تب‌های اولیه

چگونه محافظه‌کار شدم

راجر اسکروتن

در زمانی که من جوان بودم بحث انتخاب میان اصلاح و انقلاب بسیار داغ بود. آیا جامعه را ذره‌ذره اصلاح و بهبود بخشیم یا آن را از اساس ویران کنیم و دوباره از نو بسازیم؟ درمجموع، معاصران و هم‌نسلان من گزینه‌ی دوم را ترجیح می‌دادند. و زمانی که در پاریس در ایام مه ۱۹۶۸ به معنا و لوازم این انتخاب پی بردم، حرفه‌ی آینده‌ی خود به‌عنوان روشن‌فکر محافظه‌کار را نیز کشف کردم.

انقلاب مه‌ ۱۹۶۸ فرانسه به روایت محافظه‌کاران

دانیل جی. ماهونی

نویسنده در توصیف «رویدادهای ۶۸» نوشته:‌ «آنچه مایه‌ی حیرت اسکروتن شده بود، بیزاری و نفرت دانشجویان از طبقه‌ی بورژوایی بود که به نوبه‌ی خود آزادی و رفاه فرانسه را بر فراز ویرانه‌های جنگ جهانی دوم و اشغال نازی‌ها احیا کرده بود.» این کمابیش حرف دل بسیاری از کسانی است که انقلاب ۱۳۵۷علیه محمدرضاشاه پهلوی را حرکتی احساسی، و نه برخواسته از آینده‌نگری و دوراندیشی می‌دانند.

آینده‌ی لیبرالیسم

تیموتی گارتون اش

نویسندگان تفاسیر گوناگونی از معایب لیبرالیسم ارائه کرده‌اند؛ با وجود این، مسئله‌ی اصلی تغییر دادن لیبرالیسم است. خودانتقادی یکی از نقاط قوت لیبرالیسم است. همین واقعیت که کتاب‌های فراوانی درباره‌ی مرگ لیبرالیسم منتشر شده، گواه صدق آن است که لیبرالیسم هنوز زنده است. اما اکنون باید تجویز را جایگزین تحلیل کرد.

راجر اسکروتن: روشنفکر چپ، کشیشی بدون خدا است

اوژنی باستیه

یک فرد راست‌گرای معمولی (مثل من) این احساس را دارد که به چیزی که به او به ارث رسیده است تعلق دارد: به یک ملت، به یک دین، به عادات و رسوم، و به یک خانواده. این‌ها حوزه‌ی عشق ورزیدن هستند. اما چپ ویژگی‌های متفاوتی دارد. چپ هویت خود را با تعلق توضیح نمی‌دهد بلکه با تجاربی توضیح می‌دهد که آزادی را افزایش می‌دهد و حقوقی برابر به همه عطا می‌کند.