هنگامی که برای نخستین بار در بهار ۱۳۶۱ حکومت اسلامی کارزار تازهای را در رسانههایش به راه انداخت تا در آن با پخش «اعترافها» و خودزنیهای دگراندیشان و دگرباوران، ظلمت فقاهتیاش را بگستراند، یکباره به یاد محاکمات مسکو در پایان دههی ۱۹۳۰ افتادم. نمیشد این نمایشهای تلویزیونی را دید و به یاد محاکمات مسکو نیفتاد، محاکماتی که حاصل و عامل ایجاد دورانی دهشتبار در تاریخ شوروی بود که از آن با نام دوران تصفیههای خونین استالینی یاد میشود.
ناهید نصرت و ناهید حسینی از نسل چهارم فعالان سیاسی چپی بودند که شش دهه پس از انقلاب اکتبر روسیه، در پی فشار و سرکوب حکومتهای وقت، مجبور به ترک ایران و پناهندگی به شوروی شدند. آن دو اگرچه سالها پس از انقلاب اکتبر به شوروی رسیدند، همچنان تحت تأثیر آموزههای آن انقلاب و به دنبال ساختن جامعهای عادلانهتر بودند، اما واقعیتهای تلخی آنها را سرخورده کرد.
در نخستین روز سال ۱۹۱۸، اسد خان، سفیر وقت ایران در پتروگراد، به «کمیساریای مردمیِ امور خارجه» احضار شد. در آن جلسه به او میگویند که ایران موضوع بندهای ۹ و ۱۰ از توافقنامهی تازهای است که دولت بلشویکیِ روسیه با کشورهای درگیر در جنگ بسته، و منظور از آن توافقاتِ مقدماتی برای قرارداد صلحی موسوم به «برست-لیتوفسک» است.
به باور اغلب تاریخنگاران، صد سال پس از انقلاب روسیه، قضاوت تاریخی دربارهی آن قطعیت یافته است. اکتبر ۱۹۱۷ به گذشتهای تبدیل شده است که دیگر تکرار نخواهد شد، مانند برپایی گیوتینها در پاریس در سال ۱۷۹۳ یا اعدام چارلز اول در ملأ عام در بیرون کاخ وستمینستر. تاریخ تکرار نمیشود، حتی به صورت کمدی، اما بازتاب وقایع آن باقی میماند.
یک قرن از پیروزی انقلاب کمونیستی در روسیه، مورخان و پژوهشگران به بازنگری و مرور جنبههای مختلف این انقلاب، از جمله «هنر انقلابی» آن، روی آوردهاند. پرسش اصلی آنان این است: چگونه هنرِ تجربهگرا و آوانگاردی که در اوایل انقلاب رواج پیدا کرده بود، در سالهای آینده به عنوان سبکی منحط و بیگانه مردود شناخته شد؟