امید به بهبود تدریجی شرایط
در سال ۲۰۰۰، تسای جن-هوی، استاد معماری در دانشگاه ملی فناوری تایپه، دیوارهای محوطهی دانشگاه را تخریب کرد و به جای آن، فضای خندقمانندی ساخت که از آبِ بازیافت شده و باران تغذیه میشد. علاوه بر این، اقداماتی در دانشگاه به منظور حفاظت از محیط زیست و کاهش دما انجام داد. برای مثال، با الهام از درختان ــ و ترکیب آنها ــ برای دانشگاه، سردر ورودیای بنا کرد و به طراحی بامها و بالکنهایی سازگار با محیط زیست پرداخت؛ افزون بر این، آبنماها و سیستم پیادهرو نفوذپذیری را ایجاد کرد.
چند سال پیش وقتی تسای را در خانهی درختیاش در محوطهی دانشگاه دیدم، بسیار گلایهمند بود. او از موانعی که در مسیر دستیابی به اهدافش ایجاد شده بود، سخن گفت: از جمله، اغلب وقتی که مدیران دانشگاه و مسئولان شهری ایدههای او را نمیپذیرفتند، درختان را قطع، و برخی از سازهها را تخریب میکردند.
تسای با یکپارچه کردن کارکردهای بومشناختی در طراحی، و همچنین با افزایش تنوع زیستشناختی و تقویت ارتباط متقابل بین افراد در دانشگاه و محیط، مفهوم دانشگاه خود را به عنوان یک نهاد دانشگاهی بازتعریف کرد. در واقع، او آن را به یک دانشگاه سازگار با محیط زیست و ساختار امید تبدیل کرد. او از طریق طرح روشنفکرانهی خود نشان داد که مشکلات بومشناختی که از منظر جهانی شدید و طاقتفرسا به نظر میرسند، در مقیاس کوچکتر میتوانند به واسطهی هنر و نیروی کار رفع شوند. در واقع، تسای الگویی برای حل مسائل جامعتر ارائه میدهد و دیدگاه او به بخشهای بومشناختیِ پایتخت تایوان کمک کرده که حاکی از خلاقیت سیاسی اوست. بنابراین، کار او الهامبخش و تحولآفرین بوده است.
دنیای ما مملو از داستانهایی ــ اغلب ناگفته ــ دربارهی امید به بهبود تدریجی شرایط است و همهی آنها دلالت دارند بر اینکه تغییر دستیافتنی است. تغییرات به تدریج رخ میدهد زیرا موانع بسیاری در برابر آنها وجود دارد.
در افسانهها آمده است که در دوران آغازین، بشر در رنج و سختی زندگی میکرد، در سرما و تاریکی میلرزید تا اینکه پرومتئوس آتش را از خدایان دزدید. بنابراین، همانطور که افسانهها میگویند، فناوری ــ ابتدا ابزارهای آتشسوزی و سنگ، و بعداً کشاورزی، موتور بخار و صنعت، سوختهای فسیلی، مواد شیمیایی و انرژی هستهای ــ به ما امکان تغییر و کنترل دنیای طبیعی را داده است. افزون بر این، این افسانهها به ما یادآور میشوند که این پیشرفتها نتایج ناخوشایندی داشته است: به منظور مجازات پرومتئوس برای گناهی که مرتکب شده بود، خدایان پاندورا را خلق کردند و جعبهای مملو از شر و نفرین به او دادند. هنگامی که جعبهی پاندورا باز شد، بیماری و بلایای بیشماری بر بشر نازل شد.
آنچه واضح است اینکه دیگر نمیتوان بلایای بومشناختی را که بر اثر رفاه و آسایش بشر بهوجود آمدهاند، نادیده گرفت. در واقع، به صراحت میتوان گفت که فعالیتهای بشر در زمینهی مهندسی، بهرهبرداری، و تغییر زیستگاهها مانند این بوده که دهها هزار جعبهی پاندورا باز شده باشد. در دهههای اخیر، خطرات زیستمحیطی از مرزهای منطقهای فراتر رفته و جهانی شدهاند، و حیرتانگیزتر اینکه با سرعت چشمگیری در حال ازدیادند. تشدید این خطرات به دلیل افزایش میزان مصرف هر سال نسبت به سال قبل بوده که در نهایت به فرا رفتن از ظرفیت بومشناختیِ کرهی زمین انجامیده است. تداوم این روند منجر به رشد نگرانیهای روزافزون بشر شده است، نگرانیهایی مثل خرابی شبکهی برق، پایان یافتن منابع تجدیدناپذیر، گسترش بیابانها، نابودی جزایر و آلودگی هوا و آب.
سرعت، ویژگی بارز این عصر است. اما جمعیت و فعالیت اقتصادی اغلب در طول تاریخ بشری به آرامی رشد کرده است. برای مثال، برای هزاران سال و تا اوایل دوران مدرن، اقتصادهای جهان هیچ رشدی نداشتند اما از میانهی قرن ۱۹، و بهویژه، از میانهی قرن ۲۰، تولید ناخالص داخلی با سرعت بسیار زیادی افزایش یافت. روند مصرف انسان نیز دقیقاً مثل الگوی اقتصادی است. در قرون وسطی، خانوارهای اروپای مرکزی ممکن بود به طور متوسط کمتر از ۳۰ وسیله یا اسباب خانه داشته باشند؛ در سال ۱۹۰۰، این رقم به ۴۰۰ و در سال ۲۰۲۰ به ۱۵۰۰۰ افزایش یافت. بنابراین، تسریع در تولید، مصرف و مسافرت انسان، محیط زیست را تغییر داده و بازتاب آن را میتوان در فرایندهای طبیعیای دید که انسانها به آن وابستهاند. از جمله میتوان به تسریع انقراض گونهها، جنگلزدایی، تخریب رودخانهها، وقوع سیل، تخریب لایهی اوزون، تخریب بومشناختیِ سامانههای اقیانوسی و بسیاری از مناطق دیگر اشاره کرد. اگر این تغییرات را به صورت گرافیکی نشان دهیم، منحنی بیشتر شبیه نمودار مشهور چوب هاکی (hockey stick) خواهد بود: این نمودار نشان میدهد که تغییرات در طول هزاران سال اندک بوده اما طی دهههای گذشته جهش چشمگیری داشته است.
در قرون وسطی، خانوارهای اروپای مرکزی ممکن بود به طور متوسط کمتر از ۳۰ وسیله یا اسباب خانه داشته باشند؛ در سال ۱۹۰۰، این رقم به ۴۰۰ و در سال ۲۰۲۰ به ۱۵۰۰۰ افزایش یافت.
به نظر میرسد که برخی از روایتهای امروز در مورد آینده نشان میدهد که ما نیز همچون پرومتئوس توسط یک هرکول جدید، یک مهندس الهی نجات خواهیم یافت؛ کسی که دارای نبوغ فکری، تدبیر و مهارت است. این روایتها حاکی از آن است که مهندسی اقلیم، گداخت سرد (cold fusion) یا سفینههای فضایی سریعتر از نور ممکن است یکبار برای همیشه به حل معضلات افزایش دما، کمبود انرژی، کمبود غذا، کمبود فضا، پسماندها، و آب آلوده کمک کنند.
با این حال، اگر تصور کنیم که نجات ما به دست یک امدادگر غیبی، مهندس الهی یا استفاده از فناوری امکانپذیر است که میتواند به طرز معجزهآسایی منبع جدیدی از انرژی یا اکسیری با قدرت انقلابی ایجاد کند، ممکن است در اشتباه باشیم. این واقعیت که اکنون کرهی زمین را به صورت یک کل در نظر میگیریم به این معنا نیست که «نجات» زمین با یک ایدهی نبوغآمیزِ جهانی و استفاده از فناوری امکانپذیر است. در واقع، این هدف با اقدامات کوچک متعددی متحقق خواهد شد. گرمایش جهانی و تخریب محیط زیست مشکلاتی تکنولوژیک نیستند بلکه موضوعاتی کاملاً سیاسی و متأثر از منافع صاحبان قدرتاند. علاوه بر این، به گواهی تاریخ، میتوان محتمل دانست که هر تحول عمدهای با مجموعهی عظیمی از عواقب ناخواسته همراه خواهد بود.
پس چه باید کرد؟
بسیار واضح است: باید در جستوجوی راههایی باشیم که به هموار شدن منحنیهای چوب هاکی که نشاندهندهی افزایش سرعت تخریب زیست محیطی و شتاب اجتماعی است، کمک کند. اگر اذعان کنیم که فعالیتهای بشر به عنوان نیرویی مخرب، خطرات عظیمی را به وجود آورده است، همچنین میتوان تصور کرد که تلاشهای انسان به ساخت جهانی با اثرات تخریبیِ کمتر رهنمون شود. بنابراین، هر چند بشر دائماً مرتکب اشتباه میشود اما آنچه اهمیت دارد یادگیری از این اشتباهات است.
برای مقابله با ترس از بلایا، باید داستانها، چشماندازها و اقداماتی را شناسایی کنیم که بشر را به سمت آیندهای امیدوارکنندهتر هدایت کند. در واقع، به جای یک روایت طولانی، یا یک داستان نجات غیرمنتظره توسط یک قهرمان، به چند داستان احتیاج داریم: نه تنها به داستانهایی از جنس آنچه راب نیکسون از دانشگاه پرینستون آن را «ویرانی تدریجی» محیط زیست نامیده است (آسیبهایی که اغلب در ابتدا مشهود نیست و به آرامی و به تدریج توسعه مییابد) بلکه داستانهایی دربارهی آنچه «امید به بهبود تدریجی شرایط» میخوانم.
وضعیت نامساعد و بحرانیِ بومشناختیِ کنونی انکارناپذیر است اما آنچه اهمیت دارد استفاده از نوعی زبانِ تغییرِ مثبت برای ترسیم چشمانداز آیندهای بهتر است. در کتاب اصل امید (59- 1954)، ارنست بلوخ، یکی از برجستهترین فیلسوفان، توضیح میدهد که «غمانگیزترین شکل از دست رفتن»، از دست رفتن تواناییِ تصور شرایط بدیل است. بنابراین، باید چشماندازها و مسیرهایی را شناسایی کرد که ما را در ترسیم جهانی متفاوت، عادلانهتر و بومشناختیتر یاری کنند. از نظر بلوخ، ترس، عدم اطمینان، و بحران نقطهی شروعی برای امیدواری است: این نیروی خلاقی است که با «تصاویر آرزو»ی آرمانشهری همراه است. امید را میتوان در محصولات فرهنگی گذشته ــ در افسانهها، داستانها، در معماری، در موسیقی یا در فیلمها ــ و همچنین در ثمرات ذهن انسان یافت که حاوی «رئوس مطالب یک جهان بهتر» است. آنچه به انسان اعتبار میدهد، چشماندازهای «بالقوه»ی اوست. به عبارت دیگر: با امیدواری در زندگی، انسان به نقش و هدف خود رهنمون میشود.
برای ایجاد تغییرات، جنبشهای کوچک و مردمی قدرت بسیاری دارند و حتی به فراتر از مبدأ خود گسترش مییابند. برای مثال، میتوان به جنبش اسلو فود (Slow Food) که از دههی ۱۹۸۰ در ایتالیا آغاز شد، اشاره کرد. پس از جنگ جهانی دوم با افزایش شمار رستورانهای فست فود، جامعهای مملو از مواد غذایی ارزان، بیخاصیت و صنعتی ایجاد شد. تحت رهبری کارلو پترینی، جنبش اسلو فود در پیدمونت Piedmont))، منطقهای در ایتالیا که از فقر، خشونت و بیعدالتی رنج میبرد، آغاز شد. این جنبش به گسترش فرهنگ استفاده از غذاهای سنتی انجامید که در نتیجه، امروز شاهد رواج اسلو فود در بیش از ۱۶۰ کشور فقیر و ثروتمند جهان هستیم. بنابراین، این جنبش نه تنها الهامبخش هزاران پروژه در سراسر جهان بوده است بلکه به سیاستگذاریهای برابریطلبانه، استقلال غذایی، تنوع زیستی و کشاورزی پایدار انجامیده است.
کالاییشدنِ مهارگسیختهی محصولات غذایی، خاک، معیشت، و محیط زیست را از بین میبرد. هر چند اسلو فود نمیتواند رشد ناعادلانهی اقتصاد جهانی غذا را خنثی کند، اما قادر است نه تنها ایدئولوگهایش را برآشفته کند بلکه میتواند «با زبانی متفاوت صحبت کند» و به مردم، سنتها و محیطهای غذایی محلی فرصت شکوفایی دهد. در آمریکا مزارع کوچک و باغهای شهری در حال افزایش است. طبق گزارش اخیر وزارت کشاورزیِ ایالات متحده، شهروندان آمریکا در حال تغییرِ رژیم غذایی خود هستند، به گونهای که در سال ۲۰۱۷، 6 درصد از مصرف کنندگان آمریکایی ادعا کردند که گیاهخوارند، در حالی که در سال ۲۰۱۴ این میزان 1 درصد بود. بنابراین، هر چه عدهی بیشتری دریابند که «غذا خوردن امری مربوط به کشاورزی است»، همانطور که شاعر و فعال زیستمحیطی وندل بری (Wendell Berry) در سال 1989 گفت، امید به بهبود تدریجیِ شرایط نیز افزایش خواهد یافت.
ایدهی حفظ منابع معلول نگرانی از آینده است: سرعت استفاده از منابع نسبت به امکان تجدیدپذیری آنها بیشتر است.
با نگاهی به گذشته درمییابیم که رابطهی بشر با جنگلها مبتنی بر تخریبِ وحشیانه بوده است؛ اما حتی این نوع رویکرد نیز نشانههایی از امید به بهبود تدریجی شرایط را به همراه دارد. برای مثال، در قرون وسطی، در اکثر نقاط جهان کمبود چوب وجود نداشت و افراد معدودی قطع درختانِ جنگلها را نوعی معضل میپنداشتند. با این حال، در سال ۱۵۴۸ مردم ونیز تخمین زدند که طی ۳۰ سال آینده با توجه به سرعتِ فعلیِ مصرف، یک منبع مهم چوب به پایان میرسد ــ اما مدیریت متفاوت جنگل میتواند پاسخگوی تقاضا برای قرنهای آینده باشد. بنابراین، ایدهی حفظ منابع معلول نگرانی از آینده است: سرعت استفاده از منابع نسبت به امکان تجدیدپذیری آنها بیشتر است.
در واقع، منافع اقتصادی عامل اصلی نابودی درختان در جنگلها بوده است. بیش از سه قرن طول کشید تا دانشمندان بفهمند که تولید چوب، تنها و احتمالاً مهمترین کارکرد جنگلها نیست. در اواخر قرن 19 و اوایل قرن ۲۰ این آگاهی به طور فزایندهای شکل گرفت که جنگلها زیستگاه گونههای جانوری و گیاهیِ متعددی هستند که همه به یکدیگر وابستهاند. جنگلها نه تنها از فرسایش خاک و رانش زمین جلوگیری میکنند بلکه به دلیل جلوگیری از اتلاف آبهای سطحی، سهم چشمگیری در بیلان آبی دارند؛ جنگلها ذرات آلوده، گازهای گلخانهای، و مواد رادیواکتیو را از هوا تصفیه میکنند؛ اکسیژن تولید میکنند؛ برای تفریح مناسباند و همچنین حافظ بقایای تاریخی و ماقبل تاریخاند. در نتیجه، جنگلهای سراسر دنیا به عنوان پارک یا نواحیِ حفاظتشدهی طبیعی جداسازی شدهاند.
پرِشِس وودز ((Precious Woods، یک شرکت چوبی با رشد آهسته و تدریجی، قانونی دارد که بر اساس آن هر ۲۵ تا ۳۵ سال نباید بیش از یک تا سه درخت در هر هکتار قطع شود. اما این شرکت سوئیسی بهرغم سیاستهای محدودکنندهی خود، در جنگلهای گرمسیریِ آمریکای لاتین و آفریقای مرکزی (کاستاریکا، نیکاراگوئه، برزیل، گابن و کنگو) فعالیت سودآوری دارد و مجوز شورای بینالمللی نظارت بر جنگل را نیز دارد. امید به بهبود تدریجیِ شرایط میتواند ناشی از تغییر سرعت زندگی باشد. همهی افراد دخیل ــ شرکت و کارکنانش، جوامع محلی و محیط طبیعی ــ از این رویکرد سود میبرند. به همین ترتیب، کاشت درخت برای زمین، به عنوان ابتکار کودکان در آلمان، بین سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۲۰ منجر به کاشت حدود ۱۵ میلیارد درخت در سراسر جهان شد تا اثرات تغییر اقلیم را کاهش دهد. هر درخت تقریباً ۱۰ کیلوگرم گاز دی اکسید کربن جذب میکند که این امر میتواند زمان ارزشمندی را برای مقابله با تغییرات اقلیمی و بیعدالتیهای ناشی از آن فراهم کند. برای جایگزینیِ جنگلهای از دست رفته و کاهش شدید تأثیرات تغییرات اقلیمی به تریلیونها درخت نیاز داریم. این ابتکار الهامبخش است اما آنچه اهمیت دارد این است که این فرایند چگونه میتواند آگاهی را به اقدام تبدیل کند.
کتاب پیتر ووللبن (Peter Wohlleben)، زندگی پنهان درختان (۲۰۱۵)، یک کتاب پرفروش بینالمللی، بیان میکند که درختان میتوانند از طریق شبکهی گستردهی چوبیِ ریشهها و قارچها به یکدیگر هشدار دهند. آنها از طریق به اشتراک گذاشتن مواد مغذی و اطلاعات از یکدیگر پشتیبانی میکنند و حتی با تغذیهی محلولهای شکر، درختان باستانی را زنده نگه میدارند. چنین بینشی ما را از روابط عمیق بومشناختی بین انسانها و دنیای فرابشری آگاه میسازد.
آگاهی از بومشناختی پدیدهای نوظهور است. در دههی ۱۹۴۰ مفهوم «محیط زیست» که شامل همهی موجودات زنده و غیر زنده بود، توسعه یافت. در دههی ۱۹۷۰، اصطلاح «محیط زیست» رایج شد، و به طور گستردهای در زبانهای انگلیسی و رومانیایی و آلمانی به عنوان «Umwelt» (جهان پیرامون) پذیرفته شد. ظهور این ایده به شکلگیری سازمانهای زیست محیطی، مقررات، و رشتههای دانشگاهیِ مطالعات و علوم زیست محیطی انجامید. در سال ۱۹۵۶ اولین مدرک کارشناسی در حوزهی علوم مطالعات زیست محیطی در دانشگاه جنگلداریِ نیویورک در سیراکیوز اعطا شد. از دههی ۱۹۷۰ ــ با ظهور مفهوم «دفاع از محیط زیست» ــ برنامههای مطالعات زیستمحیطی در صدها دانشگاه به وجود آمد. این فرایند نشاندهندهی سطحی از امیدواری (تدریجی) است که دانشمندان در دهههای گذشته از بسیاری از رشتههای مختلف اصطلاح «محیط زیست» را پذیرفتهاند و در حال کشف ارتباطات پیچیده درون و بین بومشناسیها و همچنین تأثیراتی هستند که فعالیتهای بشر (از طریق پیشرفتهای فنی، اقتصادی و سایر اقدامات) بر کرهی زمین داشته است.
بنابراین، ظهور ایدهی محیط زیست و درک علمی فرایندهای بومشناختی بر فناوریهای جدید و همچنین بر سیاست تأثیر گذاشته است. ما پرسشگری در مورد مفاهیم آسیبپذیری و خطر، بومشناسی جهان و رابطهی بین طبیعت و قدرت را آغاز کردهایم؛ و باید در نظر داشت که جستوجوی پاسخی درخور، نیازمند آن است که مسئلهی تغییرات اقلیمی به موضوعی محوری در دیپلماسیِ بینالمللی بدل شود.
فعالان اجتماعی و زیست محیطی، دانشمندان و گروههای بومی، توافقنامهی تغییرات اقلیمیِ سازمان ملل (COP21) را که در دسامبر ۲۰۱۵ در پاریس برگزار شد، ناکافی، ضعیف و نوعی مصالحه نامیدهاند. این ادعا تا حدی صحیح است: تغییرات اقلیمی در حال حاضر دهها هزار راه امرار معاش را از بین برده و در آیندهی نزدیک، شرایط برای میلیونها نفر از افراد فقیری که به علت تغییرات اقلیمی و حوادث شدید آب و هوایی مجبور به مهاجرت میشوند، وخیمتر خواهد شد. با وجود این، کنفرانس پاریس گامی تاریخی در راستای تشخیص نیاز به اقدام در مورد تغییرات اقلیمی، کاهش انتشار گازهای کربنی و همکاری جهانی بود. در این کنفرانس ۱۹۵ کشور در پاریس بر سر میز مذاکره نشستند و در مورد محدودیتهای انتشار گازهای کربنی توافق کردند. از نظر تاریخی، پیش از این کنفرانس هیچ توافق چشمگیری حاصل نشده بود. قبل از قرن ۲۰، تعداد انگشتشماری از دانشمندان به رابطهی نظری بین گازهای گلخانهای و تغییرات اقلیمی علاقهمند بودند اما شواهد تجربیِ جمعآوری شده در اواخر قرن ۲۰ ارتباط آشکار میان سوزاندن سوختهای فسیلی و افزایش بسیار زیاد و سریع دمای کرهی زمین را تأیید میکند.
در کتاب «اصل امید» (59- 1954)، ارنست بلوخ، یکی از برجستهترین فیلسوفان، توضیح میدهد که «غمانگیزترین شکل از دست رفتن»، از دست رفتن تواناییِ تصور شرایط بدیل است.
در واقع، هیچ یک از ۲۰ نشست قبلیِ اقلیمی به توافق مشابهی نینجامیده بود. برای مثال، کنفرانس ریو در سال ۱۹۹۲ دولتها را ملزم به اقدام نکرد. معاهدهی کیوتو در سال ۱۹۹۷ هرگز به اهداف خود نرسید و مذاکره بر سرِ تعیین اهدافی در مورد انتشار گازهای کربنی توسط کشورهای در حال توسعه مانند چین و مکزیک با شکست مواجه شد. همچنین توافقنامهی کپنهاگ ۲۰۰۹ در سازمان ملل به طور کامل تصویب نشد. اما اجلاس پاریس متفاوت بود زیرا پیام خود را بر اساس شواهد و مدارک قاطع از علم اقلیم بنا نهاد و همچنین هدف بلندپروازانهای برای محدود کردن افزایش دمای کره زمین به ۱/۵ درجهی سانتیگراد تعیین کرد.
تفاوت این توافقنامه این بود که توجه بیشتری به بومیها و کشورهای در حال توسعه مبذول شد و همچنین مسائل اخلاقی به بحث گذاشته شد. هیچیک از پیشینیان پاپ فرانسیس نمیتوانستند بخشنامهای محیط زیستی مثل «حمد و ثنا تو را سزاست» (Laudato si) منتشر کنند، بخشنامهای که نسبت به «تخریب بیسابقهی اکوسیستمها» و «عواقب جدی آن برای همهی ما» در صورت انفعال بشر هشدار میدهد. همانطور که پاپ فرانسیس تصدیق کرد، هدف از انتشار فراخوان واتیکان به «تغییر بومشناختی» در مه 2015، کمک به دستیابی به نتیجهی مثبتی در کنفرانس اقلیمیِ پاریس بود. افزون بر این، خیریهی خاندان راکفلر ــ صندوقی که توسط جان راکفلر، غول نفتیِ آمریکا افتتاح شده بود ــ اگزون موبیل، بزرگترین شرکت نفتی جهان را از «نظر اخلاقی مذموم» نامید و تمام سرمایههای خود را از شرکتهای سوخت فسیلی خارج کرد. این اتفاق در سال ۲۰۱۶ به عنوان نتیجهی مستقیم کنفرانس اقلیمی پاریس رخ داد.
این اولین باری نیست که بشر با چنین بحرانی روبهرو شده است. در واقع، تاریخ اخیر حاکی از تحولاتی در مورد مقابله با آلودگی است که زمانی باورنکردنی به نظر میرسید. برای مثال، «مه لندن» که میراث صنعتی شدن و یک قرن جهالت بود، در دسامبر ۱۹۵۲ به عنوان بدترین فاجعهی آلودگی هوا در تاریخ بریتانیا به کشته شدن حدود ۱۲۰۰۰ نفر انجامید. اما اندکی پس از این فاجعه، ابتکارات عمومی و کمپینهای سیاسی منجر به ایجاد مقررات سختگیرانه و قوانین جدیدی، از جمله قانون هوای پاک (۱۹۵۶)، شد. امروزه، لندن با معرفی دو طرح محدودهی ترافیک (Congestion Charge Zone) در سال ۲۰۰۳، و همچنین محدودهی ترافیکی با آلایندگی کمتر (Ultra Low Emission Zone) در سال ۲۰۱۹، میزان انتشار گازهای آلاینده را به طور مؤثر کاهش داده است. بنابراین، پس از دو نسل از تصویبِ قانون هوای پاک، لندن بسیار تمیزتر به نظر میرسد و جای امیدواری وجود دارد. البته حتی در این الگوی دیالکتیک امید به بهبود تدریجی، باید اذعان کرد که لندنیها امروزه، مانند ساکنان شهرهای سراسر اروپا، در معرض انواع جدید آلایندههای سمی هستند که ذرات معلق یا PM2.5 خوانده میشوند.
شواهد علمی بر این دلالت دارند که منابع کرهی زمین در حال پایان یافتن است و تغییر اقلیم و فجایع بومشناختی در حال ظهورند. بنابراین، چگونه میتوان انگیزه ایجاد کرد، در حالی که چالشها بسیار عظیم و حل آنها ناممکن به نظر میرسد؟ آنچه مسلم است آنکه پرداختن به آمار مربوط به انقراض و ملالت انحطاط به خودیِ خود نمیتواند انسان را از تلههای بوم شناختی رها کند: بلکه بالعکس احتمالاً منجر به کاهش اقدامات خواهد شد.
بنابراین، بشر به روایتها و ایدههای متحولکنندهای نیاز دارد تا بتواند با این واقعیت که قدرت انسان به طور بالقوه مخرب است مقابله کند و در عین حال به این آگاهی نائل شود که بقای بشر و سایر گونهها در این کرهی خاکی وابسته به حفظ خاک و آب و زیستگاهها و سامانههای بومشناختی است.
زمان آن فرارسیده است که به روایت موفقیتها، افزایش آگاهی بومشناختی و احیای آن همت بگماریم؛ برای مثال، داستانهایی را روایت کنیم که موفقیتهای گذشته و چشماندازهای آینده در مورد گسترش باغهای شهری و رودخانههای طبیعی، یا اعتراضات موفق علیه آب و هوای آلوده، همچنین ظهور بازارهای منطقهای و غذاهای کممصرف و کاشت درختان در سراسر جهان، و مهمتر از همه ابتکارات و اقداماتی برای احیای بومشناختی را دربرگیرد. واقعیت این است که قدرت بلایای بومشناختی به مراتب بیشتر از امیدهایی است که در جعبهی پاندورا باقی مانده است. اما اگر باور داشته باشیم که هیچ چیزی تغییرپذیر نیست، آنگاه تسلیم خواهیم شد و از عمل دست خواهیم کشید.
نیروهای نجاتبخش امروزی نوعی امداد غیبی نیستند. در دنیایی با پیچیدگی روزافزون، نیروهای نجاتبخش ما از یک منبع واحد حاصل نخواهد شد و مطمئناً از طریق رویکردی چنان عظیم که شکستش متصور نباشد هم به وقوع نخواهد پیوست. امید میتواند پادزهری باشد که رخوت را از بین میبرد. و در عین حال بازنگری و وقفههایی در مسیر پیشرفت را میپذیرد: دیالکتیک بحران زیست محیطی، آگاهی زیستمحیطی و اقدام لازم. مفهوم امید به بهبود تدریجیِ شرایط نشان میدهد که نمیتوان انتظار داشت همه چیز یکشبه تغییر کند. اگر اتمام منابع طبیعی (از نظر بومشناختی) و «تحلیل رفتن منابع کنونی» (از نظر اجتماعی) معضلات اضطراری نوع بشر باشند، در این صورت کاهش اقدامات جامع و تلاش برای «فراتر رفتن از وضع کنونی» راههایی برای حرکت رو به جلو به شمار میآیند.
شناساییِ راههای عبور از علاقهی شدید به مصرف، تولید، و مسافرت در دنیای پرشتاب امروزی میتواند الهامبخش و در عین حال برهم زنندهی وضعیت موجود باشد. قدرت ما برآیندی از فرهنگها و ابتکارات گوناگون، افراد مستقل، متفکران و جوامع شهری و روستایی در سراسر جهان است. آنها از تعداد فزایندهای از افراد سرچشمه میگیرند که قدرت را به عنوان بخش ذاتیِ تمدنی که ساخته خواهد شد، درک میکنند، کسانی که خلاقانه میاندیشند و به صورت یک کل بههمپیوسته فعالیت میکنند: در واقع، اینها زنان و مردانی هستند که از امید به منظور بهبود تدریجیِ شرایط الهام گرفتهاند.
برگردان: رزا بهروزی نوبر
کریستوف ماخ مدیر «مرکز رِیچل کارسون برای محیط زیست و جامعه»، و استاد کرسیِ فرهنگ آمریکا و روابط دو سوی اقیانوس اطلس در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان در مونیخ است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Christoph Mauch, ‘Slow hope’, Aeon, 11 March 2020.