تب‌های اولیه

یادداشت‌های روزانه از کابل ــ بخش ششم

لاله رحمانی

در دوران طالب، قبل از این حوادث میشد به رقص پناه برد و رقصید تا آن دم که خسته شوی و درد‌هایت را به فراموشی بسپاری. مگر حالا میتوانم برقصم؟! پس آن صد‌ها انسان و صدها خانواده چه؟ مردمان می‌گویند آن مادری که سه پسر‌ش را از دست داده بود، سکته کرد. نمی‌دانم چقدر درست است اما بدون سکته هم مگر زنده است؟

یادداشت‌های روزانه از کابل ــ بخش پنجم

لاله رحمانی

امشب خیلی خوشحال بودم. دانشگاه کابلمان اطلاعیه داده و نوشته که «شایعه‌ی بستهشدن دانشگاه‌های دولتی دروغ بوده و دروس به‌صورت جداگانه پیش خواهد رفت.» اما این خوشحالی به ساعتی دوام نکرد و چند دقیقه بعد، خبر دستگیری دختران معترض بامیان را دیدم و به‌خاطر آنان واقعاً ناراحتم.

یادداشت‌های روزانه از کابل ــ بخش چهارم

لاله رحمانی

دختر کاکایم رفت تا دَر را بسته کند. وقتی آمد، گفت: «همسایه چنان خوب با طالب دست میدهد گویی دوستش باشد. همینقدر زود فراموش کردید که عسکرهایمان را همین انسانها کشته بودند.»

یادداشت‌های روزانه از کابل ــ بخش سوم

لاله رحمانی

از زمانی که به خاطر می‌آورم، بهار همواره زنده‌کننده‌ی امیدهای مرده بوده است. اما گویی بهار امسال کشنده‌ی پسران و دخترانِ جوانِ والدین باشد. من آنان را نگران می‌یابم. همه می‌خواهند به‌نحوی از این سرزمین بروند. چند تن از دوستان من می‌گویند: «اگر بمانیم مرگ است، اگر برویم هم مرگ است. آینده دیگر مال ما نیست.»

یادداشت‌های روزانه از کابل ــ بخش دوم

لاله رحمانی

آنچه می‌خوانید قسمت‌هایی از یادداشت‌های دختر نوزده‌ساله‌‌ی افغانستانی با نام مستعار لاله است. او در این یادداشت‌ها احساسات، افکار و مشاهداتش از زندگی این روزها در کابل را ثبت کرده است.

یادداشت‌های روزانه از کابل ــ بخش اول

لاله رحمانی

آنچه می‌خوانید قسمت‌هایی از یادداشت‌های دختر نوزده‌ساله‌ی افغانستانی با نام مستعار لاله است. او در این یادداشت‌ها احساسات، افکار و مشاهداتش از زندگی این روزها در کابل را ثبت کرده است.