اقدام اعتراضآمیزِ آرمانخواهانهی گروهی از مردم عادی ــ برگزاریِ ضیافتی تابستانی در دشتی نزدیک به مرز اتریش ــ به کاتالیزوری برای انقلابهای پرماجرای صلحآمیزی تبدیل شد که دوباره این قاره را متحد کرد.
بسیاری دوست دارند که بدانند بزرگ شدن در آلمان شرقی و تجربهی نابودی جامعهای که جهانبینی افراد را شکل داده چگونه است. ارپنبک با دلسوزی و شفقتی که در نوشتههایش موج میزند، حقایق دوران کودکیاش در برلین شرقی را بازآفرینی میکند.
سی سال قبل در ۴ نوامبر ۱۹۸۹ شمار فراوانی از شهروندان آلمان شرقی به میدان الکساندرپلاتس در برلین دوشقهشدهی آن زمان هجوم بردند تا به حکومت این کشور اعتراض کنند. «جمهوری دموکراتیک آلمان» در حال فروپاشی بود. اریش هونِکِر، رهبر منفور کشور، از قدرت کنار زده شده بود. هزاران نفر از کشور گریخته بودند. پنج روز بعد، پس از آن که یکی از مسئولان حزب به اشتباه اعلام کرد که هر کس بخواهد میتواند کشور را ترک کند، تعداد زیادی از مردم از دیوار بالا رفتند.
قطعاً جنبشی عمومی رخ داده بود اما خیلی پیشتر و در جایی دیگر. دهها هزار معترض هر هفته با تظاهرات در خیابانهای لایپزیگ دولت را نادیده گرفته بودند. نیروهای مسلح دولتی که زمانی به دستور آتش گوش میدادند این مرتبه آتش نگشودند و گفتند «ما هم از مردم هستیم». کسی هم در جایی تصمیم گرفته بود که دستور آتش گشودن ندهد.
در ماه اوت ۱۹۶۱ جمهوری دموکراتیک آلمان آغاز به کشیدن دیوار بلندی کرد از بتون و سیم خاردار که برلین را به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم کرد. دیواری که به مدت ۲۸ سال عدهای را از خانواده و بستگان دور نگه داشت. طی این سالها عدهی زیادی تلاش کردند که از دیوار بالا بروند و خودشان را به برلین غربی برسانند، بیش از صدها نفر از آنها بر اثر تیراندازی کشته شدند اما عدهای هم موفق شدند خود را به آن طرف دیوار برسانند.