یکی از اهداف نگارش کتاب نظریههای بدبینانه البته نقد افراطها در شکلهای گوناگون سیاستورزیِ هویتی در دنیای غرب است که پشتوانهی آن رویکرد پستمدرن متخصصان علوم انسانی، عمدتاً با گرایش چپ سیاسی، در دانشگاههای غربی است.
وقتی از گاندی پرسیدند که دربارهی تمدن غربی چه فکر میکند او ظاهراً پاسخ داد که به گمانش ایدهی خوبی خواهد بود. هرچند تصور میشود که این اظهارنظر معروف نوعی رد کردنِ همراه با طعن و کنایه است، اما در واقع گاندی دربارهی موضوع تمدن غربی بسیار اندیشیده و سخن گفته است. ماهاتمای آینده در بیانیهی «حکومت بومی هند» در سال 1909 تمایل پادشاهی بریتانیا به بسط و گسترش تمدن غربی را نه چندان مزوّرانه بلکه بیشتر انتحاری معرفی میکند.
انواع مختلفی از شبهعلم وجود دارد: ستارهبینی، هومئوپاتی، باور به تخت بودن زمین و جنبش ضدواکسن. این «رشتهها» ادعاهایی عجیبوغریب را با دعوی علمی بودن وارد عرصهی علم میکنند. در قیاس با شبهعلم، آیا ممکن است چیزی مانند شبهفلسفه نیز وجود داشته باشد که در آن فرد ادعاهایی به ظاهر فلسفی مطرح کند اما با بررسی دقیقتر مشخص شود که این دعاوی حرف مفت بودند؟
اگر ایدهی رایج و مد روز در دههی ۱۹۸۰ «سیر صعودی» بود، شعار این دهه «صداقت» است. این ایدئال غالب که باید با خودت روراست باشی و «خود واقعیات باش» به ندرت به نقد کشیده میشود. اما اگر این آرمان مانعی بر سر راه دگرگونی فردی بوده باشد و همگان را به ماندن در موقعیت موجودشان ترغیب کند، چه؟