تب‌های اولیه

مدرسه‌ی فقر

نثار تاج

فقر از محله‌ی کوره‌ها در نزدیکیِ ماهشهر می‌بارد، خشونت و وحشت نیز. اما دانش‌آموز‌انی داشتم که در دانشگاه‌های بزرگ قبول شدند و به فقر مهندسی‌شده‌ی محیط زندگی‌شان تن ندادند.

گورستان بی‌نام‌ونشان‌ها

نثار تاج

کسی در آب، بر آب و برای آب مُرده است. بعضی از آنان در جنگل مُرده‌اند و درخت‌ها گواه می‌دهند راه تاریک‌شان را. و بعضی از آنان میان مرور رؤیاهای‌شان شکار شده‌اند به تحقیری یا گلوله‌ی سُربیِ مرزبانی. اینجا مرز رؤیا و واقعیت است. چیزی که دنیای ما و بیرون را از هم جدا می‌کند.

سایه؛ گزارشی از زندگی چند پناهنده در ترکیه

نثار تاج

«از جمهوری اسلامی فرار می‌کنم، به جرم خواننده‌ی زن بودن. من فقط یک خواننده‌ی عروسی‌ هستم، توی محافل و جمع‌های فامیلی می‌خونم، خواننده که نیستم!» مأمورهای زن امنیتی که به در خانه‌ی پدرم آمده بودند، در جواب گفتند: زن باید بشینه خونه بچه‌داری‌ کنه! خجالت نمی‌کشی صدات به گوش نامحرم می‌رسه؟ امام جماعت مسجد محل، از من شکایت کرد، توی یکی از محله‌های شهر نجف‌آباد، پاسدارهای پایگاه بسیج، به من گفتند: دلت اسید می‌خواد؟ دیگه صدات به گوشمون نرسه!»

پناهگاه‌های جنگیِ اجاره‌ای

نثار تاج

بیش از نود درصد از زنان کارگر و کارمندِ خوابگاه از کارفرمای‌ خود به اداره‌ی کار و رفاه اجتماعی شکایت کرده‌اند. اکثرشان از جانب رئیس خود تهدید و بی‌حقوق و مزایا رها شده‌اند و این شکایت‌ها به جایی نرسیده‌ است.

قطارهای بی‌مقصد، مهاجران فقر

نثار تاج

نام قطاری که مهاجران آمریکای مرکزی و لاتین را به مرزهای ایالات متحده‌ی آمریکا می‌رساند «لا بستیا» یا «قطار مرگ» است.

میدان زنان مبارز

نثار تاج

از سال ۲۰۰۶ تا کنون بیش از ۱۱۲ هزار نفر در مکزیک ناپدید شده‌اند؛ اکثر ناپدیدشدگان به ایالت‌های خالیسکو، تامائولیپاس، مکزیکو، وراکروز و نُئِوو لئون تعلق دارند.