وقتی با مسئلهای مواجه میشویم آیا باید خودمان دربارهی آن بیندیشیم و به پاسخ دست پیدا کنیم یا باید به افرادی که پیشتر به این موضوع اندیشیدهاند، یعنی متخصصان، مراجعه کنیم و داوری آنها را بپذیریم؟ آیا راهی میتوان یافت تا این تنش بین استقلال فکری و عشق به حقیقت را از میان برداشت؟
کتاب به دنبال پاسخ به این پرسش کلیدی است که: آیا معقول است که ادعا کرد خداوند اصلاً پیامبری فرستاده است؟ بگذارید این پرسش را، به طور خلاصه، «پرسش از پیامبری» بنامیم. پاسخ کتاب به این پرسش منفی است: خیر، خدا هیچ پیامبری نفرستاده است. وسمقی تصریح میکند که خود سالها به این پرسش پاسخ مثبت میداده است؛ یعنی معتقد بوده که خداوند پیامبرانی فرستاده است. اما اندکاندک در مسیر مطالعات و تأملات خویش به این نتیجه میرسد که تصویر پیامبرفرست از خدا و نیز ریشهی الهی قائل شدن برای متون مقدس دینی قابل دفاع نیست.
در آثار فیلسوف بزرگ قرن هجدهم آلمان، انگیزههای انقلابیون فرانسه ستایش میشود، بدون آنکه بر عمل انقلابی و کنش براندازی مهر تأیید بزند. کانت به صراحت مردم را، حتی تحت ظلم حکومت خودکامه، فاقد حق انقلاب میدانست، و در عین حال، آزادی و عدالت را از اصول اولیهی نظام اخلاقی و سیاسی وامینمود. چارهی رفع چنین تعارضهایی چیست؟
بسیاری از ما در مورد استعدادها و قابلیتهای شخصی خود مبالغه میکنیم، و در واقع درک درستی از تواناییهای خود نداریم. این تمایل ذهنی اغلب ما را در مورد امکانات و تواناییهای واقعی خود به اشتباه میاندازد و به ما «توهم اعتماد به نفس» میدهد، و همین توهم مانع از آن میشود که بتوانیم اشتباهات خود را اصلاح کنیم.