل مفید خواهد بود: تمرکز بیشتر و محدودهی بیشتر.
ارپنبک میگوید که منتقدان بیشتر او را فردی گرفتار دوران کودکی قلمداد میکنند. او این نکته را تصحیح و اشاره میکند که دو رمان اولش، فرزند پیر (۱۹۹۹) و کتاب کلمات (۲۰۰۴)، در واقع به تنش بین یک واقعیت و واقعیتی دیگر، بین معصومیت و تجربهی گذشته و حال میپردازند. «یکی از جنبههای شگفتانگیز ادبیات این است که صرفاً با نام بردن از این تنشِ حلناشدنی، نوعی جادو خلق میشود و هرچند ممکن است حقیقتی انکارناشدنی در اختیارمان نگذارد اما ساختاری را در اختیار ما قرار میدهد که اجازه میدهد تا بسیاری از حقایق را مشاهده کنیم. حقایقی که موازی یکدیگرند، و باید آنها را دقیقاً موازی در نظر بگیریم». نوشتههای ارپنبک درست وقتی بیش از همیشه مؤثرند که میبینیم او خود چنین ساختاری را در اختیارمان قرار میدهد. در زمانی که ایالتهای سابق آلمان شرقی به طور فزایندهای به حزب راستگرای «آلترناتیو برای آلمان» رأی میدهند، صدای ارپنبک به دلیل تواناییاش در جلب توجه ما به دنیایی موازی بیش از پیش اهمیت پیدا میکند، دنیایی که به دنبال ایجاد آیندهای تازه برای همگان است، و نه بازگشت به گذشتهای تاریکتر.
برگردان: فرهاد نیکاندیش
پیتر فردریک متیوس نویسندهی ساکن برلین و سردبیر مجلهی پولِن است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Peter Frederick Matthews, ‘Parallel worlds, Times Literary Supplement, 15 January 2021.