جنگی که دیگر مقدس نیست؛ تصویر جنگ در ادبیات داستانی ایران
warontherocks
ادبیات داستانیِ امروز ایران را نمیتوان بدون توجه به تصویر جنگ در آن شناخت. بسیاری از نویسندگانی که جنگ را تجربه کردهاند میگویند که تأثیر آنچه مشاهده کردهاند چنان عمیق و مهیب است که نمیتوانند دربارهی چیز دیگری بنویسند. نویسندگان جوانتری نیز که دوران کودکیشان در جنگ گذشته از این تجربه جدا نشدهاند و ردّپای جنگ را میتوان در نوشتههای آنها دید.
از میان کسانی که پیش از انقلاب و جنگ آثاری منتشر کرده بودند و به نام نویسنده شناخته میشدند کمتر کسی دربارهی جنگ نوشت یا امکان انتشار آثارش را پیدا کرد. همین موضوع باعث شد که شکلگیری ادبیات واقعگرای جنگ تا سالها به تعویق بیفتد. جوانانی که انقلاب کرده بودند و به فاصلهی کوتاهی سلاح در دست گرفته و در جبهه حاضر شده بودند به خانه برگشتند. از میان آنها کسانی که سرِ سوزن ذوقی داشتند دستبهقلم شدند و دربارهی این اتفاق بزرگ نوشتند. اما هنوز شورِ انقلابی در سرها بود. این بود که کمکم جریانی در ادبیات داستانی جا باز کرد و جان گرفت که به نام «ادبیات دفاع مقدس» یا «مقاومت» شناخته شد. این جریان توانست بهعنوان تنها مدعی داستان جنگ، که حکومت نیز تمامقد از آن حمایت میکند و جایزه و تریبون در اختیارش میگذارد، تا مدتها بیرقیب بماند و خود را برندهی خوشاقبال میدان بداند.
انحراف نویسندگان از ادبیات دلخواه حکومت
آتش جنگ و احساسات رمانتیک بهتدریج فرونشست و نگاه ایدئولوژیک تعدیل شد و تعدادی از همان جوانانِ ازجنگبرگشته اولین کسانی بودند که نوع دیگری از ادبیات جنگ ــ چیزی ورای آنچه تا آن روز بهعنوان ادبیات مقاومت، ادبیات پایداری یا ادبیات دفاع مقدس ترویج و تقدیس میشد ــ ارائه کردند، نگاهی واقعگرا به فجایع جنگ و پیامدهای آن.
احمد دهقان یکی از این نویسندهها بود. او رمان سفر به گرای ۲۷۰ درجه را در سال ۱۳۷۵ منتشر کرد. رمان مورد توجه و اقبال مخاطبانی قرار گرفت که حالا تشنهی واقعیت بودند و در مدتی کوتاه تجدیدچاپ شد. سفر به گرای ۲۷۰ درجه را هر دو گروه پسندیدند: هم کسانی که دغدغهی جدیِ ادبیات داشتند و جای آثار مربوط به جنگ را خالی میدیدند و هم عدهای که ادبیات دفاع مقدس را تبلیغ میکردند و داستان جنگ را با نشانهشناسیِ خاص خود میخواستند و احمد دهقان را نویسندهای مدافع ارزشهای دفاع مقدس میدانستند.
رمان احمد دهقان جایزهی چهارمین دورهی انتخاب کتاب سال دفاع مقدس را از آنِ خود کرد و چند سال بعد جایزهی بیست سال داستاننویسی بعد از انقلاب را نیز به دست آورد. بااینحال، سفر به گرای ۲۷۰ درجه بهشدت حاوی مؤلفههای یک رمان ضدجنگ است.
در رمان دهقان از آن حالوهوای داستانهای دفاع مقدس که به تقدیس جنگ و شهادت میپردازند خبری نیست. با رزمندهی معصومی که از چهرهاش نور میبارد و چیزی جز اسلام و «امام» در پیش چشم ندارد مواجه نیستیم. حتی از توصیفات عاطفی و احساسی و حماسی هم خبری نیست و با روایتی واقعگرایانه از جنگ روبهرو میشویم. شخصیت اصلی رمان، ناصر، جوان بیستسالهای است که داوطلبانه به جنگ میرود و درگیر عملیات «کربلای ۵» میشود و شقاوت جنگ را تجربه میکند. توصیف صحنههای جنگ و بهتصویرکشیدن خشونت ذاتیِ آن وجه ممیزهی این رمان است. هیچ نشانهای از امدادهای عجیبوغریب و اتفاقهای ماورایی در سراسر رمان به چشم نمیخورد. درعوض، جنگ را با عریانترین چهرهاش، که همان خون و خشونت است، میبینیم.
احمد دهقان این روند را ادامه داد و در مجموعهداستان من قاتل پسرتان هستم (۱۳۸۳) چهرهی کاملتر و زشتتری از جنگ را به تصویر کشید. این بار بهجای جشنوارهها و جوایز دولتی، جایزههای غیردولتی به داستانهای او روی خوش نشان دادند؛ جایزهی ادبی مهرگان، جایزهی ادبی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی و جایزهی هوشنگ گلشیری از آن جمله بود.
مجموعهی من قاتل پسرتان هستم ده داستان کوتاه دارد. تصویری که دهقان در این داستانها از جنگ ارائه میدهد آنچنان عریان و بیپرده و مشمئزکننده است که مخاطب را به وحشت میاندازد. ازجمله داستانی با موضوع عملیات «مرصاد» (ضدحملهی نیروهای جمهوری اسلامی ایران در مرداد ۱۳۶۷ و در پاسخ به عملیات نظامی نیروهای سازمان مجاهدین خلق با نام عملیات فروغ جاویدان) که در ادبیات داستانی ما کمتر به آن پرداخته شده است. در این داستان جسد زنی مجاهد به درخت بسته شده و نیروهای ایرانی به او تجاوز کردهاند. یا در داستان «من قاتل پسرتان هستم» یکی از سربازان ایرانی هنگام انجام عملیات همراه مجروحش را زیر آب خفه میکند تا نیروهای عراقی صدای او را نشنوند.
همین رویه باعث شد که بعضی از طرفداران دفاع مقدس نقدهای تندوتیزی بر آن بنویسند. احمد دهقان در پاسخ به این حملهها گفت: «به شعاردادن عادت کردهایم و فکر میکنیم ادبیات جنگ شعار است، مثل ادبیات دوران شوروی سابق. اما من داستاننویس هستم، نه مانیفستنویس.»
محمدرضا بایرامی از دیگر نویسندگان موردتوجه در ادبیات جنگ است. رمان لمیزرع او روایتی متفاوت از جنگ را ارائه میدهد. بایرامی جنگ را از نگاه یک سرباز عراقی روایت کرده است: جوانی شیعه به نام سعدون که عاشق دختری است از خانوادهای سنیمذهب. تعصبات مذهبی سبب میشود که سعدون در عشق ناکام بماند و بهقصد نوعی خودکشی به جبهه برود.
بایرامی در لمیزرع وجه خشن و قهریِ جنگ را برجسته کرده است. او انسان را در مقابل پدیدهای به نام جنگ، که خود آتش آن را افروخته، دستوپابسته و مجبور نشان میدهد. جنگ چهرهی انسانیِ زندگی را بهکلی مخدوش میکند و زیباییهای آن را تیره و کدر به نمایش میگذارد. ناامیدی و استیصالِ شخصیت اصلی داستانِ بایرامی وجه بارز رمان اوست، خصوصیتی که این رمان را نیز در دستهی آثار ضدجنگ قرار میدهد.
البته شاید بایرامی برای عبور از تیغ سانسور داستان خود را بهسمت دیگر جنگ، یعنی عراق، برده است تا بهتر و عریانتر بتواند وحشیگریِ جنگ را به تصویر بکشد. ماجرای قتلعام مردم روستای سعدون در غیاب او مهمترین اتفاق داستان است و با توصیفات تکاندهندهای روایت شده است.
مجید قیصری را نیز به نام نویسندهی جنگ میشناسیم. در بسیاری از داستانهای قیصری جنگ حضوری پررنگ دارد. قیصری عقیده دارد که تقریباً تمام آثار داستانی که به جنگ پرداختهاند ادبیات ضدجنگ محسوب میشوند، چون حتی اگر در داستانی دیواری خراب شود، این خرابی در مقابل «ساختن» قرار میگیرد و جنگ را نکوهش میکند. هیچیک از داستانها و رمانهایی که او نوشته از روایت ویرانگری جنگ یا تلاش انسان برای دستیابی به لحظهای آرامش در دلِ التهاب جنگ خالی نیست، از داستان کوتاه «آب» در مجموعهداستان نگهبان تاریکی گرفته تا داستانهای «یادم نمیآید» و «ساحل تهران» در مجموعهداستان ساحل تهران که در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است.
قیصری در سال ۱۳۸۶ رمان باغ تلو را منتشر کرد که به مثلث زنان، جنگ و تجاوز پرداخته است. راوی داستان پسر نوجوانی است که بعد از آزادشدن خواهرش، مرضیه، از اسارت دچار سوءظن میشود و او را آتش میزند: تصویری تلخ و تیز دربارهی ابعاد اجتماعی جنگ. باغ تلو جایزهی مهرگان ادب را نصیب قیصری کرد.
سانسور از راههای مختلف
جریان دفاع مقدس در این سالها با تمام قدرت سعی کرده غیر از آنچه میپسندد هر صدایی را در ادبیات داستانی خاموش کند. تبلیغ برای آثار «ارزشی» و تقبیح آثاری که مخالفِ خود پنداشته بر مسیر داستاننویسیِ این سالها اثرگذار بوده است. البته در این مسیر حتی از برخورد با نویسندگانی که از جریان مطلوبِ حکومت فاصله گرفتهاند نیز کوتاهی نشده است.
با توجه به موارد مختلف لغو مجوز انتشار یا ترفندهایی که نویسندگانی مثل محمدرضا بایرامی برای فرار از سانسور به کار بردهاند و همچنین با توجه به متن آثاری مانند رمان عقربکِشیِ شهریار مندنیپور که خارج از ایران منتشر شده و در آن خشونت جنگ و آثار روحی و روانی بعد از آن با فراغ بال تصویر شده است، به نظر میرسد که آثار منتشرنشدهی بسیاری پشت خط سانسور مانده باشند. ظاهراً وزارت ارشاد هیچگاه معیار ثابتی برای ممیزی آثار مربوط به جنگ ــ و البته آثار دیگر ــ نداشته و همچنان ندارد. در این سالها شاهد انتشار رمانها و مجموعهداستانهایی بودهایم که در مقطعی با مجوز وزارت ارشاد منتشر شدهاند و مدتی پس از انتشار با تغییر مدیریتها در این وزارتخانه از انتشار آنها جلوگیری شده است. البته آثاری هم بودهاند که مدت کوتاهی پس از انتشار، در همان دورهای که از ارشاد مجوز گرفتهاند، از بازار کتاب جمع شدهاند.
برای مثال، مجموعهداستان من قاتل پسرتان هستم، که در ایران به چاپ هفتم رسید و ترجمهی آن به زبان انگلیسی نیز از جمله ترجمههای پرفروشِ این سالها بوده، سالهاست که تجدیدچاپ نشده است. باغ تلو نیز که در چاپ اول با استقبال مخاطبان روبهرو شد سیزده سال از تجدیدچاپ بازماند و وقتی در سال ۱۳۹۹ دوباره منتشر شد، بلافاصله از بازار کتاب جمعآوری شد.
لغو مجوز یا جلوگیری از تجدیدچاپ آثاری که به جنگ پرداختهاند به داستاننویسانی که به نام نویسندگان جنگ شناخته میشوند محدود نمیشود. نویسندگان جوانتری هم که در آثارشان تصویری از جنگ ترسیم کردهاند از این ممنوعیتها در امان نماندهاند.
حسین مرتضاییان آبکنار رمان عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک، یا از این قطار خون میچکد قربان را در سال ۱۳۸۵ منتشر کرد. داستان به «عملیات دوم فاو» و شکست ایران و بمباران شیمیایی مواضع ایران توسط نیروهای عراقی میپردازد. نویسنده که در جنگ ایران و عراق سربازوظیفه بوده در مقدمهی رمان نوشته است: «تمام صحنههای این رمان واقعی است.»
این رمان با استقبال مخاطبان و منتقدان مواجه شد و جوایز ادبیِ متعددی، از جمله جایزهی هوشنگ گلشیری در بخش بهترین رمان اول و جایزهی مهرگان برای بهترین رمان سال (مشترک با مجید قیصری)، را به دست آورد. جالب اینکه این رمان ابتدا در فهرست نامزدهای جایزهی کتاب سال دفاع مقدس حضور داشت، اما از این فهرست خط خورد. بااینحال، این رمان بعد از چاپ سوم توقیف و مجوز انتشارش لغو شد.
علیرضا غلامی هم با رمان دیوار (۱۳۹۳) به جنگ پرداخت. این بار از زاویهی دیدِ پسر نوجوانی که جنگ و بمباران مدرسه و کشتهشدن همکلاسیهایش را آنقدر سرد و بیروح روایت میکند که این رمان به یکی از آثار متفاوت در این حوزه تبدیل میشود. بااینحال، این رمان تجدیدچاپ نشده است و نسخهای از آن در بازار موجود نیست.
روانپریشی در آثار ضدجنگ
اگر جنگ در داستانها و رمانهای دهههای ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ بیشتر در میدان نبرد میگذشت و تصاویری کمتر دیدهشده از انسانهای درگیر خشونت را ارائه میداد، در سالهای بعد نوبت به آثار و تبعات روحی و روانیِ فرزندان جنگ یا توصیف ویرانی اجتماعی حاصل از جنگ رسید. تعداد نویسندگانی که در این سالها بهشکلهای مختلف به پیامدهای ناگوارِ جنگ پرداختهاند کم نیست، بهویژه نویسندگانی که دوران نوجوانی یا کودکی خود را در جنگ گذراندهاند.
کامران محمدی یکی از این نویسندگان است که در سهگانهی خود به نامهای آنجا که برفها آب نمیشوند، بگذارید میترا بخوابد و اینجا باران صدا ندارد به پیامدهای روانیِ جنگ در زندگی شخصیتهایی که زمانی در جنگ حاضر بودهاند پرداخته است. نویسنده در این سه رمان توانسته از دانش روانشناسی در تحلیل بحرانهای روانیِ افراد درگیر جنگ بهخوبی استفاده کند.
محمد رضایی راد نیز در رمان حفره از پیامدهای روانی جنگ غافل نشده است. این رمان به ماجرای کشف مجموعهقتلهایی میپردازد که هرچند در دههی ۱۳۸۰ میگذرد، اما ریشهی آن به دوران جنگ مربوط میشود. قاتل متولد روستایی مرزی در خوزستان است و در شروع جنگ پسری خردسال است و صحنههایی فجیع و دلخراش در برابر چشمانش اتفاق میافتد. نویسنده توانسته پیوند معناداری میان خشونتِ جنگ و رفتارهای دوران بزرگسالی شخصیت اصلی داستان ایجاد کند.
مجید قیصری در داستان کوتاه «یادم نمیآید» نیز به بحرانی میپردازد که سالها بعد از پایان جنگ رخ داده است. پرویز که در زمان جنگ رزمنده بوده و نابینا شده حالا دچار فراموشی و بحران روحی است و قصد خودکشی دارد.
اما اوج روانپریشیِ شخصیتی را که درگیر جنگ بوده میتوان در عقربکشیِ شهریار مندنیپور مشاهده کرد. با توجه به اینکه مندنیپور مجبور نبوده است که از سد وزارت ارشاد بگذرد، توانسته شخصیتی متفاوت خلق کند که روانی ازهمگسیخته دارد. مردی که در جنگ حاضر بوده و حالا نهتنها دست چپ خود را از دست داده، بلکه کنترلی بر رفتار خود ندارد و اطرافیانش از او در امان نیستند. نویسنده در این رمان اوج بحران روانیِ حاصل از جنگ را به تصویر کشیده است.
جنگ در داستان مهاجرت
موضوع دیگری که تعدادی از نویسندگان در سالهای اخیر به آن پرداختهاند و ریشهی آن ــ یا دستکم بخشی از آن ــ را در جنگ جستوجو کردهاند «مهاجرت» است.
مسعود بُربُر در رمان مرزهایی که از آن گذشتی داستان خانوادهای را روایت میکند که در سالهای آغاز دههی ۱۳۶۰ و در دوران اوج جنگ ایران و عراق اقدام به مهاجرت کردهاند. هرچند نویسنده جنگ را تنها عامل مهاجرت نمیداند و به مسائل و مشکلات دیگری نیز اشاره میکند، اما بستر زمانیای که برگزیده است جنگ را عاملی بنیادین نشان میدهد و شرایطی را تصویر میکند که درنهایت به فروپاشیِ یک خانواده و تنگناهایی در زندگی شخصیتهای رمان میانجامد.
آتوسا افشیننوید نیز در رمان بازگشت ماهیهای پرنده به موضوع مهاجرت پرداخته است و بیآنکه بهطور مستقیم جنگ را عامل مهاجرت معرفی کند، با بازگرداندن شخصیت اصلیِ داستان به دوران کودکی و نوجوانی و ارائهی روایتهایی دقیق و شفاف از پشتصحنهی جنگ در تهران، مخاطب را به ایجاد پیوندی معنادار میان جنگ و مهاجرت راهنمایی میکند. در این رمان از سویی با مهاجران خوزستانی، که در زمان جنگ به تهران آمدهاند و در هتل کنتیننتال در سیدخندان ساکن شدهاند، و از سوی دیگر با راوی داستان، که سالها بعد به انگلستان مهاجرت کرده است، مواجه میشویم.
رمان خونخواهی الهام فلاح نیز به این موضوع توجه میکند. گرچه نویسنده بهتفصیل به جنگ و تأثیرش بر زندگی در سالهای بعد میپردازد، اما میتوان پیوندی میان مهاجرت و جنگ نیز برقرار کرد. شخصیت اصلی این رمان مردی است که برادر دوقلویش در آغاز جوانی در جنگ شرکت کرده و شهید شده است. او در تمام این سالها زیر فشار روحی و روانیِ اطرافیانش بوده و با برادر شهیدش مقایسه شده و سرانجام برای فرار از این فشارها به آلمان مهاجرت کرده است.
آنچه هست، آنچه نیست
تعداد داستانها و رمانهایی که در چهار دههی اخیر به جنگ و آثار ویرانگرش پرداختهاند بسیار بیشتر از این چند نمونه است، داستانهای کوتاه یا رمانهای بلندی که جنگ جایی از گوشهی آنها سر بلند کرده است. تعدادی از نویسندگان هم بخت و اقبال انتشار آثار ضدجنگ خود را پیدا نکردهاند.
تا زمانی که آثار روانی و اجتماعیِ هشت سال جنگ در ذهن و روان مردم باقی مانده باشد، باز هم داستانهایی به این مجموعه اضافه خواهد شد. اگر سایهی سنگین سانسور و حضور پررنگ نگرش حکومتی به تقدیس جنگ نبود، شاید امروز ادبیات ضدجنگ ایران پروبالی گشودهتر داشت و حرفهای بیشتری برای خوانندگان رمان ثبت کرده بود.