عکسهای پنهان ماشا ایواشنتسوا
ماشا ایواشنتسوا عکاس گمنامی بود اهل لنینگراد که یک عمر در کوچهها از مردم عکس میگرفت اما عکسهایش را نه به کسی نشان میداد، نه منتشر میکرد. سالها پس از مرگ او، دخترش به طور اتفاقی هزاران هزار حلقه عکس از او پیدا کرد که حاویِ تصویرهای بینظیری از زندگیِ روزمره در لنینگراد بود و به ماشا شهرتی جهانی داد.
«ماشا ایواشنتسوا» در سال ۱۹۴۲ در خانوادهای آریستوکرات در شهر لنینگراد به دنیا آمد. در دوران کودکی و به خواست مادربزرگش به آکادمی باله رفته بود، اما پس از مرگ مادربزرگ و به اجبارِ خانواده، آکادمی باله را ترک کرد و در دانشکدهی فنی ادامهی تحصیل داد. شغلهای عجیبی برای خود انتخاب میکرد. مدتی مکانیک آسانسور بود، مدتی مأمور محافظت بود، و گاهی منقد تئاتر. در دوران جنگ سرد او عضو مؤثری از جنبش زیرزمینی لنینگراد بود. ماشا در سال ۲۰۰۰ بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت. او از جوانی تا یک سال پیش از مرگش، عکاسی میکرد اما عکسهایش را به کسی نشان نمیداد و در جایی منتشر نمیکرد. حاصل عکاسیهایش ۳۰ هزار حلقه نگاتیو بود که دخترش، آسیا، ۱۷ سال پس از مرگ او آنها را به همراه چند دفتر خاطرات در اتاق زیر شیروانی خانهی ماشا در لنینگراد پیدا کرد.
تا پیش از ظهور نگاتیوها کسی نمیدانست عکاسی برای ماشا چنین جدی باشد. همواره دوربین لایکایی در دستش بود اما نه فقط دیگران که حتی خودش هم در پی انتشار یا چاپ عکسهایش نبود. زندگی ماشا سرشار از فراز و نشیب بود و کسی تصور نمیکرد که او مجال داشته باشد که چنین عکسهایی بگیرد و ۱۷ سال پس از مرگش بود که عکسهایش برای نخستین بار چاپ شد.
شغلهای غریب و بیگانه با سلیقههای شخصیاش، چندین سال بستری شدن در بیمارستان روانی، و رابطهی عاشقانهاش با سه مردِ تأثیرگذار بر جریانهای هنری اتحاد جماهیر شورویِ آن دوران نشانههایی از شخصیتِ پیچیدهی او است.
ماشا مدتی بیکار بود و براساس قوانین شوروی از این بابت مجرم شناخته میشد و ناگزیر بود به زندان یا به بیمارستان روانی برود. ماشا که در سالهای ابتداییِ دههی هشتاد کارش را از دست داده بود، بستری شدن در بیمارستان روانی را انتخاب کرد. اما آشفتگیهای زندگیِ او نه فقط از نظام آن دوران شوروی که از پیچیدگی روابط او هم ریشه میگرفت.
ماشا در زندگیاش با سه مرد رابطهی عاطفی و عاشقانه داشت. «بوریس اسملوف» عکاس سرشناس روس یکی از آنها بود که به عنوان یکی از برجستهترین هنرمندان جنبش زیرزمینی عکاسی شوروی شناخته میشد. دوربین لایکای ماشا هم هدیهای از اسملوف بود. ماشا با «ویکتور کریوولین»، شاعر، مقالهنویس و رماننویس روس هم رابطهای پر فراز و نشیب داشت. و همسر ماشا «ملوار ملکومیان» هم زبانشناس شهیری بود. آسیا دختر ماشا در مصاحبهای میگوید: «زندگی مادرم را عشقاش به این سه مرد، که هیچ شباهتی به هم نداشتند، شکل داد. این روابط عاشقانه او را کاملاً مضمحل کرد، و موجب از هم گسیختگی شخصیت او شد.»
به نظر میآید اما برخلاف همهی این مسائل، عکاسی برای ماشا راه گریز از زندگی روزمره و سایهی سنگین آدمهای اطرافش بود. مواجههی روزانه با انسانها در خیابانهای لنینگراد و عکاسی بیواسطه از آدمهایی که در کمال آرامش سوژهی او میشوند بیانگر تسلط، آرامش و تواناییِ برقراری رابطه با آنهاست.
ماشا زیاد به سفر میرفت و عکسهایش از ارمنستان، گرجستان و پاریس بسیار دیدنی است. در سال ۱۹۷۹ در نامهای از وولوگدا (در شمال غرب روسیه) به دخترش مینویسد: «خانههای چوبی زیادی را در وولوگدا میبینم، این خانهها فقط ریشه در گذشته ندارند که خود به گذشته تبدیل شدهاند. در آینده هم نمیتوان از آنها نشانی یافت، من سعی میکنم که دستکم با دوربین اینها را ثبت کنم.»
کودکان و حیوانات نقش مهمی در زندگی ماشا داشتند. تنها بود و از اجتماع دوری میکرد. از نزدیک شدن به آدمها میهراسید و عشق و دوستی را در میان کودکان و حیوانات مییافت. ماشا در دفتر خاطراتش (۲ نوامبر ۱۹۷۶) نوشته است: «عصر ۳۱ اکتبر، در مقابل خانهی اپرای مالی (در مسکو) منتظر آسیا و ملوار بودم. میخواستیم بالهی سیلفید را ببینیم. متوجه شدم پسربچهای توله سگ زرد و سیاهی میفروشد که پوزهبندی هم داشت. به ناگهان تکان خوردم، بلیطهایمان را با توله سگ معاوضه کردم. ملوار سر رسید و با حالتی آشفته و صورتی کبود شروع به فریاد زدن کرد. میخواست به تئاتر برود، سهماش از لذت تماشای باله را میخواست. در حالی که من با سگ به خانه برمیگشتم. بالاخره مجبور شد آسیا را به خانه ببرد و یکی از کتابهایی هندیاش را برداشت و شروع به خواندن کرد.»
سرباز زدن و نپذیرفتن قالبهای از پیش تعیین شده نه فقط در زندگی شخصی ماشا، بلکه در عکسهایش هم به خوبی مشهود است. نشانههای نمادین زیادی را میتوان در عکسهایش یافت. عکسهای ماشا تصاویری بیواسطهاند، مستندی به غایت واقعگرایانه از زندگی مردم لنینگراد، خالی از فریب و پروپاگاندای شوروی و غرب. آنچه در عکسهای ایواشنتسوا به شدت جلب توجه میکند جریان زندگیست. لبخند سرخوشانهی کودکان، حیوانات خیابانی ژست گرفته در مقابل دوربین، روابط عاطفی آدمها. اما در عکسهای با قاب تکنفرهی ایواشنتسوا آنچه بیش از هرچیز خود را نشان میدهد، تنهایی انسان درون قاب در مقایسه با محیط پیرامونش است. گویا ماشا از طریق این عکسها زندگی آن زمان خود را به تصویر میکشد. تنهایی، عزلت و فاصله.
دخترش آسیا میگوید: «میخواستم هرچیزی را که مربوط به او بود از جلوی چشمم دور کنم، حتی سعی کردم که جعبهی حاوی نگاتیوهایش را بدون باز کردن به هرکسی که ذرهای مشتاق بود ببخشم، اما کسی قبول نکرد. ناچار جعبه را به اتاق زیر شیروانی منتقل کردم، سال گذشته بعد از تمیز کردن اتاق زیر شیروانی سرانجام جعبه را باز کردم. پُر بود از نگاتیو و عکسهای چاپ شدهای که به دقت توی پاکتهای نامه قرار داده بود و رویشان یادداشت گذاشته و تاریخ زده بود.»
مجلهی معتبر هنر آنلاین Artnet از این کشف به عنوان یکی از مهمترین یافتههای هنری سال ۲۰۱۸ نام برد و بسیاری از منتقدان او را با «ویویان مایر» عکاس آمریکایی که او هم به صورت گمنام تصاویر بدیعی از شیکاگو گرفته بود، مقایسه کردهاند. با اینکه خانوادهی ماشا هنوز تمام نگاتیوها را منتشر نکردهاند و فقط تعداد کمی از عکسهایش را در معرض دید قرار دادهاند، تاکنون چند مجموعه از آثار او در نیویورک، لهستان و استونی به نمایش درآمده است.
آسیا میگوید: «من مادرم را نابغه میدانم، اما هیچکس او را آنچنان که بود ندید.»