در سال ۱۹۷۹، سه رویداد خاورمیانه را دگرگون کرد. رویداد نخست، وقوع انقلاب اسلامی در ایران بود که به مدرنیزاسیون آمرانهی سلسلهی پهلوی در این کشور پایان داد. در دومین رویداد، افراد مسلح به رهبری گروهی از بنیادگرایان در عربستان سعودی به مسجدالحرام، قلب جهان اسلام، حمله کردند. رویداد سوم اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی بود؛ اقدامی که در پشتیبانی از دولت کمونیست جمهوری دموکراتیک افغانستان صورت گرفت و به جنگی نه ساله با حدود یک میلیون کشته و بیش از پنج میلیون مهاجر و آواره انجامید.
اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان یک رژیم تمامیتخواه و سرکوبگر، با آزادی بیان مخالف بود. با این حال، عدهای از دگراندیشان این کشور، به کمک شهروندان عادی و اعضای جامعهی مدنی، راههای مؤثری برای انتشار حقایق، افشای اخبار جعلی، و مبارزه با سانسور دولتی پیدا کردند.
به مناسبت روز جهانی نابودیِ کامل سلاحهای هستهای ــ پس از حادثهی چرنوبیل، سازمانهای بینالمللی هشدار پزشکان محلی دربارهی بروز «فاجعهی انسانی» را نادیده گرفتند تا بر رسواییِ ناشی از آزمایشهای هستهای غرب از دههی ۱۹۵۰ به بعد سرپوش بگذارند. کِیت براون در گفتوگو با آرو وِلمِت از تاریخ سرّیِ تشعشعات هستهای و اهمیت فاجعهی چرنوبیل در عصر تغییرات اقلیمی سخن میگوید.
واسیلی گروسمنِ نویسنده، همدل با حزب کمونیست، نخستین گزارشگری بود که به توصیف اردوگاههای مرگ نازیها پرداخت اما به تدریج به مخالف حکومت تبدیل شد، کاگب تمام دستنوشتههای او را ضبط کرد و میخائیل سوسلوف «کاردینال و عالیجنابِ خاکستریِ» کرملین که ۳۰ سال نظریهپرداز حزب کمونیست شوروی بود به او گفت اهمیتی ندارد که چه چیز درست یا نادرست است، «نویسندهی اهل شورویِ ما باید آن چیزی را تولید کند که برای جامعه ضروری است».
مهاجرت داخلی راهی برای پناه بردن به درونِ خود و بستن در به روی دنیاست، از جمله به روی همهی چیزهایی که شما را ناراحت میکنند یا آزار میدهند. مفهوم تبعید داخلی، اگر چه رابطهای تنگاتنگ با روسیهی قبل و بعد از انقلاب ۱۹۱۷ دارد، اما تنها با تجربهی شوروی مرتبط نیست و در مکانها و زمانهای دیگری هم وجود داشته است.
همه میدانیم که رژیم کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی رژیمی توتالیتر بود. همه میدانیم که این رژیم با دین و مذهب عناد داشت و خداناباوری را هم رسماً ترویج میکرد. آخر داستان را هم که میدانیم، این که مذهب ماند و رژیم رفت - داستانش را روحانیون مسلمان و مسیحی یکسان به عنوان نشانهای از پیروزی الهی تعریف میکنند. اما زمامداران شوروی چه تصور و انتظاری از خداناباوری - به عنوان یک طرح سیاسی، عقیدتی و معنوی داشتند و چه تدابیری برای اشاعهی لامذهبی و رقابت با مذهب اندیشیدند؟