در پسِ بحران اعتماد به نهادهای مدنی بیشک یکی از عوامل، به مدرسه مربوط میشود. ما در مقام شهروندان دیگر به طور کلی به حرف مسئولان اعتماد نداریم. ما به حکومت و نهادهای مدنی اعتقادی نداریم. این هم چیزی بسیار خوب و هم چیزی بینهایت مسئلهساز است زیرا وقتی شما نسبت به مراجع و مسئولان تردید میکنید، باید بتوانید مراجع خودتان یا مراجع دیگری را به جای آنها بگذارید.
گودهارت در کتاب جدیدش میپرسد: «آیا واقعاً میتوانیم ثابت کنیم که مدیر فروش تازهکاری که در یک بنگاه روابط عمومی شهری کار میکند، از یک رانندهی اتوبوس یا یک پرستارِ افراد سالمند، مفیدتر است؟» یا اینکه واقعاً مجربتر است؟ او طبقهبندی نادرست و شرمآوری را که مشاغل مربوط به مراقبتهای اجتماعی را نیازمند مهارت و تجربه نمیداند، به باد انتقاد گرفته است.
دو دههی قبل وقتی نوشتن دربارهی نابرابری اقتصادی را شروع کردم، شایستهسالاری بیشتر نوعی راه حل به نظر میرسید تا یکی از علل نابرابری. اما در عمل، اکنون شایستهسالاری جز اقلیتی از نخبگان همه را حذف میکند.
بعد از آن که در ماه آوریل، کلیسای نوتردام تقریباً در آتش سوخت و فروریخت، غول کالاهای تجملی در فرانسه، فرانسوا آنری پینو، به سبب اهدای ۱۰۰ میلیون یورو برای بازسازی آنچه «میراث گرانبهای ما» میخواند، تحسین همگان را برانگیخت... هر چند کمک پینو فینفسه ستودنی است اما فقط ۰.۳ درصد از ثروت خانوادگی او را دربرمیگیرد.
چرا شایستهسالاری به نابرابری اجتماعی دامن میزند؟ آیا میان «شایستگی» انسان و «ارزش» زندگی او رابطهای وجود دارد؟ «سختکوشی» ارثی است یا اکتسابی؟ آیا به نظر شما معادلهی «بهرهی هوشی+تلاش=استحقاق» درست است؟