فعالانِ در خطر بازداشت: اگر خانواده سکوت کند
lllustration: Elham Paiandeh
فارغ از اینکه، یک فعال سیاسی و عقیدتی چه رابطهای با خانوادهاش دارد، وقتی که پای بازداشت و زندان به میان میآید و زندانی دستش از دنیای آزاد کوتاه است، بخش مهمی از سرنوشتش، حداقل در مدت بازداشت به عملکرد خانوادهاش گره میخورد.
به غیر از وکیل ــ و البته آن هم فقط در مواردی خاص ــ خانوادهی درجه یک تنها کسانی هستند که اجازهی ملاقات دارند، تنها کسانی هستند که دادگاه و مسئولان قضایی به آنها پاسخگو هستند و در اغلب موارد چگونگی اطلاعرسانی دربارهی بازداشتیها منوط به اجازه و خواست خانواده است. و البته بیشترین فشار عاطفی، امنیتی و مالی را نیز خانوادهها متحمل میشوند.
برای همین است که یکی از نخستین توصیهها به فعالان سیاسی و مدنی که احتمال بازداشت خود را میدهند، آماده کردن خانواده برای روبرو شدن با این مسئله و پیامدهای آن است. توصیهای که بیشتر متمرکز بر در تماس گذاشتن خانواده با دوستانِ نزدیک، رسانهها و نهادهای حقوقبشری برای انتشار خبر بازداشت، و ضرورت هماهنگی با خانواده دربارهی اهمیت اطلاعرسانی سریع و مداوم است. با وجود این توصیهها، که در بسیاری از رسانهها و شبکههای اجتماعی اینترنتی نیز بارها و بارها تکرار میشوند، آنچه پس از بازداشت بسیاری از زندانیان سیاسی اتفاق میافتد، شکل دیگری دارد.
همانقدر که فعالان حقوق بشر تأکید و تکرار میکنند که سکوت خبری در مورد فرد بازداشت شده، دست بازجویان و مأمور امنیتی را در فشار آوردن به او باز میگذارد و هزینهی صدور احکام قضایی سنگین را پایین میآورد، مأموران امنیتی و مقامات قضایی که با خانوادههای زندانیان در تماس هستند هم تأکید و تکرار میکنند که «هر قدر شلوغش کنین، به ضرر بچهی خودتون تمام میشه.» و «سر و صداش را که در نیارید، خیلی زود آزاد میشه». تهدیدها و وعدههایی که در بسیاری از موارد، خانوادههایی را که خودشان تجربهی فعالیت سیاسی-مدنی و بازداشت و زندان را نداشتهاند، تحتتأثیر قرار میدهد و نتیجهی آن سکوت خبری از سوی خانواده است. سکوتی که گاه هفتهها و ماهها به درازا میکشد و وقتی شکسته میشود که فرد بازداشتشده برای مدت طولانی در کنج سلول انفرادی بلاتکلیف و زیر فشار مانده و هیچ مقام مسئولی پاسخگوی پیگیریهای خانواده نیست. گاهی حتی پس از صدور حکم سنگینِ حبس و ناامیدی خانواده از تمامی وعدههای داده شده این سکوت شکسته میشود.
م.س. از فعالان مدنی که پس از انتخابات سال ۸۸ بازداشت شده بود، میگوید: «مادرم حرفهایِ مأموری که به او گفته بود یک چند روزی نگهش میداریم و بعد آزاد میشه را باور کرده بود و وحشت داشت که اگر با رسانهای مصاحبه کند، اسمم سر زبانها بیفتد و وضعیتم بدتر شود.» مادرِ م. فقط وقتی بعد از دو هفته حاضر به شکستن سکوتش و مصاحبه با رسانهها شد که دوستان پسرش به دیدنش رفته بودند و تجربههای خودشان از زمان بازداشت و کم شدن تدریجی فشارها پس از انتشار خبر در رسانهها را برای او تعریف کرده بودند.
در برخی موارد اما، حتی بازگویی این تجربهها هم تصمیم خانوادهها را تغییر نمیدهد. چرا که سمبهی آنطرف پر زورتر است و به محض اولین اقدامِ خانواده برای گفتوگو با رسانهها، تهدیدهای امنیتی شروع میشود. از تهدید به بدتر شدن وضعیت فرزندِ در بندشان گرفته تا تهدید به احضار و بازداشت سایر اعضای خانواده یا اخراج آنها از محل کار و دانشگاه. تهدیدهایی که چندان هم دور از واقعیت نیستند و بازداشت مادر کوهیار گودرزی و سهیل اعرابی و صدور حکم حبس برای خواهران آتنا دائمی تنها نمونههایی از عملی کردن آن هستند.
یکی از فعالان جنبش زنان که تجربهی بارها بازداشت را در کارنامهاش دارد، تشکیل یک حلقهی حمایتی را بهترین راهکار برای چنین مواقعی میداند. به گفتهی او: «در شرایطی که خانواده به دلیل ترس از بدتر شدن وضعیت عزیز در بندش یا نگرانی برای عملی شدن تهدیدهای مأموران و بازداشت و در خطر افتادن سایر اعضای خانواده، حاضر به اطلاعرسانی نیست، یک حلقهی حمایتیِ متشکل از وکلا، دوستان و همکاران فرد بازداشت شده میتواند مسئولیت خبررسانی و پیگیری وضعیت زندانی را برعهده بگیرد.»
او میگوید: «ماجرای محدودیتها و نگرانیهای خانوادهها اینقدر زیاد تکرار شده که الان بیشتر رسانهها و سازمانهای حقوقبشری به وکلا و دوستان نزدیک فرد زندانی هم به عنوان منبع خبر اعتماد میکنند و یا در مواردی این افراد میتوانند خبرهای موثق را از خانواده بگیرند و با نام خودشان منتشر کنند که نگرانیهای خانواده هم کمتر شود.»
چنین حلقههای حمایتی پیش از این و بهویژه در جنبش زنان و «کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیضآمیز» نیز تجربه شدهاند. کمپین یک میلیون امضا با تشکیل «کمیتهی مادران» که اعضای مسنتر کمپین در آن عضویت داشتند، یکی از وظایف خود را پیگیریِ وضعیت جوانانِ بازداشتشدهی کمپین تعریف کرده بود. مادران عضو این کمپین از یک سو در کنار خانوادههایی بودند که نمیدانستند چطور با بازداشت فرزندشان برخورد کنند و نیاز به همراهی داشتند و از سوی دیگر حامی جوانانی بودند که حمایت خانوادهی خودشان را نداشتند.
عدم حمایت خانوادهها محدود به جوانان عضو این کمپین نبود و در سالهای قبل و بعد از آن نیز کم نبودند خانوادههایی که حتی مانع از اطلاعرسانی دیگران میشدند و یا با نادیدهگرفتن عاملیت فرد بازداشت شده، میگفتند که او «مشکلات روانی داشته» یا «گول دیگران را خورده و به این راه کشیده شده است.»
در چنین مواقعی، بهویژه اگر خود فرد پیش از بازداشتش دربارهی آن با افرادی در رسانهها یا نهادهای حقوقبشری هماهنگ کرده باشد، چنین حلقههای حمایتی میتوانند تا حد زیادی خلأ ناشی از عدم اطلاعرسانی خانواده را جبران کنند.
یک تجربهی موفق دیگر که پس از اعتراضات ۸۸ و بازداشتهای گستردهی آن دوره امتحان شد، انتخاب یک یا چند زندانی سیاسی به عنوان اعضای خانواده و خبررسانی مداوم و پیگیرانه دربارهی آنها بود. هر زندانی سیاسی، چند خواهر، برادر، یا پدر و مادر معنوی داشت که در نقاط مختلف جهان، همچون اعضای خانواده، دربارهی آنها مینوشتند، خبرهایشان را در شبکههای اجتماعی اینترنتی بازنشر میکردند و با نهادهای حقوق بشری برای پیگیری وضعیتشان تماس میگرفتند.
این راهکارها، اگرچه نمیتوانند جایگزین پیگیری و خبررسانی فعال خانوادهی فرد بازداشتشده شوند، اما مانعی است برای فراموش شدن زندانی سیاسی که خانوادهاش به هر دلیلی، از اطلاعرسانی دربارهی او خودداری میکنند.