تب‌های اولیه

وقتی برای همیشه مهاجر شدم

شیوا نظرآهاری

هنوز خواب و بیدار بودم. به عادت همیشه که تا چشم باز می‌کنم، گوشی موبایل را از کنار تخت برمی‌دارم. اینستاگرام را باز کردم و پیام نوشین را دیدم. صدا را که شنیدم دیگر قلبم آن‌قدر تند می‌زد که می‌شد صدایش را شنید. لرزش دست‌هایم را به سختی می‌توانستم کنترل کنم و در حالی که رنگ از صورتم پریده بود می‌دانستم که همه چیز در زندگی‌ام عوض شده است.