تصویر یک ملت از دریچهی تاریک؛ نقش عکاسی در خودباوریِ آمریکاییهای آفریقاییتبار
«درندهخوییِ مراجع رسمی در سرکوب سیاهپوستان زمانی ناکارآمد شد که دیگر نتوانستند آن را پنهان و دور از دید نگه دارند. در روشناییِ نورافکنهای گردانِ عظیم، بیرحمیِ آنها درست همانطور که زندانیهای فراری اغلب گیر میافتند، پیش چشم آمد. نورِ تابنده درندهخویی را به بند کشید و حقیقت عریان را به همهی دنیا نشان داد.»
مارتین لوتر کینگ
عکاسی ابزاری قدرتمند برای نشان دادن معضلات اجتماعی و مبارزه برای تغییر آن است. استوارت فرانکلین، عکاس مشهور انگلیسی، میگوید: «عکاسیِ مستند فرایند خلاقانهای سرشار از تضاد دربارهی عکاسی، مستند، واقعیت و حقیقت است.»[1]
پیش از ظهور عکاسی، این نویسندگان بودند که از طریق کتابهایشان به توصیف نابرابریهای اجتماعی میپرداختند اما به چیزی مستقیمتر و اثرگذارتر از کلمات نیاز بود، و عکاسی مستند مسیر تازهای پیش پای فعالان اجتماعی گذاشت.
در آمریکا نژاد و طبقه شکافهایی جدی به شمار میروند. از آغاز قرن بیستم، عکاسان سیاهپوست آمریکایی گامهای مهم و مؤثری را برای نمایش این شکافها برداشتند.
این عکاسان، با هدف قرار دادن و به چالش کشیدن تبعیض نژادی، درصدد عبور از آن بودند، و از قدرت عکاسی برای تجلیل هویت سیاهان بهره جستند.
سوزان سونتاگ میگوید: «عکسها تصورات ما را از آنچه ارزش دیدن دارد و آنچه حق داریم ببینیم، دگرگون و وسیعتر میکنند.»
الغای بردهداری و عکاسان پیشگام سیاهپوست
فردریک داگلاس، خطیب سیاهپوست، که در قرن نوزدهم برای سخنرانی دربارهی الغای بردهداری به سراسر آمریکا سفر میکرد، از اهمیت عکاسی آگاه بود. او در طول سفرهایش به عکاسخانه مراجعه و از خود عکسی ثبت میکرد. این پرترهها بهآرامی تصور عموم مردم آمریکا را از آمریکاییهای آفریقاییتبار، که پیش از آن به شکلی تمسخرآمیز و احمقانه تصویر میشدند، تغییر داد.
داگلاس میگوید: «چیزی که زمانی تجملی خاص و منحصر به ثروتمندان و بزرگان بود، حال مزیتی همگانیست. حالا فقیرترین دختر خدمتکار هم ممکن است عکسی از خود داشته باشد که پنجاه سال پیش از این، ثروت شاهان هم قادر به خرید آن نبود.»
موریس والاس، استادیار دانشگاه دوک در مطالعات انگلیسی، میگوید: «فردریک داگلاس در زمینهی عکاسی بسیار امیدوار و خوشبین بود. او فکر میکرد که عکاسی همه چیز از جمله زندگی سیاهپوستان ایالات متحده را تغییر میدهد. او تصور میکرد که این عکسها به پیشرفت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، نه فقط برای آمریکاییهای آفریقاییتبار بلکه برای کل کشور میانجامد.»
سیاهپوستان آمریکا، در زمینهی عکاسی پیشگام بودند. برخی از عکاسان سفیدپوست، پرترههایی دلسوزانه از سیاهپوستان ثبت کردند اما این عکاسان سیاهپوست بودند که موفق به خلق پرترههایی شدند که نه فقط ارزشی شخصی بلکه سویههایی مثبت برای همهی سیاهپوستان داشت.
شاید به همین دلیل بود که عکاسی برای سیاهان آمریکا به ابزاری برای تغییر تبدیل شد. از همین رو بود که در محیطهای شهری یا روستایی، «ژست گرفتن» نشانهای از توانمندی و نمایش وقار سیاهان به شمار میرفت. این «به نمایش گذاردن و جانشین کردن» در مقابل تصاویر جریان اصلی که سیاهان را افرادی خشن، عامی و مروج خشونت جلوه میداد، در تغییر افکار عمومی نقش مهمی داشت.
یکی از نخستین و تجاریترین روشهای عکاسی «داگرئوتیپ» بود. این روش به عکاسان اجازه میداد تا تصاویر را بر روی کاغذ، که مقرون به صرفه بود، چاپ کنند. بنابراین، هرکس بهسادگی میتوانست به استودیویی برود و عکسی از خود بگیرد. زمانی که عکاسی به حرفهای درآمدزا و باثبات تبدیل شد، سیاهان جزء اولین دسته از کسانی بودند که استودیوهای عکاسی را دایر کردند. برادران گودریچ یکی از اولین استودیوهای عکاسی سیاهپوستان را در سال ۱۸۴۶ در یورک، در ایالت پنسیلوانیا، افتتاح کردند و در سال ۱۸۶۳ به ساگیناو، در ایالت میشیگان، نقل مکان کردند. از آنجایی که ساگیناو شهرکی در حال گسترش بود، آنها به عکاسی از بناهای تازهتأسیس شهری روی آوردند و بعدتر تصاویر حوادث طبیعی همچون آتشسوزی و سیل را هم ثبت کردند. این شاید نخستین نمونه از عکاسیِ مستند سیاهان بود.
قرن بیستم؛ عکس بهمثابهی خودباوری
در اوایل قرن بیستم، بسیاری از عکاسان سیاهپوست تلاش کردند تا تصویری قدرتمند از سیاهان آزادشده از بند بردهداری ارائه کنند. بسیاری از این تصاویر بهصورت گسترده در روزنامهها و مجلههای آمریکاییهای آفریقاییتبار به نیت ارائهی الگویی نوین برای مخاطبان سیاه پوست بازتولید شد.
اما در همان زمان که سیاهان در پی تثبیت چهرهی انسانیِ خود بودند، دیوید وارک گریفیث با ساختن فیلم «تولد یک ملت» که یکی از نخستین فیلمها با محوریت نژادپرستی بود، داستان «سیاهان وحشی و غارتگر» و «سفیدپوستان آسیبدیده» را خلق کرد. این تصویر جعلی تأثیری مخرب بر جامعهی آمریکا گذاشت. این فیلم را تا سال ۱۹۴۶ بیش از دویست میلیون نفر دیده بودند. گریفیث از قدرت تصاویر آگاه بود. تنها یک سال بعد از نمایش این فیلم، مهاجرت سیاهان از جنوب به شمال آمریکا شدت گرفت. گرچه دلیلی اصلی را یافتن شغل عنوان کردهاند اما کشتار سیاهان در جنوب هم افزایش یافته بود.
تصاویر سیاهان لینچشده عمداً و بهشکلی گسترده در سراسر کشور پخش میشد تا آمریکاییهای آفریقاییتبار را همچنان مطیع نگاه دارند. شوان اسمیت، یکی از ویراستاران کتاب تصاویر و پیشرفت: عکاسی اولیه و ساخت هویت آفریقایی آمریکایی، عقیده دارد که این تصاویر احتمالاً جایگزینی برای بردهداریِ نژادپرستانی بودند که امیدوار بودند از این طریق همچنان «فرمانبرداریِ» سیاهان را بعد از پایان دورهی بردهداری حفظ کنند.[2]
آیدا بی ولز، روزنامهنگار سیاهپوست، همراه با «انجمن ملی پیشرفت رنگینپوستان» با نگارش مقالات و عکاسی از بدنهای لینچشده به مقابله با نژادپرستی و خشونتهای برآمده از آن پرداختند. اسمیت مینویسد که آنان با همراه کردن متن و تصاویرِ لینچ درصدد بودند تا توجه آمریکاییها را به این خشونت و تأثیرش بر خانوادههای بازماندگان جنایت و در نهایت کل جامعه جلب کنند.
در سال ۱۹۵۵اِمِت تیل، نوجوان ۱۴سالهی سیاهپوست، را از خانهی بستگانش در میسیسیپی ربوده و پس از شکنجه به قتل رساندند. مامی تیل، مادر امت، با برگزاری مراسم خاکسپاری با تابوت باز و عکاسی از بدن مثلهشدهی فرزندش، به جنبش مدنیِ حقوق سیاهان سرعت بخشید. حالا عکاسی ابزاری قدرتمند برای به نمایش گذاشتن خشونت علیه سیاهان شده بود.
در همان زمان، در سراسر آمریکا جنبشها و شورشهایی در اعتراض به نژادپرستی و خشونت نژادی از سوی سیاهان آغاز شد که که از آن با عنوان «جنبش حقوق مدنی سیاهان آمریکا» یاد میکنند، جنبشی که در اواسط دههی 1970 به اوج رسید. هدف این جنبش، دستیابی به حقوق قانونیِ برابر برای سیاهپوستان بود. در این میان و دههها پیش از آن، عکاسان آمریکاییِ آفریقاییتبار نه تنها این جنبش بلکه زندگی روزمرهی آفریقاییتبارهای آمریکا را هم ثبت کردند.
بسیاری از عکاسان سیاهپوست آمریکایی کوشیدند تا زندگی عادیِ سیاهان را ثبت کنند و نمایش دهند. زندگی روزمرهی سیاهان آمریکا نه فقط شامل لحظاتی دردناک بود بلکه عشق ورزیدن، خندیدن، بازی کردن و کارکردن را هم دربرمیگرفت. هدف اصلی این عکاسان افزایش میزان خودآگاهی جامعهی آمریکا و توانمندسازیِ دوبارهی جامعهی سیاهان و ارائهی گزارشی واقعیتر و ظریفتر از زندگی و فرهنگ سیاهپوستان بود.
سالها پس از جیمز وندر زی، در دوران جنبش حقوق مدنی، آر سی هیکمن و کلوین لیتل جان دو خبرنگار-عکاس آفریقایی-آمریکایی بودند که توانستند جنبههایی متفاوت از آنچه رسانههای جریان اصلی از زندگی سیاهپوستان ارائه میدادند به تصویر بکشند. آنان تاریخ اجتماعی بصریِ گسترده، اما به ندرت دیدهشده از زندگی آمریکاییهای آفریقاییتبار را مستند کردند ــ ثبت لحظات زندگی روزمرهی سیاهان.
شعلهور شدن جنبش مدنی و ظهور عکاسان مدرن سیاهپوست
با آغاز جنبشهای حقوق مدنی، عکاسان سیاهپوست وارد عرصهی جدیدی شدند. عکاسانی همچون گوردون پارکس، مونتا اسلیت جونیور، ارنست سی ویترز، روی دیکاراوا، رابرت سنگستاک، دن هوگان چارلز و جان اچ وایت همراه با جنبشهای گوناگون سیاهان، با تبعیض نژادی و بیعدالتی مبارزه کردند. آنها به مستندسازیِ زندگی روزمرهی سیاهان آمریکایی و ثبت وقایع جنبش مدنی پرداخته و آثار ارزشمندی را خلق کردند. از میان این افراد، دو نفر جایزهی پولیتزر را به دست آوردند و بعضی دیگر استودیوهای موفقی تأسیس کردند که ظهور طبقهی متوسط سیاهپوست آمریکا در اوایل قرن بیستم را به تصویر کشید.
یکی از اهداف این عکاسان علاوه بر ثبت تصاویری از زندگی سیاهان، برانگیختن احساسات جامعهی آمریکا با همهی گوناگونی و تنوع نژادی بود. از طرف دیگر، این عکاسان نه فقط خود را عکاس بلکه بخشی از جنبش میدیدند. عکاسی نه تنها ابزاری برای ثبت واقعیت بلکه هنری ماندگار و تسریپذیر به دورههای بعدی بود.
یکی از مهمترین عکاسان گوردون پارکس بود. او در سال ۱۹۱۲ و در میانهی خشونتهای نژادی در فورت اسکات در ایالت کانزاس به دنیا آمد. در ۱۶ سالگی و پس از مرگ مادرش به سنت پل نقل مکان کرد تا با خویشاوندانش زندگی کند اما کمی بعد بیخانمان شد. در یک دهه و نیم بعدی او به کارهایی کماهمیت اشتغال داشت تا در ۲۵ سالگی دوربین دستدومی خرید و بهصورت خودآموز عکاسی را یاد گرفت. او ابتدا از مدلهای یک مغازهی لباسفروشی عکاسی کرد. مروا لوئیس، همسر جو لوئیس، قهرمان بوکس سنگینوزن، پس از مشاهدهی عکسهای او، پارکس و همسرش را تشویق کرد که به شیکاگو بروند و یک استودیوی پرتره راهاندازی کنند.
در سال 1941، عکسهای خیرهکنندهی پارکس او را به دریافت بورسیهی تحصیلی «ادارهی حفاظت از مزارع» (FSA) رهنمون شد. وظیفهی این سازمان، ثبت شرایط اجتماعی خانوارها، به سرپرستی روی استرایکر بود. در همین زمان بود که پارکس عکس معروفش «گوتیک آمریکایی» را گرفت. منبع الهام این عکس برخورد روزانهی پارکس با جداسازی نژادی در رستورانها و مغازههای واشنگتن دیسی بود. استرایکر بلافاصله پس از مشاهدهی این عکس گفت که این عکس «اعلام جرمی علیه آمریکا» است و میتواند به اخراج همهی عکاسان این سازمان بینجامد. با این حال، او پارکس را تشویق کرد تا نابرابریهای جامعهی آمریکایی و تبعیضنژادی آن را به تصویر بکشد.
با وجود این، پارکس بهخوبی آگاه بود که عکسها به تنهایی نمیتوانند تمام وجوه ساختارهای سرکوب، فقر، تبعیض و بیعدالتی را نمایش دهند. به نظر او، مجموعهی «خانوادهی فونتنلز» بیش از آنکه در صدد نمایش «وجوه شیطانیِ نژادپرستی و فقر از طریق نشان دادن مردم ستمدیده» باشد...در پی نمایش زندگی اعضای این خانواده است ــ نمایش «واقعیت، وحشت زندهی آن» و «وقار انسانهایی که به هر حال قادر به زندگی با آناند .»[3]
این مجموعه عکس در سال 1967 در اوج جنبشهای مدنی با عنوان «خانوادهای از هارلم» در مجلهی لایف منتشر شد. عکسهایی سیاه و سفید با کنتراست بالا و سایههایی عمیق از فضای داخلی خانوادهی فونتنلز، بدون نشانهای از معترضان، پلیسهای خشن و شورشهای خیابانی. بازخوردهای همدلانهی مردمی چشمگیر بود. مبالغ زیادی به مجله ارسال شد. این خانواده در محلهی متوسطی در کوئینز خانهای خرید. اما تراژدی ادامه داشت. به دنبال آتشسوزی در خانه، پدر خانواده و یکی از فرزندان کشته شدند.
آنچه بیش از هرچیز در روایت خانوادهی فونتنلز، «خانوادهی از هارلم»، میبینیم، این است که بهرغم تلاش جنبشهای مدنی و همراهیِ خلاقانهی هنرمندان، در فقدان قوانین اجرایی و آموزش همهی گروههای اجتماعی، تبعیض و بیعدالتی همچنان قربانی میگیرد.
زندگی سیاهان اهمیت دارد؟
امروزه عکسهای دوربینهای تلفنهای همراه، شبکههای اجتماعی را تسخیر کردهاند. این ابزار کوچک به افراد امکان داده تا رویدادها را آسانتر ثبت و تقریباً بیدرنگ مشاهده کنند. جریانهای اجتماعی-سیاسی بهشدت از فناوریِ روز متأثرند. اعتراضات خیابانی و جنبشهای مدنی هم بهخوبی از این فناوری بهره جستهاند.
در ۲۵ مه ۲۰۲۰، دارنلا فریزیر با دوربین تلفن همراه خود قتل جورج فلوید، شهروند سیاهپوست آمریکایی، را ثبت و این ویدیو را در فیسبوک منتشر کرد. قتل فلوید بیشباهت به لینچ سیاهان در اوایل قرن بیستم نبود. تنها نکتهی متفاوت، پخش شدن گستردهی ویدیوی آن در دنیا و در نتیجه «دیدهشدن» آن بود. این امر به نقطهی عطفی در تاریخ جنبشهای مدنی سیاهانِ آمریکا تبدیل شد. در میانهی اعتراضات مردمی به خشونت و تبعیض نژادیِ پلیس و جامعهی آمریکا نسبت به سیاهپوستان، تصویر دیگری بهسرعت در شبکههای اجتماعی به پخش شد: دوونت جوزف.
در بحبوحهی اعتراضات قتل جورج فلوید، جوزف که از «آکادمی جامعهی صلح» فارغالتحصیل شده بود، همراه با دوستانش و با لباس فارغالتحصیلی، بیرون رفته بود که ناگهان آتشسوزی منطقهی میدوِی رخ داد.
ناتان آگویر، ثبتکنندهی عکسِ دوونت جوزف، میگوید: «واقعاً معرکهای پرسر و صدا بود و فقط یادم میآید که به سمت راستم نگاه کردم و دوونت را دیدم. در آن زمان نمیدانستم که کیست، فقط به سمت راستم نگاه کردم و مردی را دیدم که در خیابون با لباس فارغالتحصیلی راه میرفت و فکر کردم که خدایا، باید از او عکس بگیرم.»
تصویر جوزف با لباس فارغالتحصیلی، نزدیک دبیرستانی که سالها قبل گوردن پارکس مجبور به ترک تحصیل در آن شده بود، بهسرعت شبکههای اجتماعی را در نوردید. جوزف با لباس فارغالتحصیلی و شلوار جین و کتانیهای سفیدش نماد جوانان سیاهپوست آمریکایی آن روزها بود. با لباسی فاخر، آرام در میانهی آشوب و هیاهو. در محاصرهی ماشینهای آتشنشانی، آمبولانسها و خودروها و پلیسهای ضد شورش.
جوزف که هفتمین فرزند از یک خانوادهی پرجمعیت ده نفره است، اولین فردی است که از دبیرستان فارغالتحصیل شده است. دستاوردی که با توجه به پسزمینهی اجتماعی او فوقالعاده است. منطقهی مینیاپولیس-سنت.پل همان جایی است که به گفتهی تحلیلگران اقتصادی «بیشترین اختلاف نژادی در مسکن، درآمد و تحصیلات» در آن مشهود است.
تصویر جوزف با آن لباس و کلاه در بحبوحهی آشوب، بیش از هرچیز یادآور عکس معروف اعتراضات سال ۱۹۶۸ در ممفیس است: «من یک مرد هستم». اعتراضاتی که در پی لهشدن دو مرد در کامیون زباله رخ داد و بیش از ۱۳۰۰ کارگر سرویس بهداشتی ممفیس در اعتراض به دستمزدهای پایین و وضعیت بد کاری دست به اعتصاب زدند. در آن زمان جیمز داگلاس، کارگر سرویس بهداشتی، گفته بود: «ما میخواستیم همان منزلت و احترامی را داشته باشیم که دیگر شهروندان ممفیس داشتند.»
بعد از گذشت بیش از نیم قرن و بهرغم تلاش فعالان جامعهی مدنی، هنرمندان و شهروندان آفریقاییتبار آمریکا، سیاهپوستان آمریکا همچنان با تبعیض نژادی، فقر و بیعدالتی دست و پنجه نرم میکنند. همانطور که جوزف در مصاحبهای با «سیانان» گفت: «مردم به من طوری نگاه میکنند که انگار ما شکست خوردهایم، انگار چیزی برایمان باقی نمانده است. گمان میکنم به اندازهی کافی به ما احترام نمیگذارند.»
گرچه نژادپرستی ادامه دارد، اعتراضات هم پابرجاست و در این میان عکاسی همچنان نقش مهمی بازی میکند. عکاسی قادر به رفع تبعیض و نابرابری نیست، اما میتواند آنها را به ما بنمایاند و ما را به عمل برانگیزد.
[1] Franklin, S. (2016). The Documentary Impulse
[2] Maurice O. Wallace (Editor), Shawn Michelle Smith (Editor), 2012, Pictures and Progress: Early Photography and the Making of African American Identity
[3] Harlem, Gordon Parks: The Artist's Annotations On A City Revisited In Two Classic Photographic Essays