.
اولین بار نام صادق چوبک را کجا شنیدم؟ صادقانه بگویم، در کتاب «ادای دین به سهراب سپهری» نوشتهی جلال خسروشاهی بود که شرح حالی از چوبک خواندم. اینکه جدی بود و به معلم سختگیری میمانست. دوست داشت که سعدی بخواند. خانهاش در دروس بود، نزدیک خانهی فروغ، با گلهای سرخ زیبا و سگش آتما که سخت مراقب بود کسی به آنها نزدیک نشود. و در اتاق عکس بزرگ قاب کردهی صادق هدایت با کودکی که روزبه، پسر کوچک صادق چوبک بود.
.
از قبل میدانستم که باید به دنبال گور سفیدی بگردم که حفاظ و نرده دارد و عکسی هم بالایش است. اما با این نشانی به سنگ قبر سوختهای رسیدم، هاج و واج ماندم و با ناباوری نوشتههای قبر را که یک نفر با رنگ سفید مشخص کرده بود خواندم. درست آمده بودم، به مزار کاملاً سوختهای که در آن خبری از تصویر و ماهی سیاه کوچولویش نیست.