بیست سال پس از مرگ کلودیا، مادرم هنوز میگفت: «وقتی خواهرت مرد، تکهای از وجود من هم با او مرد. من دیگر هرگز سالم و سرحال نخواهم شد.»
داروهای ضدافسردگی از پرمناقشهترین درمانهای دارویی در علم پزشکی هستند و پوشش رسانهای دربارهی آنها معمولاً با سوگیری همراه است. اگر قرار بود هرچه را که در رسانهها میخواندیم یا میشنیدیم باور کنیم، نمیدانستیم این داروها را باید درمانی بسیار مؤثر بدانیم یا دارونماهایی بیخاصیت؛ آیا آنها داروهایی هستند بهطرز خطرناکی اعتیادآور یا اینکه عوارض جانبی ندارند. آنچه روشن است، این است که تمامی این عبارتهای ضدونقیض نمیتوانند صحیح باشند.
در سال ۲۰۰۶، گروهی از پژوهشگران نروژی شروع به مطالعهی این موضوع کردند که چگونه رواندرمانانِ باتجربه به مردم کمک میکنند که خود را تغییر دهند. این گروه که میکائیل رونستاد، استاد روانشناسی بالینی در دانشگاه اسلو، آن را رهبری میکرد، پنجاه بیمار و درمانگرانشان را دنبال کردند و آنچه درمانگران را اثرگذار میکرد با دقتِ کامل به جزئیات، زیر نظر گرفتند.