وانگاری ماآتای، کنشگر کنیائی و برندهی جایزهی صلح نوبل که برای حفظ محیط زیست و حقوق زنان مبارزه میکرد در سالهای آخر دههی ۱۹۷۰ جنبشی به راه انداخت بهنام «کمربند سبز» که موفق شد میلیونها درخت بکارد و برای دهها هزار زن کار و درآمد ایجاد کند.
از بحران کرونا چه درسهایی میتوان دربارهی سیاست، اقتصاد و جامعه آموخت؟ چرا بعضی کشورها در مقابله با این بحران موفقتر بودند؟ نسبت کرونا با نابرابریهای اجتماعی در سراسر دنیا چیست؟ آیا باید از سرعت دیجیتالیشدن دنیا پس از کرونا ترسید؟ و آیا میتوان این بحران را به فرصتی برای تغییر بدل کرد؟
شاید به نظر برسد که در کشوری مانند ایران که هرگز به معنای دقیق کلمه نظمی سکولار بر آن حاکم نبوده، پساسکولاریسم آموزهای برای وضع موجود ندارد. با وجود این، نظری عمیقتر به خاستگاههای سکولاریسم، چالشهای برآمده از آن و راهحلهایی که پساسکولاریسم برای رویارویی با این چالشها ارائه میکند، نشان میدهد که دغدغههای پساسکولاریسم با وضعیت کنونی و، بهویژه آیندهی ایران، چندان هم نامرتبط نیست.
بر حسب شاخصهای جامعهشناختی، تغییر در رفتارهای دینی و باورهای جمعیتهای محلی اصلاً به اندازهای نیست که انتصاب عنوان «پساسکولار» را بر این جوامع موجه سازد. اوج گرفتن روند دینداریِ غیرسازمانیافته و دینداری به شیوهی معنویتگرایی در حدی نیست که کاهش عضویت در جوامع عمدهی دینی را جبران کرده باشد.
هر چند دولتها میتوانند آزادی بیان را به نفع خود محدود کنند اما کاستن از شفافیت و اِعمال سانسور هزینههایی دارد. اغلب این سبکسنگین کردن سود و زیانِ سرکوب و سانسور را «تنگنای دیکتاتور» میخوانند. نوعی از این تنگنا وقتی به وجود میآید که دولت میخواهد محدودیتهایی علیه آزادی بیان وضع کند اما سرکوب میتواند به واکنش منفی علیه دولت بینجامد.
آیا بحرانهای امروز ایران ریشه در مسئلهای بنیادی و تاریخی دارد؟ مسایل اصلی ایران چیست؟ آیا این مسائل مختص به ایران است و نیاز به نگرش و راهحلهای ایرانی دارد یا باید از تجربههای جهانی بیاموزیم؟ در ادامهی سلسله گفتگوهای آسو دربارهی مسائل بنیادی ایران، این سؤالات را با دکتر تورج اتابکی، پژوهشگر ارشد در پژوهشکدهی بینالمللی تاریخ اجتماعی در آمستردام مطرح کردهایم.