«پدرم، مثل مادرم سخت معتقد بود که زندگى خانوادگى ما مىباید کاملاً خصوصى بماند. بچه که بودیم وادارمان مىکردند هر بار این قانون را رعایت کنیم. ولى حالا دیگر بچه نیستیم. شاید بچههاى بالغ باشیم اما بچه نیستیم.» این یادداشتی است از رودریگو گارسیا، پسر بزرگ گابریل گارسیا مارکز، در توجیه انتشار یادداشتهایش به صورت کتابى با عنوان «گابو و مرسدس؛ یک بدرود»؛ کتابى که او و ناشرش به خوبى مىدانستند به محض انتشار با استقبال دوستداران مارکز، محبوبترین رماننویس معاصر در سراسر جهان، روبهرو خواهد شد.
ما میخواهیم و میتوانیم بجای یکسره تن دادن به زور و زهر سانسور دست از جستن و یافتن پادزهرها برنداریم. میخواهیم و میتوانیم به یاری یکدیگر با چارهاندیشی جمعی در جهان بیمرز ادبیات سربلند بمانیم و بگوییم ما هم مردمی هستیم شایستهی امانتداریِ این ودیعه که دیگران به ما میسپرند.
در آغاز دههی ۴۰ خورشیدی، ما ایرانیان با خیزِ بلندِ ایدئولوژیِ بومیگرایی و «موج بازگشت» به اصالت گذشته ـ که عمدتاً از تقابل با مدرنیزاسیونِ دولتی (تقابل با «دیگری»)، هویت میگرفت ـ روبهرو میشویم.
شبنم طلوعی با فاطمه اختصاری، شاعر، ترانهسرا و نویسنده، دربارهی زندگیِ پر چالش او از کودکی تا امروز و همینطور فعالیتهای فرهنگی و ادبیاش به گفتگو نشسته. ترانههایی که در این پادکست به خوانندگی شاهین نجفی، شادی امینی و لیلی محسنی میشنوید، از سرودههای فاطمه اختصاریاند و با اجازهی آنها در این فایل شنیداری، استفاده شدهاند.
سعداوی به معنای واقعی کلمه یک بتشکن بود. رمانهای او حقایقی را بیان میکرد که او را نزد بسیاری از حکومتها و نظامها نامحبوب میساخت. وقتی از او پرسیده بودند که آیا سیاستمداری هست که برایش قابلاحترام باشد در جواب گفته بود: «در یک سیستم ظالمانه حتی فرشتگان نیز به فساد کشیده میشوند. کسی را به یاد ندارم که به وعدههایش عمل کرده باشد.»
امروز حدود ۵ میلیون از اتباع ترکیه در خارج از مرزهای این کشور زندگی میکنند و این روند مهاجرت همچنان ادامه دارد. هر چند به دلایلی که در ادامه میخوانید، بایگانی کامل و تاریخچهی دقیقی از ادبیات نسل اول مهاجران ترک در دسترس نیست اما دستکم این متون پرشمارند و دربارهی آن نیز بسیار نوشته شدهاند. در نتیجه، این مقاله تنها روزنهای به این خردهفرهنگ پویا به روی علاقهمندان خواهد گشود.