تب‌های اولیه

بهشتی که گم شد

سوما نگه‌داری‌نیا

بعد از پشت سر گذاشتن چند پیچ تند بالاخره چشم از جاده برداشت. با یک دست هنوز فرمان ماشینش را نگه داشته بود و با آن دیگری دستی به موهایش کشید. جوانتر از چیزی بود که چین و شکنهای روی صورتش نشان میداد، نگاهش را به سمت آینهی جلوی ماشین بالا آورد...