میدان زنان مبارز
در ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۱، شمار زیادی از زنان بومیِ مکزیکی، نوادگان آفریقاییتباران، بستگان قربانیان زنکُشی و ناپدیدشدگان، قربانیان جنایتهای دولتی، زنان آواره و نمایندگان مردمی که خواهان پس گرفتن و حفظ زمینها و آب و خاک اجدادیشان هستند، همراه با تعدادی از روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر، مجسمهی اهداییِ کریستف کلمب را در میدان «رِفُرما» در پایتخت مکزیک به زیر کشیدند و بهجای آن، مجسمهی یک زنِ بنفشرنگ را با مُشتی گرهکرده بر ستون وسط میدان نصب کردند. اطراف این میدان دیوارههایی آهنی برافراشتهاند و نام هزاران هزار مادرِ چشمبهراهِ بازگشتِ فرزند را با رنگ سفید بر آنها حک کردهاند.
نمادی از مبارزه علیه فراموشی!
از سال ۲۰۰۶ تا کنون بیش از ۱۱۲ هزار نفر[1] در مکزیک ناپدید شدهاند؛ اکثر ناپدیدشدگان به ایالتهای خالیسکو، تامائولیپاس، مکزیکو، وراکروز و نُئِوو لئون تعلق دارند.
«دولت؟! اونا صبحها که بیدار میشن، اتفاقات روزِ قبل رو فراموش کردن. کسی یادش نمیآد که بچهی ما مفقود شده...»
بیش از «۶۱ هزار جسد» پیدا شده است که تقریباً ده هزار نفر از آنها هنوز شناسایی نشدهاند. ممکن است که جنسیت و سنِ آنها را تشخیص بدهیم، اما انسانیت چه میشود؟ خانوادههایی که در انتظار عزیزانشان هستند چه؟ آنها صرفاً جسدی بیجان و انسانهایی تمامشده نیستند. هر یک از آنها، چشمبهراه است.
«بیش از صد گروه و سازمان "مردمی" در سراسر مکزیک برای یافتن ناپدیدشدگان فعالیت میکنند. بله؛ با تأکید میگویم: مردمی! زیرا دولتها به شنیدن خبرهای بد عادت ندارند و معمولاً ناشنوا هستند و فقط وقتی که به رأی و اثر انگشتِ ما در انتخابات احتیاج دارند، سر و کلهشان پیدا میشود...».
سخنان کوتاه مادر یک دختر دانشجوی قربانی:
«اگر بسوزانم، بشکنم و این شهر را بههم بریزم، لعنتی، مشکلی نیست، دخترمو کُشتن. من به هیچ جمعی تعلق ندارم، به هیچ طبل و حزبِ سیاسی و نمایندهای نیاز ندارم. خودم نمایندهی خودم هستم و بدون هیچ میکروفونی صرفاً مادری هستم که دخترم رو کُشتن. من حق دارم که همه چیز را بشکنم و بسوزانم و هیچوقت برای این کار اجازه نخواهم گرفت. این کارو برای دخترِ جانباختهام و همهی زنان مقتول انجام میدم».
این زن، خایمز زامودیو، مادر ماریا دِ خسوس، میگوید:
«زنی که میخواد بشکنه، بذار بشکنه. زنی که میخواد بسوزونه، بذار بسوزونه. زنی هم که نمیخواد، مانع کار ما نشه. قبل از قتل دخترم خیلیها رو کُشتن، ما زنها چطوری بودیم؟ توی خونه، توی تاریکی و سکوت گریه میکردیم و مدام میباختیم. اما دیگه نه! تموم شد، سکوت سهمگین رو شکستیم و اجازه نمیدیم که از دردهای ما، سیرک بسازن! اگه میخواین صحبت کنین، در مورد همهی زنها حرف بزنین، دربارهی اونهایی که بهشون تجاوز شده، در مورد آزار و اذیتها در ملأ عام، دربارهی سوءاستفادهی استادان در دانشگاهها، در مورد اونهایی که بهشون اسید پاشیدند، و دربارهی نوزادانی صحبت کنید که پدرانشون در گهوارهها بهشون تعرض کردند و خانوادههاشون سکوت کردن، چون ایمان کاتولیکشون اجازهی اعتراض نداد و نمیده! من مادر ماریا هستم و برای دخترم عدالت میخوام، برای هر زنی که هیچکس به اون اشاره نکرده... هر روز یک زنِ دیگه کُشته میشه و من هنوز نتونستم پروندهی دخترم رو حل کنم. ده، صد، هزار پروندهی دیگه مونده و در ادارهها خاک میخوره... .»
امروز دهم ماه مه است، روز مادر! هر سال در این روزِ خاص در شهرهای اوآخاکا، وراکروز، پوئِبلا دِ ساراگوسا و چیاپاس، مادرانِ ناپدیدشدگان و قربانیان قتل و خشونت ــ مادرانی که زندگیشان را وقف یافتن دختر یا پسرشان کردهاند ــ تظاهراتی بر پا میکنند. امسال دوازدهمین سالی بود که این تجمعات اعتراضی برگزار میشد.
مارتینا رامیرز ولاسکو، مادر آندریا:
«در یک بعد از ظهر، سه مرد وارد خونهی ما شدن و دخترم رو به مردای مسلح تحویل دادن. فقط همسرم خونه بود، من در محل کار بودم. پدرش بعد از اون اتفاق، از دنیا رفت، اون بدون اینکه دوباره دخترش رو ببینه مُرد... از غمِ اینکه جلوی چشم خودش، دخترش رو دزدیدن و نتونست مقابله کنه، مُرد! من فقط دخترم رو میخوام، من به اون نیاز دارم و سه سال است که صدایش را نشنیدهام. من بچههای دیگهای هم دارم، بله. اما این اتفاق خانوادهی ما رو از هم پاشیده... ما دنبال یک عضو گمشدهی خانوادهمون هستیم...».
یادیرا آریزبت مارتینز گونزالس، مادر خایمه آدولفو کاسترو مارتینز:
«خب خیلی دردناکه! خستهکنندهست، هر روز رو با غم فقدان پسرم میگذرونم. از خونه به محل کار رفت و دیگه برنگشت! از پانزدهم نوامبر اون سال تا امروز، هر روز دنبالش میگردم. آدمهای ناشناسی وجود دارن که به تنها صفحهی مجازیِ ما پیام میدن و بر اساس عکسهای منتشرشده به ما خبر میدن که اثر یا آدرسی از افراد ناپدیدشده دارن یا نه... من حتی به زمینهایی که گفته بودن محل گورهای دستهجمعی و مخفی است، رفتم. ولی هیچ اثری از او نبود...».
در محلههای فقیرنشین و خطرناک مکزیکوسیتی، که احتمالاً باندهای مسلحِ مواد مخدر در آنها حضور دارند، دیوارهای شهر و ایستگاههای اتوبوس و متروبوس [سامانهی اتوبوس تندرو] پُر است از اعلامیههای مرگ یا آگهیهای دختران و پسران گُمشده! شهر با همهی ازدحامش اما گویی در آن کوچهها و خیابانها متروکهایست فراموششده و خاکخورده. چهرهها و چشمهای آن مردمان خالی و ساکن است، گویی سالهاست که مُردهاند یا خوابگردهاییاند که در انتظار مفقود یا مقتولِ بعدی به سر میبرند. مردمانی که بدون حمایت پلیس و دولت، بر اثر درگیریهای مسلحانهی کارتلها[2] قربانی میشوند... این مردمان به حالِ خود رها شدهاند.
ورونیکا دُران لارا، مادر ایوان آرتورو سیلوا:
«فقط میدانیم که یک مادرِ جستوجوگر در ایالت گوآناخوآتو به قتل رسیده. ارعاب و تهدید همیشه هست!
من از اقامت پسرم خبر نداشتم. فقط از اولین روزی که فهمیدم گُم شده، جستوجو رو شروع کردم. از بیمارستانها گرفته تا هر جایی که بشه پرسید، رفتم... پسر اولم، شش سال پیش به قتل رسید و حالا پسرِ دیگرم مفقود شده... به زندانها و گورهای مخفی هم رفتم، سه روز پیاپی در حال جستوجو بودم... از کار اخراج شدم! گفتن یا کار میکنی یا دنبال پسرت میگردی...».
گوشههایی از راهپیمایی ۸ مارس ۲۰۲۳:
زنانهشدن فقر واقعیت است.
مکزیکوسیتی شهر زنان ناپدیدشده و بازمانده اما مبارز است، زنان کارگری که از پنجرهی هتلها با پرچمهای بنفش برای مردم معترض در خیابان دست تکان میدهند و از آنها حمایت میکنند. اهالی مرکز مکزیکوسیتی، یکپارچه برای مبارزه با قتل، تعرض و تجاوز، آدمربایی و قاچاقِ انسان به خیابان آمدهاند.
در میان انواع گروهها، زنان معلمی را میبینیم که با پیشبند زنان خدمتکار به خیابان آمدهاند و فریاد میزنند:
«ما مخالف تروریسم
نئولیبرالیسم
مردسالاری
جنگ و سرمایهداری هستیم!»
در حالی که به اطراف نگاه میکنم و میکوشم بر سرعت قدمهایم بیفزایم تا به مسیر اصلیِ راهپیمایی برسم، زنی را میبینم که به تیر چراغ برق تکیه داده است. از لباسهای سنتیاش پیداست که در شهر زندگی نمیکند. کنارش عکس یک زن جوان مفقود به چشم میخورد، یکی از هزاران ناپدیدشدهای که هرگز پیدا نمیشود... نه خودش نه پیکرش. صورت زن، دو چشم گودرفتهاش، چیزی جز انتظار را نشان نمیدهد. غمناکیِ نگاهش تمام پیادهرو را دربرگرفته است. جمعیت از کنار او به آرامی میگذرد.
ساندرا گارسیا گونزالس، مادر خوان خاویر ناواریو:
«پسر و عروسم ناگهان غیب شدن، انگار آب شدن رفتن تو زمین. چهارتا بچه دارن، من چطور برای اونا توضیح بدم و بگم شاید پدر و مادرتون دیگه هیچوقت به خونه برنگردن! چهار دختری که فقط چهار سال دارن و امروز از من پُرسیدن که مامانمون کِی برمیگرده؟ نمیدونم چه کار میتونم بکنم. فقط میتونم به جستوجو ادامه بدم...».
تصویر ناپدیدشدگان
ترزا مگوئیال مادری ۶۵ساله در ایالت گواناخاواتو بود که زندگیاش را وقف یافتن پسرش کرده بود. او در ماه مه ۲۰۲۳، درحالیکه سوار بر دوچرخه بود، به ضرب گلولهی دو مرد موتورسوار به قتل رسید. جسد ترزا کمی آن طرفتر از خانهاش رها شده بود. او بیآنکه دوباره پسر مفقودش را ببیند، روی زمین و زیر آسمان آبی و آفتابی رها شده بود. مرگ چه آسان بود! همسایهها میگویند: تا ساعتها بعد، هیچ پلیس و آمبولانسی خود را به محل قتل نرسانده بود...!
«ما نمیخواهیم به آمار تبدیل شویم. هیچکس دوست ندارد که زندگیاش را بهخطر بیندازد، اما ما قبلاً به قتل رسیدیم، همان زمانی که فرزند یا همسرمان را گُم کردیم و زندگیمان وقف جستوجو شد. تا وقتی که آنها به خانه برنگردند، تنها جسمِ ماست که زنده است.»
اولگا لیدیا ایبرا اُخِدا، مادر الکسیس فرناندو ایبرا اُخدا:
«او ناپدید نشد، ناپدیدش کردند. بله، ما همیشه تهدید میشویم، با دستهای خالی به جستوجوی اعضای خانوادهمان میرویم که ناپدید شدهاند. میترسیم، اما ترس هرگز پایان نمییابد. من میخواهم که فرزندم به خانه برگردد. گاهی از پیدا کردن فرزندانمان ناامید میشویم اما اگر فقط دو درصد به پیدا کردن و زنده بودن پسرم امید داشته باشم... مثل همهی مادران ناپدیدشدگان میگویم: «جستوجو برای یافتن نشانهای از زندگی، یعنی زندگی برای جستوجو.»
[1] هیچ سرشماریِ رسمی و مشخصی در دست نیست، اعداد و آماری که در این یادداشت آمده است، تقریبی است.
[2] بیش از چهل «کارتل» در مکزیک وجود دارد که در انواع جرم و جنایت، از تهیه و فروش مواد مخدر تا فروش انسان و اعضای بدن انسان، دست دارند. معروفترین کارتل سینالوآ است، به رهبری ایوان آرشیوالدو گوزمان سالازار و اسماعیل زامبادا گارسیا با نام مستعار اِل مایو!