وقتی سکوت کافی نیست
harpersbazaar
«چه اتفاقی دارد میافتد؟» این چیزی است که توئیتر برای دعوت از من به توئیت کردن میپرسد. با دقتِ تمام، ۲۴۵ حرف را کنار هم میچینم. سپس، به شک میافتم. کلشان را انتخاب و کات میکنم. توئیت را در جایی پِیست میکنم و انتشارش نمیدهم. در مورد حقانیت و اهمیت آن چند کلمه تردیدی ندارم. تنها دلیل منتشر نکردنش این است که اگر آن توئیت را بگذارم، احتمالاً هدف حملهی ترولها قرار میگیرم. و ممکن است به سازمانی که برایش کار میکنم نیز حمله شود. به دردسرش نمیارزد. یا دستکم، اینطور به نظر میرسد. اما نگرانی دیگری برایم پیش میآید. آیا با این خودسانسوری، در سرکوب آزادی بیان و ترویج دیدگاهی که خودم معتقدم باید به چالش کشیده شود، مشارکت کردهام؟
فرضیهای که میگوید سکوت معادل مشارکت در چنین امری است، محبوبیت زیادی دارد و اینشتین و مارتین لوتر کینگ نیز از جمله افرادیاند که در گفتههای خود از آن پشتیبانی کردهاند.
در نمایشگاهی که یک گروه حامی فلسطین برگزار کرده بود، یکی از افراد داوطلب این گروه به من گفت: «اگر هیچ کاری در مورد این بیعدالتی انجام ندهیم، با آن همدستی کردهایم.» این سخن مؤثری است اما نمیتواند درست باشد.
بیشمار بیعدالتی در سراسر جهان اتفاق میافتد. آن سخن را نگه دارید برای مشتی کنشگرِ تماموقت و افراد حرفهای که برای سازمانهایی مثل همین «ایندکس» کار میکنند. محدودیت وقت، برای اغلب ما متضمن این است که در مورد بسیاری از این بیعدالتیها سکوت اختیار کنیم. با این حال، قصورهایی هستند که جرم محسوب میشوند. سخن نگفتن از یکی از هزاران بیعدالتی که در جهان اتفاق میافتد اما به شما مربوط نمیشود، با سکوت اختیار کردن در مورد اتفاقی که همین بغل گوش شما رخ میدهد، یکی نیست.
به یاد میآورم که چنین شرایطی را زمانی که در دوران دانشآموزی در تعطیلات کریسمس در یکی از فروشگاههای «چیلدرنز ورلد» کار میکردم تجربه کردهام. در زمان استراحت، یکی از کارکنان فروشگاه به خانم کارمند جوانی که دورگهی بریتانیایی-آسیایی محسوب میشد، گفت که خودش نژادپرست است. مکالمهی عجیبی بود که در آن تهدید یا دشمنی علنی به چشم نمیخورد اما باز هم کاملاً غیرقابل قبول بود. چند نفری آنجا حضور داشتیم. هیچکدام حرفی نزدیم و تردیدی هم نداشتیم که آن مرد آدم عجیب و غریبی است و احتمالاً مست است و به واقع، به کسی آسیبی نمیرساند. اما امروز با شرم به آن سکوتِ خودم نگاه میکنم. همهی ما با سکوت خود تلویحاً تأیید کرده بودیم که آنچه او گفته بود در دستهی حرفهای قابل قبول قرار میگیرد. در عین حال، نتوانسته بودیم آن همکارمان را که از گروهی بود که معمولاً تحت تبعیض قرار میگیرند، خاطر جمع کنیم که کاملاً طرف او هستیم. بلکه بیتردید به رنج او افزوده بودیم.
آنچه جی. ال. آستینِ فیلسوف به عنوان «کنش کلامی» از آن یاد میکند، قویاً به درک این موضوع کمک میکند. دیدگاه اصلی او در این زمینه بسیار ساده است: کلمات صرفاً اطلاعات را منتقل نمیکنند بلکه به واقع میتوانند کاری هم انجام دهند. وقتی رئیسی به کارمندش میگوید: «تو اخراجی»، آن فرد کارش را از دست میدهد. وقتی یک مدیرِ مرد سخن زنستیزانهای به زبان میآورد، جایگاه زنان همکارش را خوار و خفیف کرده و برای دیدگاههای آنها ارزش کمتری قائل شده است. اطمینان ندارم که آستین در استنتاج از کنشهای کلام نیز چیزی گفته باشد؛ یعنی در مورد کنشهای سکوت. وقتی افراد با کلماتشان کاری انجام میدهند، نوع واکنش دیگران نیز میتواند در جهت مقابله با آن یا تقویتش باشد. در مورد هر دو مثالی که آوردم، حضور مدیرِ مرد ارشدتری را در آنجا تصور کنید. او میتواند با سخن گفتن آن مردود شمردن را باطل کند یا همکارش را بابت زنستیز بودنش نکوهش کند. هر دوی این کنشهای کلامی، اثرات آن کلام قبلی را تغییر میدهند.
حال اگر او ساکت بماند، از کنشهای کلامی قبلی پشتیبانی کرده و به آنچه به سادگی میتوانسته مانعش شود، اجازهی اتفاق افتادن داده است. ساکت ماندن، خود میتواند به عنوان کنشی در نظر گرفته شود که فرد با علم به تبعات آن انتخابش کرده است. اما این فرق دارد با اینکه شهروندی در مورد بیعدالتیهایی که در نقاطی دور از او اتفاق میافتد چیزی نگوید.
سخن نگفتن از یکی از هزاران بیعدالتی که در جهان اتفاق میافتد اما به شما مربوط نمیشود، با سکوت اختیار کردن در مورد اتفاقی که همین بغل گوش شما رخ میدهد، یکی نیست.
اینکه مثلاً دربارهی مصائب اویغورهای چین چیزی نگوییم، تأثیر چندانی ندارد که حال بتوان گفت با سکوتمان از آن پشتیبانی کردهایم یا جایزش شمردهایم. اما هنگامیکه بیعدالتی جلوی چشممان اتفاق میافتد، سکوت نه تنها نوعی همدستی با آن محسوب میشود، که میتواند آن کار خلاف را تقویت نیز کند.
این چیزی است که میترسم با پاک کردن توئیتام انجام داده باشم. باعث و بانی آن نیز واکنشهایی بود که به توئیتِ جی. کی. رولینگ در دسامبر ۲۰۱۹ نشان داده شد:
«هر جور دوست داری لباس بپوش.
خودت را هر چه دوست داری صدا کن.
با هر بزرگسالی که دوست داری و راضی به رابطهی جنسی با توست، بخواب.
به بهترین شکلی که به تو احساس آرامش و امنیت میدهد زندگی کن.
اما این درست است که زنان را بهخاطر اینکه میگویند آن جنسیت، واقعی است، اخراج کنیم؟
#منازمایاحمایتمیکنم #اینرسمشنیست»
هشتگ #منازمایاحمایتمیکنم در مورد مایا فورستیتر (Maya Forstater) است که پس از آنکه رشته توئیتهایی در مخالفت با برنامههای دولت در مورد اصلاح مادهی قانونی مربوط به تشخیص هویت جنسی نوشت، قراردادش با سازمانی پژوهشی که برای آن کار میکرد تمدید نشد. این اصلاحات به افراد اجازه میداد که هویت جنسی خودشان را با جنس مخالف یکی بدانند. توئیتی که در این میان بیشترین جنجال را به بار آورد، میگفت که «مردان نمیتوانند به زن تبدیل شوند.»
حقوق ترنسجندرها به یکی از چالشیترین مسائل زمانهی ما تبدیل شده است. هرچند که مخالفتها بر سر این نیست که افراد ترنس باید حق زندگی بدون تبعیض داشته باشند. دعوای اصلی میان کسانی است که تأکید میکنند فرد باید کاملاً از حق انتخاب جنسیتاش برخوردار باشد و کسانی که اصرار دارند که عوامل زیستشناختی و ظاهری را نیز باید در نظر گرفت.
کسانی که به عامل زیستشناختی معتقدند، خود را فمینیستهای «منتقد جنسیت» مینامند و حال آنکه مخالفانشان کلاً آنها را مردود میشمارند و عنوان «تِرف»[1] (فمینیستهای رادیکال مانع ترنسها) را به آنها اطلاق میکنند و نظریات آنها را از اساس، ترنسهراسانه میخوانند. این اتهام بیاساس به نظر میرسد. اکنون روشن است که هر دو گروه افرادی که سر این موضوع با یکدیگر مخالفاند، انسانهای خردمند و بدون تعصبی هستند. من دیدگاه سادهای در این مورد دارم؛ اینکه به هر حال، یک طرف ماجرا اشتباه میکند اما مطمئن نیستیم کدام یک، اما این به آن معنا نیست که آنها کینهجو یا متعصباند.
رولینگ جرقهی توفان توئیتری را زد که کاربران در آن او را بابت اینکه تبدیل به یک «ترفِ تمامعیار» شده است، تقبیح کردند. او به این متهم شد که تبعیض علیه یک دختر ترنس در توئیتر را «رفتاری کاملاً عالی برای یک کارمند» ارزیابی کرده، از تریبون خود برای «رفتار بیرحمانه و طردکننده با یکی از آسیبپذیرترین جوامع در جهان» بهره برده، «از نژادپرستان، ترنسهراسان و سوءاستفادهچیها دفاع کرده» و بسیاری چیزهای دیگر.
همین موضوع الهامبخشِ نوشتن توئیتی شد که پاکش کردم:
تفاوت را ببینید:
«جی کی رولینگ بهطرز فاحشی در مورد جنسیت و جنس در اشتباه است.
جی کی رولینگ از افراد ترنس متنفر است و حق وجود آنها را به رسمیت نمیشناسد.
اگر به گزینهی اول باور دارید، لطفاً گزینهی دوم را توئیت نکنید.
(و به من به خاطر نوشتن چنین چیزی نگویید که از افراد ترنس متنفرم. به هیچ وجه چنین نیست.)»
حالا که آن را میخوانم، متنی بیضرر و غیرقابل مخالفت به نظر میرسد. با این حال، هنوز هم آن را پست نکردهام. موضوع فقط این نیست که نمیخواهم نفرتی متوجهام شود. به این هم فکر کردهام که اثراتِ فرو رفتنِ من در باتلاق، بر همسرم و مؤسسهی سلطنتی فلسفه که به عنوان مدیر علمی بهطور نیمهوقت با آن همکاری میکنم، چه خواهد بود. قبلاً مناظرهای برای آر آی پی (RIP) برگزار کرده بودم که در آن یک بهاصطلاح تِرف هم سخنرانی کرد. خود این کار، جرقهی توفان توئیتریای را زد که در نهایت به هیچ جایی نرسید. اما مجبور شدیم خودمان را برای خطر آماده کنیم و به اقدامات امنیتی بیشتری متوسل شویم.
دلایل من برای پاک کردن توئیتام کاملاً قابل درک است. با این حال، نگرانام که این کار منجر به نوعی خودسانسوری شود که معنایش همدستی با آن اتهامزنندگان باشد. اگر چنین باشد، میدانم که تنها نیستم. از زمانی که به بحث ترنسها علاقمند شدم، از هر زن فیلسوفی که دیدهام، خواستهام که برایم توضیح دهد نظرش درین باره چیست. یکی دو نفرشان از خط فکری «منتقدان جنسیت» دفاع کردهاند اما نه به شکلی که راضیکننده باشد. در مجموع، اکثریتشان میگویند که از فمینیستهای «منتقد جنسیت» پشتیبانی میکنند. اما به ندرت پیش میآید که چنین چیزی را بهطور علنی اعلام کنند. چون نمیخواهند که دانشجویانشان کلاسهای درس آنها را تحریم کنند یا خواستار اخراجشان شوند. بهایی که باید برای این همبستگی بپردازند بسیار بالاست. از بابت راحتطلبیای که باعث میشود من و آنها خود را قانع کنیم که بهتر است به این موضوع نپردازیم و جنگ را به متعصبین واگذاریم، عمیقاً ناراحتام.
علنی نکردن دیدگاههایم سبب میشود که احساس کنم در آزار و اذیت افراد معقولی مشارکت کردهام که موضع خود را دربارهی ترنسها بیان میکنند و هدف حملهی مخالفانی قرار میگیرند که صدای بلندتری دارند. این باور که همهی ما ملزم به سخن گفتن از هر نوع بیعدالتی هستیم، باوری بسیار نیرومند است. اما هنگامیکه ساکت میمانیم تا زندگی آسانتری داشته باشیم، مسلماً از سر بزدلیمان بوده است چون در واقع داریم اجازه میدهیم که دیدگاههای غیرقابل اعتماد زیر سؤال نروند و افرادی را که از ما شجاعتر بودهاند به حال خود رها میکنیم تا خودشان گلیمشان را از آب بیرون بکشند.
برگردان: سپیده جدیری
جولیان باگینی نویسنده، فیلسوف و از اعضای شورای دبیران ایندکس آن سنسورشیپ است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلیِ زیر است:
Julian Baggini, ‘When silence is not enough’, Index on Censorship, vol. 49, no. 1: pp. 53-55.
[1] Terf (trans-exclusionary radical feminists)