افروختن چراغ در شبِ تاریک؛ یادی از سیما کوبان، نخستین زن ناشر ایرانی
سیما کوبان در سال ۱۳۱۸ در تهران متولد شد. او در کودکی آموزش نقاشی دید و پیش از پایان دبیرستان به بلژیک رفت و به واسطهی سطح آثار هنریاش در سال سوم نقاشیِ دانشکدهی سلطنتی هنرهای زیبای بروکسل پذیرفته شد. به دلیل اشتیاق فراوان به یادگیری، کوبان علاوه بر هنر، همزمان در رشتهی تاریخ نیز تحصیل کرد. پس از آن در رشتههای طراحی از طبیعت، دیوارنگاری، مجسمهسازی و حکاکی از دانشگاه هنرهای زیبا در پاریس فارغالتحصیل شد.
کوبان پس از دریافت مدرک دکترای جامعهشناسی در فرانسه، در سال ۱۳۴۱ به ایران بازگشت. عنوان پایاننامهی دکترای او «یزد در مواجهه با مدرنیزاسیون» بود. او پس از بازگشت به ایران به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد. در آن زمان کوبان بهقدری جوان بود که نگهبانان به گمان اینکه دانشجوست او را به دانشگاه راه نمیدادند و از وی کارت شناسایی میخواستند.
کوبان از سال ۵۴ تا سال ۵۷ ریاست بخش هنرهای حجمیِ دانشکدهی هنرهای زیبا را بر عهده داشت. او همزمان به فعالیتهای هنری نیز میپرداخت ــ طراحی کاشیکاریِ سردرِ تئاتر سنگلج از جملهی این فعالیتهاست. علاوه بر این، او در حوزهی تاریخ هنر ایران و جامعهشناسی نیز پژوهش میکرد و دانشجویانش را به سفرهای تحقیقاتی دربارهی نقاشیهای دیواریِ امامزادهها میبرد.
با وقوع انقلاب ۵۷ و پس از انقلاب فرهنگی، کوبان نیز از جمله اساتیدی بود که در سال ۱۳۵۹ «پاکسازی» و اخراج شد. اما «زنی چون او که هنر و معماری و بناها و اماکن باستانی و تاریخ و فرهنگ ایران دغدغهی همیشگیِ زندگیاش بود، نمیتوانست این حذف را بدون هیچ عکسالعملی بپذیرد.»
او که پیش از آن، در سال ۱۳۵۸، در انتشار دورهی اول مجلهی بوستان مشارکت داشت، اینبار مسئولیت انتشار دورهی دوم مجله را بر عهده گرفت. کوبان که صاحب امتیاز، مدیرمسئول و سردبیر نشریه بود، با همکاری دکتر شفیعی کدکنی، شمارهی اول را با مطالبی از نویسندگان و شاعرانی همچون سیمین بهبهانی، ناصر تکمیلهمایون، اسماعیل خویی، محمدعلی سپانلو، احمد کریمی حکاک، غلامحسین ساعدی و جواد مجابی منتشر کرد. اما پس از چاپ تنها یک شماره در تیرماه ۱۳۶۰، انتشار این مجله متوقف شد.
پس از آن بود که کوبان در پائیز ۱۳۶۰ به تنهایی دست به انتشار جُنگ چراغ زد، گاهنامهای که در آن داستان کوتاه و شعر تألیفی و ترجمه، فیلمنامه، نقد و بررسیِ آثار ادبی و هنری، موسیقی، هنرهای تجسمی و معرفیِ کتاب کنار هم جمع میشد. او در مقدمهی شمارهی نخست جنگ چراغ، که آثاری از باستانی پاریزی، اخوان ثالث، سیمین بهبهانی، جواد مجابی، بهرام بیضایی و دیگران را در خود داشت، چنین نوشت:
«چراغ مجموعهای است از آثار نویسندگان و هنرمندانی که معتقدند باید گفت و باید نوشت و باید منتشر کرد، هرچند که شب تیره باشد.»[1]
«تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» شعری از اخوان ثالث، «شب سمور» فیلمنامهای از بهرام بیضایی، «در سوگ تاج اصفهانی» یادنامهای نوشتهی محمدرضا شجریان، «دوباره میسازمت وطن» شعری از سیمین بهبهانی، «گفتگویی پیرامون داستاننویسی» با شرکت هوشنگ گلشیری، محمدعلی سپانلو و مهرداد رهسپار، «شهر سندباد» شعری از بدر شاکرالسیاب با ترجمهی مسعود میناوی، نقدی به قلم رضا براهنی بر «زمین سوخته» اثر احمد محمود، «آب کم جو...» داستانی از سعیدی سیرجانی، «مبارزهی طبقاتی در هنر نقاشی» مقالهای پژوهشی از سیما کوبان، «فرشتهها» داستانی از میلان کوندرا و ترجمهی «احمد میرعلایی» و نقدی به قلم پرتو نوریعلا بر «جبهخانه» اثر هوشنگ گلشیری از جمله مطالبی بودند که در جنگ چراغ منتشر شدند.
تا پیش از شمارهی سوم چراغ، نام کوبان تنها بهعنوان یکی از مؤلفان یا مترجمان مطالب در شناسنامهی آن درج میشد، اما از شمارهی سوم «بنا به توصیهی وزارت ارشاد اسلامی در بخشنامهی صادره و تأکید بر اینکه نام ناشر حتماً باید در کتاب قید شود»، کوبان بهرغم اعتقاد به اینکه «این کتاب متعلق به همهی نویسندگانِ آن است» و «خدمت فرهنگی و اجتماعی باید بدون تظاهر باشد»، نام خود را بهعنوان گردآورندهی جنگ چراغ قید کرد.[2] انتشار چراغ تا سال ۶۱ ادامه یافت اما روشناییاش دیری نپایید و شمارهی پنجم اجازهی انتشار و توزیع نیافت.
در همان زمان، یعنی میانهی سال ۱۳۶۱ بود که کوبان با همکاری پرتو نوریعلاء و منیر رامینفر انتشارات دماوند را راهاندازی کرد. دفتری در تقاطع خیابان بزرگمهر با خیابان فریمان در تهران، به کتابفروشی و انتشارات دماوند تبدیل شد، خانهی روشنی برای جمع شدن اهالیِ فرهنگ و هنر و ادبیات. در این دفتر اتاقی وجود داشت که به اتاق کار معروف بود و گاهی نویسندگانی همچون بهرام بیضایی در آنجا به کار میپرداختند.
«سیما کوبان ژیان قراضهای داشت که میان دوستان شاعر و نویسنده معروف بود. آخر شبها، دوستان بدون وسیله ــ مثلاً روانش شاد مهدی اخوان ثالث ــ را از جلسات به منزلشان میرساند یا سوار بر آن فاصلهی دفتر و خانهی شاعران و نویسندگان و حروفچینیها، چاپخانهها و کتابفروشیها را تلق و تولوقکنان درمینورید.»
سیما کوبان یکی از کسانی بود که در جمعآوریِ امضاهای بیانیهی ۱۳۴ نویسنده، مشهور به «ما نویسندهایم»، کوشید.
کلاه کلمنتیس، اثر میلان کوندرا با ترجمهی احمد میرعلایی، خروج اضطراری، اثر اینیاتسیو سیلونه با ترجمهی مهدی سحابی، عطا و لقای نیما یوشیج، نوشتهی مهدی اخوان ثالث، مردی که همهچیز داشت، اثر میگل آنخل آستوریاس با ترجمهی لیلی گلستان، سرود اعتراض، اثر پابلو نرودا با ترجمهی فرامرز سلیمانی و احمد کریمی حکاک، آینههای روبهرو، فتحنامهی کلات، ندبه و اشغال، همگی نوشتهی بهرام بیضایی، اندیشههای طالبوف تبریزی، نوشتهی فریدون آدمیت و نقد و تحلیل جباریت، اثر مانس اشپربر با ترجمهی کریم قصیم، از جمله کتابهایی بودند که توسط انتشارات دماوند چاپ شد. در کتابفروشیِ دماوند علاوه بر کتابهای انتشارات دماوند، کتابهای دیگر ناشران هم فروخته میشد. بخش موسیقی شامل موسیقی کلاسیک و فولکلور بود و بخشی هم به فروش تابلوهای نقاشی اختصاص داشت.
همهی کتابهای منتشر شده توسط انتشارات دماوند به نوعی به نقد وضع موجود میپرداختند، اما سرانجام در سال ۱۳۶۴ انتشار کتاب پرفروش نقد و تحلیل جباریت سبب شد که حکومت به بهانههای واهی همچون کمبود کاغذ و ارتباط مترجم (کریم قصیم) با سازمانهای مخالف جمهوری اسلامی، مانع از فعالیت این انتشارات شود. کوبان دو روز زندانی شد. در این مدت از او خواستند به خاطر فرزندانش هم که شده دست از فعالیت بردارد و پس از آزادیِ وی، مجوز انتشارات دماوند را باطل کردند.
نویسندهی کتاب نقد و تحلیل جباریت از نگاهی روانشناختی به تحلیل ساختار و ظهور و بروز دیکتاتوری در جوامع میپردازد. از نظر اشپربر، ظهور جباران محصول رفتار تودههایی است که خلق و خوی جباریت بخشی از وجودِ آنهاست. برای آنکه جباریت و دیکتاتوری برای همیشه از جامعهای رخت بربندد، باید روحیهی جباریتِ تودهها از میان برود. در بخشی از کتاب آمده است: «جامعهای را میتوان تصور کرد که در آن زندگیِ اکثر مردم تحت فشار است، بهگونهای که مردم از این وضعیتِ نابسامان شدیداً در خود احساس اهانت و تحقیر میکنند و طبقه یا جناح حاکم نیز به واسطهی احساس خطری که در خصوص قدرت یا امتیازاتش میکند، نتواند یا اصلاً نخواهد مشکلات را حل کند. در چنین شرایطی، مردم که جز در مورد نیازمندیهای ضروری و اجتنابناپذیر زندگی، در سایر موارد معمولاً بین نوعی بیتفاوتیِ قضا و قدری و اعتراضهای عصبی و پراکنده در نوساناند، بهمرور و ناامیدوارانه، منتظر یک قهرمان ناجی میشوند که با ظهور خویش همهی مسائل را حل کند. بدین ترتیب آنها بهجای تلاش و کوشش برای بهبود وضعیت خود به ظهور یک ناجی دل میبندند. این تفکر در نهایت مدعیان اعجازآفرینی را بر اریکهی قدرت مینشاند و آنها نیز در چنین اوضاعواحوالی بهسرعت به حاکمانی مستبد تبدیل میشوند.»[3]
پس از بسته شدن کتابفروشی، کوبان آموزش گلیمبافی دید و بعدتر با همکاریِ نادر درفشه شرکت طرح و نقش گلیمِ «بیبیباف» را در همان محل انتشارات دماوند راهاندازی کرد. کوبان در آنجا به استخراج طرحها و نقشمایههای سنتیِ گلیم و همچنین آموزش به علاقهمندان این هنر میپرداخت. او مدتی نیز در پروژههایی با سازمان زیباسازیِ شهرداری تهران همکاری کرد. یکدستکردن تابلوهای نام کوچهها و شکل و شمایل برخی میدانها از جمله کارهای او در این دوره بود.
از دیگر فعایتهای کوبان در سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۶ انتشار مجموعهی شش جلدی کتاب تهران و یک جلد کتاب طهران قدیم بود. کتاب تهران مجموعهای است از مقالات پژوهشی، ادبی و خاطراتی از محمدرضا اصلانی، عمران صلاحی، سیمین بهبهانی، نازنین نظام شهیدی، عبدالله انوار و... دربارهی تهران. علاوه بر مقالات، تصاویر و نقشههای قدیم و جدید تهران نیز در این کتاب آمده است.
به گفتهی فرج سرکوهی، سیما کوبان یکی از کسانی بود که در جمعآوریِ امضاهای بیانیهی ۱۳۴ نویسنده، مشهور به «ما نویسندهایم»، کوشید.[4] این بیانیه در سال ۱۳۷۳ در اعتراض به سانسور و اختناق فضای موجود منتشر شد و نویسندگان آن خواهان آزادی بیان، اندیشه و نشرِ آثارشان شدند. در بخشی از این بیانیه آمده بود: «هنگامی که مقابله با موانع نوشتن و اندیشیدن از توان و امکان فردیِ ما فراتر میرود، ناچاریم بهصورت جمعی-صنفی با آن روبهرو شویم، یعنی برای تحقق آزادی اندیشه و بیان و نشر و مبارزه با سانسور، به شکل دستهجمعی بکوشیم. به همین دلیل معتقدیم: حضور جمعیِ ما، با هدف تشکل صنفیِ نویسندگان ایران متضمن استقلال فردیِ ماست؛ زیرا نویسنده در چگونگیِ خلق اثر، نقد و تحلیل آثار دیگران، و بیان معتقدات خویش باید آزاد باشد.»
همین نامه سبب شد که سیما کوبان در سال ۱۳۷۴ و به دعوت پارلمان نویسندگان، ایران را به مقصد استراسبورگ ترک کند. او در سالهای دوری از وطن نیز همچنان به تدریس و پژوهش و همکاری در فعالیتهای فرهنگیِ انجمن ایرانیان مقیم استراسبورگ پرداخت و دست از تلاش و فعالیت برنداشت.[5]
در سال ۱۳۸۷ عارضهی سکتهی مغزی سیما کوبان را فلج و خانهنشین کرد و او سرانجام در سال ۱۳۹۱ بر اثر ابتلا به سرطان ریه در بیمارستانی در پاریس چشم از جهان فروبست.
آنچه در ویدیو آمده است:
با تشکر از طرحهای «نیکزاد نجومی» در شمارهی اول جُنگ چراغ و آقای امیر عزتی جهت در اختیار گذاشتن مجلهی بوستان و دورهی کامل کتاب تهران