انقلاب اکتبر روسیه و پایان اشغال ایران
در نخستین روز سال ۱۹۱۸، اسد خان، سفیر وقت ایران در پتروگراد، به «کمیساریای مردمیِ امور خارجه» احضار شد. در آن جلسه به او میگویند که ایران موضوع بندهای ۹ و ۱۰ از توافقنامهی تازهای است که دولت بلشویکیِ روسیه با کشورهای درگیر در جنگ بسته، و منظور از آن توافقاتِ مقدماتی برای قرارداد صلحی موسوم به «برست-لیتوفسک» است.
در این نشست، به سفیر و نمایندهی ایران در پتروگراد گفته میشود که برابرِ این توافقنامه، «اتحاد جمهوریهای شورایی» بنا دارد که به سرعت نیروهای خود را از ایران خارج کند، و استقلال این کشور را به رسمیت میشناسد. نیروهای روسیهی تزاری از دسامبر ۱۹۱۱، در پی رد اولتیماتوم اخراج مستشاران مالی آمریکایی از ایران (در رأس آنها مورگان شوستر) از سوی مجلس نوپای مشروطه، وارد ایران شده بودند – هجومی که به اشغال تبریز، رشت، و زنجان انجامید و بر اثر آن صدها تن از نیروهای مشروطهخواه، مشخصاً در تبریز، اعدام شدند. در آن روز، مسئولان کمیساریا به اسد خان میگویند به اطلاع دولت متبوع خود برساند که دولت جدید بلشویک روسیه خواهان آغاز فوری مذاکرات برای خروج نظامیهای روس از ایران است.
چهار روز پس از این ماجرا، یعنی در پنج ژانویهی ۱۹۱۸، اسد خان بار دیگر به کمیساریای پتروگراد فراخوانده میشود. این دعوت در پی آن بود که اسد خان به مقامهای جدید روسیه اطلاع داد که دولتش به او گفته است که خودش «نماینده» و «صاحب اختیار» است تا با دولت جدید روسیه بر سر خروج قشون روس از ایران مذاکره کند. در این جلسه، مقامهای دولت بولشویک به طور رسمی برنامه و زمانبندی خروج نیروهای روس از ایران را اعلام میکنند.
این البته نخستین گامی هم نبود که بلشویکهای انقلابی روسیه برای طرح دیدگاه یا سیاستهای آن زمانِ خود نسبت به همسایهی جنوبی خود برداشته بودند. پیشتر، در هفت دسامبر ۱۹۱۷، یعنی تنها چند هفته بعد از پیروزی انقلاب اکتبر، اعلامیهی مهمی با عنوان «خطاب به مسلمانان روسیه و شرق» به امضای لنین، رهبر انقلاب روسیه، و البته استالین، منتشر شده بود. بخشهای مشخصی از این اعلامیه دربارهی وضعیت ایران است. در این اعلامیه آمده است: «ما اعلام میکنیم که تقسیم و بخشبندی سرزمین ایران بیمعنا و باطل است. به محض این که عملیات نظامی پایان گیرد، ما نیروهای خودمان را از ایران خارج خواهیم کرد. ایرانیها حق این را خواهند داشت تا آزادانه دربارهی سرنوشت خود تصمیم بگیرند.» (متن کامل این اعلامیه، به انگلیسی، را میتوانید در اینجا بیابید.)
چند هفته بعد، یعنی درست در ۲۷ ژانویهی ۱۹۱۸، دولت ایران یک نامهی رسمی دیگر از دولت جدید بلشویکها دریافت میکند. برابرِ این نامه، که امضای تروتسکی در پای آن است، دولت جدید کمونیستی روسیه اعلام میکند که به طور یکجانبه قرارداد سال ۱۹۰۷ خود با انگلستان بر سر ایران را لغو کرده است. این همان قراردادی است که سید حسن تقیزاده، وکیل مجلس وقت، در وصف آن گفته بود: «تو گویی دولت بلژیک و دولت مکزیک قراردادی بسته و خاک پِرو را به دو منطقهی نفوذ خود تقسیم کردهاند، در حالی که خوشبختانه ایران کشوری است مشروطه!»
برابرِ مفاد قرارداد سال ۱۹۰۷ روسیهی تزاری با دولت بریتانیا، ایران به سه منطقهی جداگانه تقسیم شده بود. «منطقهی شمالی» پرجمعیتترین مناطق ایران را در بر میگرفت و علاوه بر شهرهای شمالی و پایتخت، حتی شامل اصفهان و یزد هم میشد؛ این بخش شمالی، برابر مفاد توافقنامهی ۱۹۰۷، قرار بود که زیر نفود دولت روسیهی تزاری قرار گیرد. «منطقهی جنوبی» مشخصاً شامل استانهای سیستان و بلوچستان و هرمزگان و سواحل دریای عمان میشد؛ این مناطق قرار بود که زیر نفوذ دولت بریتانیا بماند. و در نهایت، «منطقهی حائل یا بیطرف»، که هریک از طرفین میتوانستند جداگانه بر سر منافع یا امتیازهای آن با دولت مرکزی ایران وارد مذاکره شوند. (متن انگلیسی قرارداد ۱۹۰۷ روسیه و بریتانیا را در اینجا میتوانید بیابید.)
اعلام لغو قرارداد ۱۹۰۷ از سوی دولت جدید بلشویکها در روسیه، و خبر خروج نیروهای روس، طبعاً با استقبال گرم ایرانیها مواجه شد.
قرارداد ۱۹۰۷ پتروگراد در زمانی بسته شد که انقلاب مشروطه در ایران (۱۹۰۵ – ۱۹۱۱) تازه پیروز شده بود و چند ماهی هم از کار مجلس اول میگذشت. در چنین شرایطی، نه تنها دولت ایران هیچ نمایندهای در جریان مذاکرات پتروگراد (سنپترزبورگ) نداشت، بلکه حتی به اطلاع دولت ایران هم نرسانده بودند که قرار است چنین توافقنامهای امضا شود. پس از امضای قرارداد، در سپتامبر ۱۹۰۷، دولت بریتانیا از طریق نمایندگی و سفارت خودش در تهران، مقامهای ایرانی را در جریان امضای این توافقنامهی دوجانبه با روسها قرار داد، و چند هفته بعد هم متن فارسی آن را در اختیار ایرانیها گذاشت.
اعلام لغو قرارداد ۱۹۰۷ از سوی دولت جدید بلشویکها در روسیه، و خبر خروج نیروهای روس، طبعاً با استقبال گرم ایرانیها مواجه شد. این را هم اضافه کنیم که ایران از جملهی نخستین کشورهایی بود که «اتحاد جمهوریهای شورایی» را به رسمیت شناخت و با آن روابط دیپلماتیک برقرار کرده بود. دولت عینالدوله، به طور رسمی در ۱۴ دسامبر ۱۹۱۷ دولت جدید بلشویکها در روسیه را به رسمیت شناخت. بعد از او هم، زمانی که مستوفیالممالک به نخستوزیری رسید، بلافاصله این تصمیم تأیید شد. براوین، سفیر جدید دولت بلشویکها در تهران، که در زمرهی معدود دیپلماتهای حکومت تزاری بود که با دولت جدید کمونیستی همکاری میکرد، در اولین گزارشهای خود به پتروگراد، پس از اعلام عمومی لغو قرارداد ۱۹۰۷ و خبر خروج نیروهای روس از ایران، مینویسد: «خیلی سخت است که واکنشهای ایرانیها را نسبت به این اخبار توصیف کنم. تهران را موجی از شادی فرا گرفته. این روزها، تمام وقت من صرف ملاقات با نمایندهها و اشخاصی میشود که پیش من میآیند تا احساس شادمانی خودشان را از این تصمیم دولت ما ابراز کنند. حتی در خیابانها نیز مردم عادی جمع میشوند و برایم دست میزنند.»
پنهان نمیتوان کرد که مشکلات عینی که بلشویکهای انقلابی در داخل روسیه با آن مواجه بودند در پیشبردِ سیاستِ مداراجویانه با همسایگان، از جمله ایرانیها و ترکها، مؤثر بود؛ اما این سیاست و رویکردِ سراسر متفاوت را تنها با اشاره به وضعیت داخلی روسیه نمیتوان توضیح داد. واقعیت این است که اتخاذ یک سیاست صلحخواهانه، همراه با یاری و تشویق ملتهای دیگر برای به دست گرفتن سرنوشت سیاسی-اجتماعی خود، سویههای ایدئولوژیک پررنگی نیز در نزد بلشویکها داشت.
لنین، رهبر بلشویکهای روسیه، پیش از آن که قدرت را در روسیه به دست گیرد، در سالهایی که در تبعید به سر میبرد، یادداشتها و مطالب پرشماری با محوریت «حق تعیین سرنوشت خلقها» نوشت. او در کشوری قدرت را در دست گرفت که نزدیک به ۱۹۰ گروه قومی و ملی با پیشینههای فرهنگی، زبانی، و مذهبی متفاوت زندگی میکردند. «حق تعیین سرنوشت» جایگاهی محوری در اندیشههای دست کم شخص لنین داشت. «صلح» و «پایان دادن به جنگ» و «بازگشت سربازان» از شعارهای اصلی بلشویکها به حساب میآمد. آنها توانسته بودند که، به اعتبار طرح همین شعارها، نفوذ زیادی در میان سربازان و نظامیهای درگیر در جنگ جهانی اول به دست بیاورند.
از سوی دیگر، بلشویکها میخواستند که به عنوان انقلابیهایی «جهانوطن» (انترناسیونال) و رهاییبخش معرفی شوند که میخواهند زیادیخواهی و زورگوییهای دولت سابق روسیهی تزاری علیه سایر ملتها را جبران کنند. در همان نامهای که به امضای تروتسکی رسیده بود، به ایرانیها اطمینان داده شده بود که «دولت جدید بنا دارد که به تمام ظلمها و فشارهایی که مردم ایران بر سر اهداف و خواستهای ما (روسها) متحمل شدهاند پایان دهد.»
«جنگ جهانی اول» زمانی شروع شد که تنها هشت روز از آغاز سلطنت احمدشاه میگذشت. ایران خیلی سریع، به رغم اعلام فوری «بیطرفی»، به اشغال روسیهی تزاری (در شمال) و بریتانیا (در جنوب) در آمد. برآورد میشود که در میانهی جنگ و تا هنگامی که نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه، بر سر کار بود (و هنوز در جریان «انقلاب فوریه» (۱۹۱۷) و رخدادهای پس از آن سرنگون نشده بود)، حدود ۶۰ هزار نظامی روس، عمدتاً از میان قفقازها، به فرماندهی ژنرال باراتوف، در ایران حضور داشتند. آخرین سرباز روس در مارس ۱۹۱۸ (اسفند ۱۲۹۶) بنا به وعدهی بلشویکها از ایران خارج شد. واقعیت این است که اگر انقلاب اکتبر در روسیه رخ نمیداد، و بلشویکها قدرت را در این کشور به دست نمیگرفتند، به طور حتم وضعیت در ایرانِ آشفته و ضعیفِ آن روزها، در پایان دوران قاجاریه، به گونهای نبود که بشود به این اشغال خارجی به راحتی پایان داد.