مرخصیِ پژوهشی در بارسلون به من اجازه میداد تا همهی دانستههایم دربارهی ناسیونالیسم را محک بزنم. میتوانستم از نزدیک ببینم که روایتهای ناسیونالیستیِ رقیب چطور هماهنگی و همزیستیِ مسالمتآمیز میان گروههای فرهنگی مختلف را از بین میبرند. میتوانستم بفهمم که چطور اصل خودگردانیِ ملی میتواند گروهی از مردم را برانگیزد تا خواهان تشکیل کشوری مستقل شوند. اما در عین حال میتوانستم بفهمم که چطور ایدهی وحدت ملی تکثر و تنوع را به خطر میاندازد.
من در ترکیه به دنیا آمدم و اکنون در لوند، در جنوب سوئد، زندگی میکنم. به احتمال زیاد، در اکثر عمرم جهانوطنی اصیل بودهام، و به این امر افتخار میکردهام. اما در عین حال، آنقدر در کنسولگریها و فرودگاههای کشورهای مختلف اروپایی در حسرت دریافت روادید بلندمدت شِنگِن یا زیر نگاههای حاکی از بدگمانیِ مأموران گمرک بودهام که دیگر باور نمیکنم که میتوان با گذرنامهی ترکیه «شهروند ناکجا» بود.