چند روز پیش، به دوستی گفتم که مرکز ایالت تنسی ناکسویل است. او بیدرنگ با دستش اشاره کرد که نه نه نه، و گفت: «خیر، نشویل است.» پیداست که حرف من درست نبود. اما از آنجا که به درستیِ آنچه میگفتم عقیده داشتم، باری به هر حال راستگو بودم. هرچند اشتباه کردم اما دروغ نگفتم. این تمایز میان درستی و راستگویی مهم است اما بیم آن میرود که در بحث و جدلهای مربوط به سیاستِ «پساحقیقت» و «اخبار جعلی» گم شود.
هنگامیکه ساکت میمانیم تا زندگی آسانتری داشته باشیم، مسلماً از سر بزدلیمان بوده است چون در واقع داریم اجازه میدهیم که دیدگاههای غیرقابل اعتماد زیر سؤال نروند و افرادی را که از ما شجاعتر بودهاند به حال خود رها میکنیم تا خودشان گلیمشان را از آب بیرون بکشند.
سالهاست که دلم میخواهد این خودانتقادی را جایی بنویسم، اینکه چطور تکتک ما ناگهان بیآنکه متوجه باشیم در سال ۸۸ به صرف دستگیری و زندان رفتن، به نحوی تبدیل به قهرمان شدیم. اینکه چطور بعضی از آدمهایی که در آن خردادماه دستگیر شدند و به زندان رفتند، و نه همهی آنها، پس از آزادی با دنیای متفاوتی مواجه شدند که آنها را قهرمان میپنداشت و به تبع آن انتظار اعمال قهرمانانه از آنان داشت.
چهار دهه پس از استقرار حکومت اسلامی در ایران، حقوق زنان در ایران چه وضعیت و چشماندازی دارد و در آستانهی تغییرات احتمالی در آیندهی سیاسی کشور، زنان چه نقش و سهمی در این تغییرات خواهند داشت؟ با هایده مغیثی، استاد بازنشستهی جامعهشناسی و مطالعات زنان در دانشگاه یورک در تورنتو گفتوگو کردیم و از او دربارهی کتاب جدیدش که بازخوانی شیوهی برخورد نیروهای سیاسی با مبارزات زنان در سالهای نخست پس از انقلاب است، پرسیدیم.
چند دهه سیاست حکومت در سترون کردن مردم و ایجاد شکافهای عمیق بین آنها موفق عمل کرده، شکاف طبقاتی، شکاف قومیتی، شکاف مذهبی و فرهنگی. سالهای متمادی رسانههای حکومتی به این شکاف دامن زدهاند و در برنامهها و فیلمها و سریالها گروهی مقابل گروهی دیگر قرار گرفتهاند و مرزبندی کردهاند. این مرز حالا بیشتر از همیشه هویداست، از تجمعی به تجمعی دیگر، از خشمی به خشمی دیگر.