چه تفاوتهایی میان دروغ و اشتباه صادقانه وجود دارد؟
چند روز پیش، به دوستی گفتم که مرکز ایالت تنسی ناکسویل است. او بیدرنگ با دستش اشاره کرد که نه نه نه، و گفت: «خیر، نشویل است.»
پیداست که حرف من درست نبود. اما از آنجا که به درستیِ آنچه میگفتم عقیده داشتم، باری به هر حال راستگو بودم. هرچند اشتباه کردم اما دروغ نگفتم. این تمایز میان درستی و راستگویی مهم است اما بیم آن میرود که در بحث و جدلهای مربوط به سیاستِ «پساحقیقت» و «اخبار جعلی» گم شود.
بسیاری از ما چه بسا ندانسته اغلب مطالب پیشپاافتادهی نادرستی را با دیگران در میان میگذاریم. امروزه، تقریباً همیشه کسی هست که موبایل به دست آماده باشد تا مطلب ما را اصلاح کند. اگر واقعاً اهمیت داشته باشد، احتمالاً به خود زحمت میدهیم که درستی دادههای خود را بسنجیم.
خطرات اشتباه کردن برای نهادهای دولتی، دانشگاهها و رسانهها بسیار بیشتر است. بنابراین، آنها سخت تلاش میکنند ــ یا دستکم باید سخت تلاش کنند ــ تا مطالبشان را درست و روشن ارائه دهند. اشتباه من در مورد ناکسویل به «نیویورک تایمز» راه پیدا نمیکرد، مگر آنکه دبیران سرویس خبری و راستیآزمایان در فرایند ویرایش غفلت کرده باشند.
اما گاه حتی روزنامهنگاران شریف و پژوهشگران دقیق اشتباه میکنند. اشتباهات صادقانه رخ میدهد. وقتی این اشتباهات مطرح میشود بلافاصله تصدیق و رفع و رجوع میشود؛ چه بسا پرسشهایی دشوار دربارهی کاستیهای روش و فرایند کار که به اشتباه انجامیده نیز مطرح شود. اما تفاوت بسیار زیادی میان اشتباه و دروغ ــ و میان «اخبار جعلی» و «اخبار اشتباه» ــ وجود دارد. خبر جعلی همیشه اشتباه است، و به همین منظور جعل شده است. اما خبر اشتباه همیشه جعلی نیست بلکه ممکن است صرفاً یک خطا باشد.
هواداران سیاسی سعی میکنند که این تمایز حساس را محو کنند. در سال 2018، دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت ایالات متحده، و کمیتهی ملی جمهوریخواهان 11 «جایزهی اخبار جعلی» را (مسابقهای که پیشتر خود پرزیدنت ترامپ به صورتی طنزآلود برای انتقاد از رسانهها به راه انداخته بود) میان رسانههای خبری گوناگون توزیع کردند. اما بیشتر رسانههایی که این اقلام خبری در آنها پخش شده بود مدت کوتاهی پس از آن به خطای خود پی برده و فوراً آن را تصحیح کرده و/ یا ادعای خود را با توضیحات کامل پس گرفته بودند. آنها اظهاراتی نادرست بودند اما جعلی نبودند.
وقتی نوبت به اطلاعات عمومی در حوزهی بهداشت و سلامت میرسد، خطرات بیشتر میشود. در هنگام شیوع بیماری همهگیر کووید-19، همهی ما به دنبال توصیههای فوری و دقیق دربارهی بایدها و نبایدها بودیم. اما این ویروس، همانطور که نام موقتیاش نشان میدهد، ویروس جدیدی است. دانشمندان تقلا میکردند بفهمند که این چه ویروسی است، چگونه سرایت میکند، و چگونه میتوان آن را از بین برد. پاسخ صادقانه به بسیاری از پرسشهای اضطراری ما این بود: «هنوز نمیدانیم.» مردم باید با اطلاعات ناقص هدایت میشدند. اشتباهات زیادی رخ داد. برخی از توصیههای اولیه غلط بود ــ سرانجام معلوم شد که ماسک زدن حتی مهمتر از شستن دست است، و محیط بیرون تفاوت زیادی با محیط داخل دارد، و از این قبیل. بسیاری از توصیههای رسمی نادرست بودند اما جعلی نبودند. مهمترین مسئله برای شهروندان این نیست که آیا توصیههای بهداشتی عمومی همیشه درست است یا نه، بلکه این است که آیا مسئولان بهداشت عمومی همیشه سعی در اصلاح آن توصیهها دارند یا نه ــ و آیا صادقانه و به روشنی آنچه را زِینب توفنگچی «حقیقت دردناک» نامیده است به دیگران ابلاغ میکنند یا نه. صداقت و راستگویی پایهی اعتماد همگان است و نه درست بودنِ دادهها.
در مواجهه با نیاز مبرم به اطلاعات، ما فقط خواهان حقیقتایم. در پاسخ به پرسش «راه اورژانس کدام است؟»، تمام آنچه واقعاً اهمیت دارد دقیق بودن پاسخ است. اما بیشتر وقتها، مهمتر این است که شخص صادقانه حرف بزند تا اینکه حقیقت را بگوید، مخصوصاً وقتی که پاسخها هنوز روشن نیستند. اغلب ما آدمها نسبت به دوستی که به صدق و راستی اشتباه میکند، اشتباهی که چه بسا مبتنی بر اطلاعات ناکافی است، احساس دیگری داریم تا نسبت به دوستی که عمداً به ما دروغ میگوید. و در عین حال میدانیم که هیچکس نمیتواند 100 درصد مواقع دربارهی همهچیز 100 درصد درست بگوید، و اشتباهات ناخواسته را میبخشیم. همین امر باید در مورد نهادهای ما هم صدق کند.
در اواخر سال 2020، باراک اوباما رئیس جمهور پیشین ایالات متحده، به نشریهی آتلانتیک گفت:
اگر ما قابلیت تشخیص درست از نادرست را نداشته باشیم، پس در اصل بازار ایدهها و اندیشهها خوب کار نمیکند. و در اصل دموکراسی ما خوب کار نمیکند. ما در حال ورود به بحرانی شناختشناسانه هستیم.
به نظر من، اوباما دربارهی بحران شناختشناسانه برحق است. اما تصور میکنم که مسئله عمیقتر از چیزی است که او میگوید. مسئله صرفاً توانایی تمیز دادن درست از نادرست نیست. مسئله توانایی تمیز دادن این است که چه کسی تلاش میکند که حقیقت را ارائه دهد، حتی اگر همیشه موفق به این کار نشود. مسئله این نیست که «حقیقت کجاست؟» بلکه این است: «چه کسی در گفتهاش صداقت دارد؟»
صدق گزاره را میتوان به طریق تجربی آزمود: راستیآزمایی دادهها به همین منظور صورت میگیرد. سازمانهای رسانهایِ گوناگون ادعاها را بر حسب صحت و سقمشان دستهبندی میکنند. در ایالات متحده، پروژهی واشنگتن پست («راستیآزمایی دادهها» [The Fact Checker]) به ادعاهای سیاستمداران نمرهی پینوکیویی از یک تا چهار میدهد. و دادهسنجی سیاسیِ [PolitiFact] موسسهی پوینتر حقیقتسنجیِ شش درجهای دارد که از «راست» شروع میشود تا مرتبهی «دروغی که عیان است و دم خروسش پیداست».
اما ارزیابی صداقت دشوارتر است زیرا مستلزم این است که بدانیم که گوینده چه میداند ــ یعنی بدانیم که در ذهن او چه میگذرد. آیا این یک دروغ است یا اشتباهی صادقانه؟ یک روش برای فهمیدن آن این است که ببینیم شخص به شواهدی مبنی بر نادرست بودن ادعایش چگونه واکنش نشان میدهد. اگر باز هم بیتوجه به آن ادعایش را تکرار کرد، روشن است که صداقت ندارد. یک خطای صادقانه که دوشنبه روی دهد و سهشنبه تصحیح شود اگر چهارشنبه باز هم تکرار شود به دروغ تبدیل میشود.
همانطور که برنارد ویلیامز، در کتاب پیشگویانهی آخرش، صدق و صداقت: رسالهای در تبارشناسی (2002)، نوشته است:
اگر آنچه به آن اعتقاد داریم نادرست از آب درآید، چنین نتیجه نمیشود که نباید به آن اعتقاد میداشتیم. آنچه نتیجه میشود این است که اگر نادرستی آن را فهمیدیم، دیگر به داشتن آن اعتقاد ادامه ندهیم ...
صدق امری تجربی است اما صداقت امری اخلاقی است. صدق محصولِ نهایی است؛ صداقت عنصری ضروری و مهم در تولید آن است. مقصرِ بحران شناختشناسانه را سیاستمداران پوپولیست، و برنامههای تکنولوژیک، و ترولهای سودجو میدانند. اینها همه مهماند. اما مشکل واقعی فقدان فضیلت، مخصوصاً فضیلتِ صداقت است. بحران شناختی یک بحران اخلاقی است؛ و مستلزم راهحلهای اخلاقی است...
ویلیامز میگوید که صداقت متکی بر دو فضیلت اصلی است: دقت و خلوص. فضیلت دقیق بودن مستلزم آن است که «حداکثر تلاش ممکن را برای کسب باورهای حقیقی بکنی». منظور این نیست که همگی باید سعی کنیم تا در همه چیز متخصص جهانی شویم. همانطور که ویلیامز میگوید، نوعی «تقسیم کار شناختی» ضروری وجود دارد. ما معمولاً به دیگران برای دانستن اینکه چگونه مطمئن باشیم که آب آشامیدنیمان سالم است یا چگونه آپاندیس خود را خارج کنیم اعتماد میکنیم. نکتهی مهم این است که آنچه را در توان داریم، مخصوصاً در مورد امور مهمتر، در محدودهی شناخت و لیاقت و کاردانی خود انجام دهیم.
ویلیامز اضافه میکند که دقت «فضیلتی است که مردم را تشویق میکند در تلاش برای یافتن حقیقت بیشتر کوشش کنند، نه اینکه صرفاً هر چیز باورگونهای را که به ذهنشان رسید بپذیرند.» دوست من هنگامی که حرف مرا دربارهی ناکسویل اصلاح میکرد این فضیلت را نشان میداد. شخصی که توصیههای بهداشت عمومی را دربارهی ماسک زدن یا واکسن میخواند، به جای آنکه به سادگی حرف همسایهاش را باور کند، چنین فضیلتی را از خود بروز میدهد. افزایش کوشش اغلب میتواند فقط به معنای توجه کردن به منابع خبریِ معتبرتر از آن چیزی باشد که منابع فیسبوک شخصی ما در مورد مثلاً انتخابات یا همهگیری کووید در اختیارمان میگذارند.
تفاوت بسیار زیادی میان اشتباه و دروغ ــ و میان «اخبار جعلی» و «اخبار اشتباه» ــ وجود دارد. خبر جعلی همیشه اشتباه است، و به همین منظور جعل شده است. اما خبر اشتباه همیشه جعلی نیست بلکه ممکن است صرفاً یک خطا باشد.
پس از تلاش برای دستیابی به اطلاعات دقیق، باید آن را تماماً و صادقانه به اشتراک بگذاریم. این فضیلتِ خلوص است، که، همانطور که ویلیامز میگوید، مستلزم آن است که «آنچه میگوییم نشاندهندهی آن چیزی باشد که اعتقاد داریم». ممکن است این آسان به نظر برسد. اما گاهی وسوسه میشویم که باورهای خود، یا دستکم قسمتی از آنها، را پنهان کنیم، یعنی وقتی که برای خلوص داشتن کمی شهامت لازم است. شاید شما سرانجام به این عقیده رسیده باشید که مهم است که همه در کلیسا در هنگام اجرای مراسم ماسک بزنند اما اکثر اعضای کلیسای شما فکر میکنند که ماسک زدن از حیث نزاکت سیاسی کاری احمقانه است. وقتی که موضوع مطرح میشود، شاید آسانتر باشد که، دستکم از دیدگاهی اجتماعی، سکوت کنید. اما خلوص داشتن به معنای بیپرده حرف زدن است. اگر گاه انتظار شجاعت داشتن از جانب گوینده میرود، از شنونده هم انتظار اعتماد داشتن میرود. باز هم به گفتهی ویلیامز: «صداقت شکلی از قابلاعتمادبودن است، آن چیزی که به نحوی خاص به گفتار مربوط میشود.»
البته ممکن است موقعیتهایی وجود داشته باشد که صرفهجوتر بودن از حیث اخلاقی موجه باشد، همانطور که ادموند برک [Edmund Burke] میگوید. او در سال 1796 در «دو نامه دربارهی پیشنهاداتی برای صلح با راهنمای شاهکشی» [شاهی که در انقلاب کبیر فرانسه سرش را با گیوتین زدند] نوشت: «نادرستی و فریب هرچه باشد در هیچ موردی مجاز نیست، اما، همانگونه که در مشق تمام فضیلتها چنین است، نوعی اقتصاد و صرفهجویی در گفتن حقیقت وجود دارد.»
برک تأکید میکرد که «صرفهجویی در بیان حقیقت» فقط در شرایط خاصی موجه است. از جملهی آنها پنهان کردن حقیقتی جزئی است برای آنکه اسباب کدورت و رنجش غیرضروری نشود؛ یا در خلال مذاکرات سیاسی یا بینالمللی؛ یا در مواردی که پنهان کردن حقیقت زندگی عدهای را نجات میدهد. اصولاً در کل، خلوص داشتن به معنای کتمان نکردن چیزی از شنونده است. برای همین است که از شهود خواسته میشود که سوگند بخورند که نه فقط حقیقت را، بلکه کل حقیقت را (دستکم کل حقیقتی را که مربوط به مسئلهی موجود است) خواهند گفت.
این دو فضیلت صداقت ــ دقت و خلوص ــ در میان کسانی که در نهادهای تحقیق، تدریس و ارتباطات مشغول به کارند بیشترین ارزش را دارد. همانطور که ویلیامز خاطرنشان میکند، مرجعیت دانشگاهیان و محققان ریشه در صداقت آنها در این هر دو مورد دارد: «آنها دقت میکنند، و دروغ نمیگویند.» در مورد روزنامهنگاران و داوران و قضات نیز همین را میتوان (یا دستکم باید) گفت.
این حرفهها در بطن چیزی نهفته است که جاناتان راوچِ [Jonathan Rauch] آن را «قانون اساسی شناخت» میخواند. این قانون اساسی بر طبق قواعدی، به طور خاص، آزادی فرضیهپردازی و مسئولیتِ تن دادن به بازنگری و بررسی دقیق، عمل میکند. همانطور که راوچ مینویسد:
اجتماعی که از این قواعد پیروی میکند با ارزشها و عملکردهایش، نه با حد و مرزهایش، تعریف و تحدید میشود، و نیز به هیچوجه محدود به محققان، دانشگاهیان و دانشمندان نیست. بلکه شامل روزنامهنگاری، هیئت قضات، پلیس و سازمانهای اطلاعاتی نیز میشود ــ تمام حرفههای مبتنی بر شواهد که نیازمند فرضیههای رقیب برای به آزمون کشیده شدن و موجه شدن هستند. اعضای این اجتماع خود و یکدیگر را مسئول خطاهایشان میدانند.
آنچه بر ضد این قانون اساسی عمل میکند نیروهایی است که راوچ آنها را نیروهای «شناختشناسی ترولها» مینامد. ترولها در پیِ حقیقت نیستند بلکه نابودی دشمن را طالباند، خواه دشمنِ شخصی آنها باشد خواه دشمن ایدهها و عقاید آنها. ترولها نه فقط از نشان دادن فضیلتهای خلوص و دقت عاجزند بلکه دقیقاً در جهت متضاد کار میکنند، و آگاهانه نظرات و نگرشهایی تحریفشده و وارونه از واقعیت را، بر مبنای اطلاعات دستچینشده، عرضه میکنند. انتخابات 2020 ایالات متحده یک کلاس پیشرفته در شناختشناسی ترولها بود. ترامپ، وکلای او و قشون حامیانش وقایع کوچک استثنایی از خطاها یا حتی موارد چندی از تقلبهای حقیقی را گرفتند تا تصویری کلی از «تقلب در انتخابات» را ترسیم کنند. خود ترامپ دستگاههای شمارش آرا را با استناد به شمارش نادرست در بخش آنتریم در ایالت میشیگان شکبرانگیز خواند. سرانجام معلوم شد که، در واقع، خطایی رخ داده است ــ اما این یک خطای رسمی و اداری بود که به هنگام راهاندازی نرمافزار جدولبندی دادهها رخ داد، و به سرعت تصحیح شد، و ربطی به دستگاههای شمارش آرا نداشت.
ترامپ و مریدانش داستانهای مشابهی را بزرگ جلوه دادند، دربارهی مردگانی که رأی دادهاند، یا کسانی که دو بار رأی دادهاند، یا آرایی که [در سطل زباله] «پیدا شد»، دربارهی ناظران انتخاباتی که از ورود آنها به محل شمارش آرا جلوگیری کردند، و از این قبیل. در هر مورد، احتمالاً فقط سرسوزنی از حقیقت یافت میشد، اما بیرحمانه دربارهی آن مبالغه شد، و در نتیجه همهی شواهد نقض به نحوی نظاممند نادیده گرفته شد. شاید اشاره به چند شیوهی متفاوت تقلب در انتخابات، به جای تلاش عملی برای اثبات یک شیوهی واحد، عجیب به نظر برسد اما این نفهمیدن و بیتوجهی به نکتهی اصلی است. هدف رد کردن یک ادعا و اثبات دیگری نیست. هدف ایجاد شک و تردید نسبت به تمامی ادعاهاست، تا ایدهی خود حقیقت را، با ترفندی که استیو بَنِن [Steve Bannon] «گرد و خاک به پا کردن» میخواند، بیثبات کند.
فضیلت صداقت دچار تباهی مصیبتباری شده است، و البته تقصیرِ آن عمدتاً به گردن بسیاری از رهبران پوپولیست و جنبشهای سالیان اخیر است. اما نیروهای دیگری هم در کار بوده است، نیروهایی که به پوپولیسم دامن زدند.
شبکههای اجتماعی نادرستی را تشدید کردهاند و اثراتش را شتاب بخشیدهاند، و محیطهایی بدون اصطکاک ایجاد کردهاند تا آنکه اطلاعات، اطلاعات نادرست و دروغپراکنی به سرعت پخش شود. سازمانهایی مثل فیسبوک، توئیتر، یوتیوب و بقیه به جای آنکه استناد به منابع معتبر را تشویق کنند، ایجاد حبابهای شناختی را تسهیل کردهاند، حبابهایی که پر از کسانی است که پیشداوریهای موجود خود را در مقابل هم تأیید و تصدیق میکنند.
مسلماً، صداقت و راستی تکلیف دشواری است. اما بدون آن، جوامع آزاد نمیتوانند به وظیفهی خود عمل کنند. و هیچکس نگفته است که آزادی کار آسانی است.
شرکتهای شبکههای اجتماعی با این وضعیت دشوار کلنجار میروند زیرا مشتریان خواهان عنوانهای احساسی و جذاب برای کلیک کردن هستند، که این خود درآمدزایی میکند (بنابراین تأمینکنندگانِ محتوا این را حتی بیشتر از مشتریان میخواهند). اکنون به نظر میرسد که خلوص و دقت محتوای جذابی تولید نمیکنند، و از این رو کسی روی آنها کلیک نمیکند. این شرکتها بر درگیریهای احساسی متکیاند، و ، همانطور که توفکچی و دیگران گفتهاند، نوعی از محتوا که این درگیری را به حداکثر میرساند نوعی است که حقیقت را سست و رقیق میکند نه آنکه آن را ارتقا دهد. اکنون این شرکتها با جسارت بیشتری مطالب نادرست یا گمراهکننده را نشاندار و مشخص میکنند، و بر نفرتپراکنی به نحو شدیدتری نظارت میکنند. اما مشکلی که وجود دارد مشکلی ساختاری است. آیا این شرکتها باید برای درآمدزایی تلاش کنند یا برای عرضهی حقیقت؟ آنها نمیتوانند هر دوی این کارها را انجام دهند.
فضیلتهای موجود در صداقت و راستی در دانشگاهها، اندیشکدهها و اتاقهای خبر هم تحت فشار قرار دارند، شاید به شیوههای کمتر برجسته اما، در بلندمدت، به هماناندازه خطرناک. دوقطبی شدن سیاسی حتی آدمهای خوب را تشویق و تحریک میکند که نه تنها یک طرف را برگزینند بلکه دستچین کردن دادههای خود را برای حمایت از آن آغاز کنند.
محققان و دانشگاهیانی که برنامهی کاریِ ایدئولوژیک دارند به راحتی میتوانند دادهها را به شیوهای ارائه دهند که اولویتهایشان را تأیید کند، حتی اگر آن شکلِ ارائه قویترین و قاطعانهترین شکل نباشد ــ یا دستکم، فقط یکی از اشکال بسیارِ ارائه کردنِ آن باشد. مثالی عینی بزنیم. وضعیت اقتصادی طبقهی متوسط در ایالات متحده مسئلهی مهمی است. بنابراین، بین مثلاً سالهای 1979 و 2014 در آمریکا چه بر سر میانگین درآمد آمد؟ خب، میانگین درآمد 51 درصد افزایش یافت. یا شاید 37 درصد، 33 درصد، 30 درصد، یا 7 درصد. یا شاید 8 درصد کاهش یافت. همهی این پاسخها صحیح است. فقط بستگی به آن تحقیقی دارد که خواندهاید، و روششناسیهایی که محققان گوناگون برای استفاده برمیگزینند.
فرض کنید که شما، همانطور که برنارد ویلیامز توصیه میکند، چنین کردهاید و قدری از وقت گرانبهای خود را برای این مسئله صرف کردهاید، فقط برای آنکه همهی این پاسخهای رقیب را به دست دهید. شاید نومیدکننده باشد. میتوانید بپرسید: «خب که چی، کدام درست است؟» نکتهی مهم آن است که هیچکدام خطا، به معنای نادرست بودن، نیستند. فقط با روششناسیهای متفاوت به دست آمدهاند.
آنچه خطرناک است این است که محققان چپگرا رویکردهایی را برمیگزینند که نتیجهی خاصی را تولید کند، و محققان راستگرا برخلاف آن، و هر یک یافتههایشان را به عنوان «داده یا امر واقع» عرضه میکنند. رسانهی هوادار سپس میتواند یکی از این «دادهها» را که مناسب اولویتهایش است بسط و تفصیل دهد. پیش از اینکه شما این را بدانید، افراد نظرات شدیداً متفاوتی دربارهی این موضوع دارند، و نظراتشان مبتنی بر تحقیقات کاملاً محکمی است. نکتهی مهم در اینجا این نیست که ما نمیتوانیم چیزی بفهمیم بلکه صرفاً این است که جهان جای پیچیدهای است، و جستوجو برای ساده کردن اغلب کاری است که ما را به زحمت و دردسر میاندازد. از نظر پژوهشگران، مهمترین چیز آن است که بکوشند کارشان را به نحوی ارائه دهند که تا آنجا که ممکن است عینی باشد (فضیلت دقت)، و تا حد امکان گسترهای از نتایج معقول و مستدل را ارائه دهند تا کاملترین تصویر ممکن را به دست دهند (فضیلت خلوص).
صداقت در کار عالمانهی دانشگاهی بهویژه هنگامی مهم است که ارزیابیهایی برای سیاست دولتی و عمومی مدّ نظر باشد. بسیار آسان است که ارزیابی را به شیوههایی انجام داد که نتایج مثبت تولید کند. این امر قابلدرک است. سرمایهگذاران، چه سرمایهگذار دولتی باشند چه سرمایهگذار برای امور انساندوستانه، از شنیدن اینکه ابتکار عمل میلیارددلاری آنها نتوانسته است به هیچیک از اهدافش برسد ذوقزده نمیشوند. بنابراین، همیشه میزانی از فشار برای تأکید بر هر یافتهی نویدبخش و کماهمیت جلوه دادن یافتههای نومیدکننده وجود دارد، حتی وقتی نوبت به تحقیقاتی میرسد که به خوبی هدایت شدهاند. به جای سیاستگذاری بر مبنای شواهد، سرانجام سر و کارمان به شواهدسازی بر مبنای سیاست میکشد.
در تمام این موارد، نیاز به مسئولیت سازمانی و مسئولیت فردی وجود دارد. کمپانیهای رسانهای، دانشگاهها، اندیشکدهها و احزاب سیاسی همه مجبور خواهند بود که بسیار سختتر کار کنند تا قواعد و هنجارهای صراحت، خطاپذیری و مبادله را که تولید و انتشار دانش را تسهیل میکند حفظ کنند. اما ما نمیتوانیم مسئولیت را فقط به عهدهی نهادها و مؤسسات بگذاریم. این به اخلاق شخصی خود ما، و تعهدمان به صادقانه زیستن و عمل کردن، نیز مربوط است.
ویلیامز که تا مغز استخوان لیبرال بود نسبت به خطرات انقلاب عقلگرایانهی عصر روشنگری، مخصوصاً به هر کوششی برای نظم دادن به جامعه حول «حقیقتی» دربارهی عدالت یا سرشت انسانی که به نحو علمی بنا نهاده شده است، بسیار حساس بود. این راه به استبداد و خودکامگی ختم میشود. اما هدیهی بزرگ لیبرالیسمِ عصر روشنگری تلاش فردی و جمعی برای یادگیری، بیشتر فهمیدن دربارهی خود، یکدیگر و جهان است. به گفتهی او «ترس ما از برنامههای عصر روشنگری برای پیشبرد و کاربست حقیقت معقول است اما توجه و علاقهی آن به صداقت را باید پاس داشت.»
در این بحران شناختی تقصیر به گردن سیاستمداران، پژوهشگران و روزنامهنگاران، و سازمانهایی انداخته میشود که این افراد در آنها کار میکنند. اما مقصر گروهی خاص نیست بلکه این قصوری جمعی است. اما اگر حق با ویلیامزباشد، که به نظرم چنین است، آنگاه ریشهی این مسئله اخلاقی است. راهحل این است که بهتر عمل کنیم، و به عبارتی بهتر باشیم. مسلماً، صداقت و راستی تکلیف دشواری است. اما بدون آن، جوامع آزاد نمیتوانند به وظیفهی خود عمل کنند. و هیچکس نگفته است که آزادی کار آسانی است.
برگردان: افسانه دادگر
ریچارد وی ریوز دستیار ارشد آموزش در مؤسسهی بروکینگز است، و سرپرستی مؤسسهی ابتکاری آیندهی طبقهی متوسط را بر عهده دارد و در اداره کردن مرکزی برای کودکان و خانوادهها نیز سهیم است. مقالات او از جمله در «آتلانتیک»، «نشنال اَفِرز»، و «نیویورک تایمز» منتشر میشود. عنوان کتاب اخیر او محتکران رؤیا (2017) است. او در واشنگتن دیسی زندگی میکند. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Richard V. Reeves, ‘Lies and honest mistakes’, Aeon, 5 July 2021.